اسلامی کردن علوم انسانی؛ سودای تربیت نسلی مطیع

basteسعید پیوندی٬ جامعه‌شناس و استاد دانشگاه در فرانسه در گفت‌وگو با جرس هدف از «مهندسی فرهنگی» را «تربیت» نسلی می‌داند که «مطیع» و «سر به زیر» باشد و به شکل کامل «ارزش‌ها» و «گفتمان حاکمیت» را بپذیرد.

برای اولین بار در تاریخ حکومت جمهوری اسلامی٬ آیت‌الله خمینی٬ بنیان‌گذار جمهوری اسلامی در پیام نوروزی سال ۱۳۵۹ از «تصفیه‌» ‌ی دانشگاه‌ها و اساتیدی سخن گفت که در ارتباط با «شرق» یا «غرب» بودند. او هدف از این تصفیه را ایجاد «محیطی سالم» برای «تدریس علوم عالی اسلامی» دانسته بود. تاکید آیت‌الله خمینی در ‌‌‌نهایت به انقلاب فرهنگی ختم شد که «بازبینی کتاب‌های درسی» و «اسلامی کردن» برخی دروس از جمله اهداف مهم آن بود.

سعید پیوندی معقتد است تاکیدهای آیت‌الله خمینی و طرفداران انقلاب فرهنگی نشا‌ن‌دهنده آن است که «فکر کردند مراجعه به حوزه‌های علمیه برای اسلامی کردن علوم انسانی کافی‌ست؛ چون همه‌چیز در حوزه وجود دارد و روحانیون همه‌چیز را می‌دانند پس کافی‌ست که آن‌ها به دانشگاه‌ها آمده و علوم انسانی را اسلامی کنند. اگرچه روحانیت به شیوه‌های گوناگون و به شکل وسیعی از‌‌‌ همان سال‌ها به دانشگاه وارد شد اما آقای خامنه‌ای کماکان ابراز نارضایتی می‌کند. شاید گره کار این است که چنین هدفی یا ساده نیست یا اصلا امکان‌پذیر نیست. این سوال مطرح نمی‌شود که موانع کار کجاست٬ بلکه فکر می‌کنند که مشکل از کم کاری مسوولان است. گفتمانی که بازتولید آن را در بیش از سی سال گذشته شاهد بوده‌ایم».

رهبری و مهندسی فرهنگ


دغدغهٔ حاکمیت برای اسلامی کردن دانشگاه‌ها با طولانی‌شدن جنگ ایران و عراق و همچنین مسایل داخلی و برخورد جمهوری اسلامی با منتقدان و دگراندیشان برای مدتی مسکوت ماند. ولی پس از انتخاب خامنه‌ای به عنوان رهبر جمهوری‌اسلامی٬ بر پیگیری‌های حکومت در تغییر محتوای دروس دانشگاهی و تلاش برای اسلامی کردن آن‌ها افزوده شد.
او از البته از‌‌‌ همان سال‌های نخست رهبری خود٬ بحث تهاجم فرهنگی را مطرح کرد. چند سال بعد اما توجه رهبر جمهوری‌اسلامی به مساله اسلامی کردن علوم انسانی معطوف شد.

تشکیل موسسه آموزشی ـ پژوهشی «امام خمینی» به ریاست محمدتقی مصباح‌یزدی٬ تشکیل ستاد اسلامی کردن دانشگاه‌ها در سال ۱۳۷۶ و تشکیل شورای «تحول و ارتقای علوم انسانی» ـ به عنوان زیرمجموعه «شورای عالی انقلاب فرهنگی» در سال ۱۳۸۸ از جمله اقداماتی‌ست که در دو دهه گذشته زیر نظر آقای خامنه‌ای در این خصوص صورت گرفته است.

