شريعت و فقه استدلالي ارتداد، حکمی در قرآن یا میراثی از تورات؟(قسمت دوم):

Imageدر پایان روایاتی چند از تاریخ اسلام آمده است که اوج اخلاق و مکارم پیامبر را به تصویر می کشد در برابر آن ها که سالها کینه توزانه به دشمنی پیامبر پرداختند و حتی کمر به قتل او بستند. اما آیین این پیامبر کجا و دینداری ما کجا؟ حکم شریعت الهی کجا و فتوای فقهاء ما کجا؟

کتاب «فقه استدلالی در مسائل خلافی» اثر آیت الله سید محمد جواد غروی ، بر این مبنا نگاشته شده است که فقیه، حق ندارد بر مبنای گمان خود حکم دهد ، بلکه باید با استناد به کتاب خداو سنت پیامبر و عقل، فتوای خود را ثابت نماید . آیت الله غروی ، این موضوع را به طور مفصل در کتاب «حجیت ظن فقیه و کاربرد آن در فقه» بررسی کرده است . بناء بر همین اندیشه در کتاب «فقه استدلالی» برای هر حکم فقهی ، استدلالات فراوانی ارائه شده و فتوای فقیهان که به خرافات آلوده شده و دامان فقه اسلامی را گرفته ، به نقد کشیده شده است. در یکی از فصل های کتاب «فقه استدلالی» ، موضوع «ارتداد» مطرح شده است که مقاله زیر ، خلاصه یی است از بحث های مطرح شده در این کتاب . البته در مقاله زیر، استنادات و دلائل مفصل مطرح شده در کتاب ، نیامده و فقط به ذکر نتایج اکتفا شده است .

