یا مسبب الاسباب

یا مسبب الاسباب

بدان که یقین مطلق ممکن نیست جز با مرگ و مرگ دو گونه است، مرگ اختیاری و مرگ اجباری:

بهر این گفت آن رسول خوش پیام
رمز موتوا قبل موت یا کرام
همچنان که مرده ام من ، قبل موت
ز آن طرف آورده ام این صیت صوت

دلیل آن است که مرگ انقطاع و جدایی جان از تن است و تا آن زمانکه جان محبوس در جسم باشد معرفت او به واسطه تعینات و تغییرات به عالم ساده و عوامل مادی ، محدود و راه به عوامل غیبی ندارد مگه آنکه چشم جان باز و انسان به مرگ اختیاری قدرت تصرف در جسم و هم تصرف در جان پیدا کند.

چون که کشته گردد این جسم گران
زنده گردد هستی اسراردان

مانع بزرگ برای رسیدن به مرحله و مقام مرگ اختیاری و وصول به یقین کامل ، سبب ها و تمرکز ذهن بر آنهاست

از سبب دانی شود کم حیرتت
حیرت تو ره دهد در حضرتت

آدمی سعی میکند هر اتفاق و موضوعی را آنالیز کرده و به دلایل و علل آن پی ببرد و همین تلاش و کنکاش برای رسیدن به سبب ها ، متدرجا ، خواسته یا نا خواسته آدمی را به گردابی می کشاند که از مسبب غافل شده و توجه به فرعیات جای تمرکز بر نهایت را می گیرد و در نتیجه به دلیل ” دانستن ” هر موضوعی برای او عادی و طبیعی می شود . برای مثال یک روز آدمی از رعد و برق به حیرت افتاده و وحشت می کرد و به خدا پناه می برد و متوسل به او می شد ، اما امروز آدمی می داند که رعد و برق نتیجه برخورد ابرها و بار الکتریکی آنهاست البته درست هم فهمیده است . اما اثر این فهم و دانش آن شده که ترس و حیرت او از بین رفته و از رعد و برق نترسد البته متوسل به خدا هم نشود ! یعنی سببها و علم او را از مسبب دور کرده است و به همین جهت عرفا فرموده اند :

علم نبود غیر علم عاشقی
ما بقی تلبیس ابلیس شقی

غیر از علم عاشقی که در حوزه عقل جزئی نمی گنجد و بدین وسیله ، قابل تفسیر و استدلال نیست و تنها رو به سوی معشوق یعنی همان مسبب دارد علوم دیگر دارای قاعده ای است مبتنی بر عقل جزئی و بررسی روابط پیچیده مادی و نهایتا بیانگر سبب ها است . سبب دانی ها و پی بردن به ساختار ها و مکانیزم ها یعنی همان دانستن ، عموما بینش را از آدمی می گیرد و در واقع موثر الوجودی حق را در ذهن و روان ، کمرنگ می کند و عملا ، علوم عامل غفلت و ابزار شیطنت شیطان و دوری از خدا می شود . اگر در آیات قرآن کمی توجه کنیم می بینیم که خداوند انسان را به بینش دعوت می کند و از ما می خواهد که در سلوک به سوی او جزئی گر و به دنبال سبب نباشیم بلکه کلی نگر بوده و تنها مسبب را درنظر بگیریم.

جمله قرآن ، هست در قطع سبب
عز درویش و هلاک بولهب

یعنی باید توجه به غائت و نهایت ایجاد سبب داشته باشیم نه صورت و ظاهر سبب و توضیح همین موضوع ، حدیث مفصلی است . مسبب بینی به هیچ رو تضادی با علم ندارد و در رد سبب ها نیست بلکه دلایل و سبب ها نباید آدمی را اسیر خود کرده ، آن حیرتی که لازمه وصال حق و حرکت به سوی خداست را از انسان سلب کند . دانش باید در چهارچوب بینش باشد.

دیده یی باید سبب سوراخ کن
تا حجب را بر کند از بیخ و بن
تا مسبب بیند اندر لامکان
هرزه داند جهد و اکساب و دکان
از مسبب می رسد هر خیر و شر
نیست اسباب و وسایط ای پدر