رهبر جمهوری اسلامی در شهریور ماه سال جاری با ابلاغ سیاست‌های کلی «علم و فناوری» بار دیگر بر لزوم «تحول و ارتقا علوم انسانی» تاکید کرده بود؛ «به ویژه تعمیق شناخت معارف دینی و مبانی انقلاب اسلامی با تقویت جایگاه و منزلت این علوم٬ جذب افراد مستعد و با انگیزه٬ اصلاح و بازنگری در متون٬ برنامه‌ها و روش‌های آموزشی و ارتقا کمی و کیفی مراکز و فعالیت‌های پژوهشی مربوط».

با این‌که «جنبش نرم‌افزاری» ٬ «کرسی‌های تئوری‌پردازی و آزاداندیشی در دانشگاه‌ها» ٬ «اسلامی شدن علوم انسانی» از جمله دستورهای خامنه‌ای‌ست٬ اما با حذف و تغییر برخی دروس و رشته‌ها هنوز رضایت رهبر جمهوری اسلامی به دست نیامده. او به مسوولان توصیه کرده «مهندسی فرهنگی و موضوع تحول و نوسازی در نظام آموزشی و علمی کشور» را جدی‌تر بگیرند. اقداماتی که هنوز نتوانسته به «سرانجام مطلوب» موردنظر وی برسد. دلیل اصرار رهبری جمهوری اسلامی و پیگیری‌های چندین سالهٔ او چیست؟ آیا می‌توان سرانجامی برای تحول در نظام آموزشی تصور کرد که رضایت وی را جلب کند؟

سعید پیوندی٬ جامعه‌شناس٬ «نقش» و «برداشت» خامنه‌ای را درباره دانشگاه و «به طور کلی علم» مهم و موثر می‌داند؛: «ایشان فکر می‌کند که علوم طبیعی و تجربی مانند فیزیک و شیمی را می‌توان از غرب آموخت و هیچ محدودیتی برای داشتن دانشگاه غربی ندارد. تاکید او روی علومی‌ست که به نوعی به امر سیاست٬ دین٬ جامعه و انسان می‌پردازد. این‌جاست که اسلام را صاحب یک پیام و گفتمان مشروع می‌داند و به همین دلیل فکر می‌کند که این پیام و گفتمان می‌تواند به جای گفتمان دانشگاهی علوم انسانی قرار بگیرد. این یک باور جدی در ایشان است. گویا تعجب می‌کند که چرا یک مساله به این بدیهی٬ تا به حال توسط دانشگاهیان جدی گرفته نشده».

آقای خامنه‌ای سال گذشته در دیدار با اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی گفته بود که به نظر وی «اساسی‌ترین کار» برای اسلامی کردن علوم انسانی آن است که «مبنای علمی و فلسفیِ تحوّل علوم انسانی باید تدوین بشود».
در حالی‌که به عقیدهٔ آقای پیوندی٬ علوم در صورتی قابل پیشرفت هستند که «قابل رد کردن» یا «نقد» باشند اما «وقتی شما کتاب آقای خامنه‌ای یا وصایای امام یا کتاب امام اول شیعیان را به عنوان منبع در علوم سیاسی مطرح می‌کنید٬ چه کسی حق دارد که این‌ها را نقد یا نفی کند؟ این کتاب‌ها باید به عنوان حقیقت مطلق پذیرفته شوند. این دیگر اسمش رشته دانشگاهی نیست؛ چون در دانشگاه همه متون و نظریه‌ها باید قابل رد یا نقد باشند».

اسلامی کردن علوم با حذف رشته‌های دانشگاهی

در دوران ریاست‌جمهوری محمود احمدی‌نژاد تغییراتی در درس‌های رشته‌هایی نظیر مطالعات زنان و مطالعات حقوق‌بشر رخ داد. اتفاقی مشابه که در رشته‌های حقوق و علوم سیاسی نیز تکرار شد.