هیچ دلیلی از کتاب و سنت پیامبر ، بر قتل مرتد قائم نیست . اما کثرت قائلین به قتل مرتد ، فقهاء عظام را از تدبر بازداشته و به وادی تقلید از یکدیگر کشانده است ، و دین رافت و رحمت و حریت را به دین خشونت و قهر مبدل ساخته است . اگر حکم مرتد قتل بود ، قطعا در قرآن کریم ذکر می شد ولی در کتاب خدا اشاره یی به آن نشده ، در حالی که قرآن بیان روشن هر چیزی است ، خصوصا حکم قتل یک انسان ، که از اعظم احکام و اهم آنها می باشد . پیامبر اکرم هم نه منافقی را به قتل رسانده و نه مرتدی را ، در حالیکه عده ای از مسلمانان مرتد شدند و پیامبر هرگز نگفت که « فلان کس را بکشید ، زیرا مرتد شده است» . اخبار ضعیفی هم که در قتل مرتد وارد شده است ، نه موجب علم است و نه حتی موجب ظن و شک. این روایات از لحاظ سند، مجعول و از نظر متن ، مخالف کتاب خداست .
در کتاب «فقه استدلالی» ادله «قائلین به قتل مرتد» به طور مفصل مورد بحث قرار گرفته و دلائل فراوان بر ضعیف و غیرقابل استناد بودن این روایات ارائه شده است. همچنین سند و رجال روایات بررسی شده است و نظر علماء رجال راجع به میزان وثوق راویان این احادیث آورده شده است که همگی نشان می دهد این چند روایت اندک ، نه تنها باعث علم نمی شود ، حتی موجب ظن هم نیستند … پس چگونه با تمسک به این اخبار ، به قتل نفس حکم می دهند ؟ آیا به صرف احتمال و محض شک و خیال ، خون ریزی جائز است ؟
در بخش دیگری از فصل «ارتداد» در کتاب فقه استدلالی ، به مباحثه با فقهاء پیرامون معنای مرتد فطری و ملی و معنای محارب پرداخته شده است و با استناد به قاعده کلی «دفع حدود به شبهات» ، آمده است : «شایسته فقیه نیست که در دقت عمل ، اهمال نموده و در افتاء شتاب کند و در خونریزی شریک گردد زیرا در برخی از مواضع، سبب اقوای از مباشر است و اگر فتوای فقیه نباشد ، چنین قتلی صورت نمی گیرد. در ضمن جاحد و منکر را محارب شمردن ، مخالف لغت و فقه و اتفاق امت می باشد».
آیات پیرامون بازگشت از دین خدا و ارتداد ، به طور کامل در خلال مباحث فصل «ارتداد» آورده شده است و معنای آنها مورد بحث واقع شده و به تناقض آشکار میان این آیات از یک سو و روایات متضارب مورد استناد فقیهان از سوی دیگر اشاره شده است .
در مبحث ششم از فصل «ارتداد» با آوردن عباراتی از متن تورات ، ثابت شده است که ریشه حکم قتل برای مرتد ، از آن متن اتخاذ شده و از افترائات یهود است. یهودیان خواسته اند با جعل این حکم در اسلام ، ایرادی بر حکم تورات وارد نشود.
در مبحث هفتم ، موضوع محاربه با خدا و رسول و فساد در زمین در آیه 33 سوره مائده به طور مبسوط بحث شده و مسائل لغوی ، تفسیری و تاریخی بسیاری در اثبات این معنا آمده است که مفاد آیه، بیانگر وضع حکم نیست ، بلکه تنها تهدیدی است برای ستمگران و مشرکان . همان گونه که هیچ گاه پیامبر کسی را به خاطر محاربه یا فساد در زمین ، به قتل یا تبعید محکوم نکرد.
در مبحث هشتم ، بطلان ارجاء یعنی تاخیر عمل از ایمان ثابت شده است و به معنای ایمان التفات خاص شده و آمده است که «این نیز یکی از بدعتهای معاویه است زیرا می خواست در برابر مردم خود را متدین قلمداد کند و در پاسخ به اعتراض آنها به استناد به آیه قرآن بگوید که خداوند گناهان را می آمرزد و اگر شخص فقط مومن باشد و به اصول ایمان خود عمل نکند و بلکه مرتکب گناه هم بشود گناه کردنش به وی زیانی نمی رساند ».
در مباحث نهم و دهم ، اخبار شیعه و اهل سنت در تعریف ایمان آمده است که نشان می دهد اساسا ایمان از عمل صالح ، منفک و مجزا نیست ، و «ایمان ، کلا عمل است و گفتار تنها پاره یی است از عمل».
در مبحث یازدهم ، اخبار «حدود و تعزیرات» آمده است و این سوال مطرح گشته که «چگونه فقها در احکام دین تصرف کرده اند و آن را دچار تشدید و تغییر نموده اند؟! در حالی که حلال نبی تا روز قیامت حلال است و حرامش ، حرام».
مبحث دوازدهم که شامل روایات تاریخی بسیار شگفت انگیزی است ، به «سیره پیامبر با منافقین و مرتدین و کفار» می پردازد و نشان می دهد که «پیامبر ، احدی از منافقین و مشرکین را به قتل نرساند و قتال (نبرد) او هم منحصر به مشرکین بود ، آن هم وقتی با وی می جنگیدند . یعنی فقط از کیان اسلام و سلامت وطن خود در برابر تجاوز دفاع می کرد . وی هیچ یک از مرتدین را هم نکشت» یعنی پیامبر دقیقا به فرمان الهی در سوره مائده عمل می نمود و دین اسلام مبنی بر دعوت خلق است با حکمت و موعظه حسنه نه با زور و جنگ و اکراه و اجبار واین اخبار موجود مورد استناد را که حتی موجب ظن هم نمی شود باید به سینه دیوار زد. بنابر آنچه خود پیامبر و ائمه صلوات الله علیهم فرموده اند».
در پایان روایاتی چند از تاریخ اسلام آمده است که اوج اخلاق و مکارم پیامبر را به تصویر می کشد در برابر آن ها که سالها کینه توزانه به دشمنی پیامبر پرداختند و حتی کمر به قتل او بستند. اما آیین این پیامبر کجا و دینداری ما کجا؟ حکم شریعت الهی کجا و فتوای فقهاء ما کجا؟