پیوندی با یادآوری مسایل رخ داده در این حوزه‌ها٬ گفت که در تمام این موارد درس مورد نظر «حذف» یا «بسیار محدود» شد: «در حقیقت آن چیزی که امروز به عنوان مطالعات زنان وجود دارد٬ هیچ ارتباطی با مطالعات زنان که در دنیا و دانشگاه‌ها شناخته می‌شود٬ ندارد. دیگر رشته‌هایی که تغییر کرده‌اند نیز چنین هستند. از ان‌جایی که ابتدا علوم باید وجود داشته باشند و تولید شوند٬ تحقیق شود و عده‌ای به ان علوم اعتبار دهند٬ راحت‌ترین کار کنار گذاشتن آ‌ن‌ها بوده است».

اینجامعه شناس٬ دانشگاه علامه طباطبایی را «نمونهٔ کامل اسلامی شدن» یک دانشگاه با استفاده از «زور و فشار» می‌داند که نتیجهٔ تغییرات به «حذف برخی از دروس و رشته‌ها» و «اخراج اساتید نامطلوب» انجامید که‌‌‌ همان «مهندسی علوم انسانی» و «مهندسی فرهنگی» ‌ست: «جالب این‌جاست که تمامی مدافعان سرسخت اسلامی شدن علوم انسانی٬ کلمه‌ای در انتقاد به آن‌چه در این دانشگاه رخ داده٬ بیان نکردند. چراکه احتمالا ذهنیت اسلامی کردن دانشگاه‌ها‌‌‌ همان چیزی‌ست که در دانشگاه علامه طباطبایی اتفاق افتاده: حذف غیرخودی‌ها و اساتید دگراندیش و همچنین حذف رشته‌ها و در مقابل٬ قرار دادن مطالب یا درس‌هایی که تکرار متون موجود است و هیچ‌ ارتباطی با تفکر دانشگاه و اندیشه انتقادی و امکان نقد مسایل ندارد».

اما اصرار و تاکید بر تغییر متون درسی علوم انسانی محدود به دانشگاه‌ها نیست٬ بلکه کل سیستم آموزشی ایران را هدف قرار داده است. برای نمونه می‌توان به درس «تاریخ» در مدارس اشاره کرد. به گفتهٔ برخی کار‌شناسان حوزهٔ آموزش٬ درمواردی مفاد این متن‌ها٬ با آن‌چه در تاریخ رخ داده٬ تفاوت دارد.

به عقیده پیوندی مثال درس تاریخ «نمونهٔ روشنی از تمایل حکومت بر آن است که می‌خواهند آن بخشی از دانش را در اختیار دانش‌آموز و دانشجو قرار دهند که به نظم سیاسی موجود و قدرت حاکم مشروعیت ببخشد. آن‌چه در درس تاریخ در مدارس تدرسی می‌شود نه با علم تاریخ و نه با علم تاریخ‌نگاری و نه حتی با یک رویکری که در آن تاریخ از طریق سنجش‌گری و نقد خوانده شود٬ سازگار نیست. در واقع تبدیل شده به مجموعه اطلاعاتی که انتخاب شده تا فکر شما را در یک جهت خاص سوق دهد و به نوعی شست‌وشوی مغزی تاریخی انجام شود».

پیوندی با اشاره به تضاد در روایت‌هایی مانند «حمله اعراب به ایران» و همچنین سرگذشت «شیخ فضل‌الله نوری» ٬ هدف از ارایه متون اسلامی‌شده به جای علوم انسانی پذیرفته شده در دنیا را چنین شرح داد: «می‌خواهند نسلی را تربیت کنند که مطیع و سر به زیر باشد تا یک واقعیت و گفتمان را بپذیرد٬‌‌‌ همان را تکرار کند تا به حقیقت مطلق آن‌ها تبدیل شود. از این طریق حکومت با نسلی طرف خواهد شد که کاملا ارزش‌ها و گفتمان سیاسی حاکم بر ایدئولوژیک حاکم بر ایران را پذیرفته و برایش مشروعیت پیدا کرده. وقتی که آقای خامنه‌ای از مهندسی فرهنگی صحبت می‌کند٬ فقط منظورش چنین چیزی‌ست. علومی که در خدمت مشروعیت بخشیدن به گفتمان حاکم باشد. به جای تربیت نسلی که از طریق آموزش فکر کردن و سنجش‌گری را یاد بگیرد و جایگاهی با تفکری مستقل داشته باشد. چرا که این انسان‌های مستقل قادر خواهند بود که داده‌‌ها را به طور مستقل داوری کنند».

اینجامعه‌شناس معتقد است که مدافعان دیگر اسلامی‌کردن علوم انسانی در پس این هدف «می‌خواهند به گفتمان حاکم مشروعیت بخشند و از طرف دیگر علوم انسانی علمی کاربردی باشد؛ مثلا درباره علل طلاق تحقیق کند یا پیامدهای کودکان کار در خیابان تا بتواند راه‌حل‌های عملی به حکومت نشان دهد که چطور می‌توان با آسیب‌های اجتماعی برخورد کرد».

بنا به گفتهٔ پیوندی «سه طیف اساسی» در خصوص اسلامی کردن دانشگاه‌ها وجود دارد: «طیف اول را آقایان مصباح‌یزدی٬ جوادی آملی و نزدیکان آن‌ها نمایندگی می‌کنند. آن‌ها فکر می‌کنند که علوم انسانی به طور کامل می‌تواند اسلامی شود؛ منظور این عده آن است که متون مقدس و وحی بخشی از دانش علوم انسانی شود. گروه دوم کسانی هستند که معتقدند تنها بخشی از علوم انسانی را می‌توان اسلامی کرد؛ بخش‌هایی که مربوط به رفتار و نوع زندگی انسان در این دنیاست. این گروه موضعی میانه دارند. طیف سوم اما کسانی هستند که با این امر مخالفت کرده‌اند. آن‌ها معتقد به تفکیک میان علوم دانشگاهی و «معرفت دینی» هستند٬ مانند عبدالکریم سروش».

به عقیدهٔ پیوندی در پاسخ به حامیان اسلامی کردن علوم انسانی٬ باید از آن‌ها پرسید: «چه حوزهٔ علمیه و چه دانشگاه چه چیزی را تولید کرده که بتواند علوم انسانی را مورد نقد قرار دهد. این بحث تنها در حد تعریف باقی مانده و هیچ‌کس وارد حوزه تولید علوم انسانی نشده که ببینیم این علوم انسانی اسلامی چیست؟ از آن‌جایی که همه منابع علوم انسانی به راحتی می‌توانند مورد نقد قرار گرفته یا حتی رد شوند٬ آیا چنین کاری را می‌توان در مورد منابع دینی انجام داد یا ورود به این حوزه‌ها ممنوع است؟ پاسخی برای این سوال وجود ندارد و ما به همین دلیل در بن‌بستی هستیم که تنها بازتولید این گفتمان است».

آقای خامنه‌ای اما پاسخ این سوال را در مهر ماه ۱۳۸۸ در دیدار با زنان «قرآن پژوه» داده بود. او مبنای علوم انسانی را که ترجمهٔ متون آن در دانشگاه‌های داخل ایران تدریس می‌شود «جهان‌بینی مادی» و «متعارض با مبانی قرآنی و دینی‌» دانسته و تاکید کرده بود: «پایه و اساس علوم انسانی را باید در قرآن جست‌وجو کرد».

قرآن به عنوان کتاب الهی مسلمانان شناخته می‌شود که از نظر علمای این دین٬ تنها کتاب آسمانی‌ست که مورد تحریف قرار نگرفته است. با این حال و در دو دهه گذشته٬ برخی از روشنفکران دینی و دگراندیشان که تلاش کردند تفسیری منطبق بر دوران جدید از قرآن ارایه دهند٬ تحت فشار قرار گرفته یا بازداشت شدند.

آیدا قجر

منبع : جرس