مجلس صبح یکشنبه ۰۱-۰۴-۹۳ (مفهوم خلق کردن و بارئ – اختیار در ذکر و تسلط بر فکر – سرکنگبین – شیطان -خانم‌ها)

02

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

آیه‌ای در قرآن راجع به خَلق کردن است. (البته توجه کنید به تنهایی همین حرف را در نظر نگیرید. آیه‌ی قبل و بعدش، چرا در اینجا چنین حرفی گفته، این‌ها در معنایش موثر است.) البته فقط خداوند خلق می‌کند یعنی از هیچ، چیزی به وجود بیاید. البته بعضی‌ها می‌گویند خلق عبارت از این است که از ترکیب چیزهایی که موجود است، یک چیز جدید بوجود بیاوریم. راجع به خلق در قرآن زیاد گفته شده است. این که به خلق پرداخته است برای این است  که خلق (خلق کردن خدا) را ما می بینیم، ولی ابداع را نمی بینیم. یعنی خداوند از هیچ، یک چیزی به وجود بیاورد ندیده‌ایم. خودِ همین آسمان‌ها و زمین و … همه‌ی این‌ها یک روزی نبوده، حالا هست. یعنی خداوند از هیچ، به وجود آورده است، ولی ما که آن روز نبودیم. شعر مثنوی مثال می‌زند می‌گوید حشرات و این چیزها که پیدا می‌شوند یک فصلی دارند به دنیا می‌آیند و از بین می روند. بشر هم حتی همینطور.  مثنوی در این باره می‌گوید:

پشه کی داند که این باغ از کی است

پشه‌ای در باغ به دنیا آمده، نگاه می‌کند چه می‌داند این باغ از کِی است (از کی نه، از کِی). پشه کِی داند که این باغ از کی است، چرا؟ در بهاران زاد و مرگش در دی است. یک مدت عمری دارد، هرچند که عمر طولانی باشد نسبت به عمر جهان کوتاه است.

در خطبه هم می‌گویند بارِئِ الْخَلائِقِ اَجْمَعین، بارِئِ یعنی از هیچ، به وجود آوردن. ما استثناً به قولی، بعضی چیزهایی که در عالم وجود خلق است، حتی ساختمان برجی، ما یک مرتبه می‌بینیم مثلا در این تهران زمانی که ما دیدیم این خیابان هیچ‌چیز نداشت، یک مرتبه این‌ها خلق شد، از زمین جوشید. ما گفته‌ایم، ما ملاک نیست. همه‌ی این خلق را خداوند به عنوان قدرت خودش گفته است. گفته است به این‌هایی که خودشان را خدا می‌دانند یا به بتی یا به خدایی غیر از الله متوسل هستند یکی دوجا خطاب کرده است من این چیزها را خلق کرده‌ام، تو چه‌چیز خلق کرده‌ای؟ می‌توانی خلق کنی؟ از خلق خودت خبر داری؟ نه!

خلق یک روزی نبوده و حالا هست، پس یک روزی هم، باز نخواهد بود. از این بودنِ فعلی بخواهد به نبودن برسد باید یک مسیری طی کند. همانطوری که از نبودن به بودن مسیری طی کرد راهی آمد که ما می بینیم، در قرآن هم به عنوان قدرت خودش فرموده است. در اینجا هم بعد از اینکه به عنوان خلقت خودش فرموده، می‌گوید خلقی که شما می‌کنید، دیگر رهایش کردید رفتید. مثلا یک ساختمان خلق کردید، آجر و سیمان آوردید با هم ترکیب کردید این ساختمان را ساختید، دیگر وقتی ساختید تمام شد. دیگر در ساختش شما اثری ندارید. می‌توانید کلنگ بردارید خرابش کنید ولی در ساختش اثری ندارید. همانطوری که اول ساختید همانطور است. اما من (خداوند می‌گوید) وَمَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَكِّسْهُ فِي الْخَلْقِ (یس/68) وقتی به او عمر دادیم یک مدتی گذراند ما خودمان خلقتش را کمی شل می‌کنیم، از آن قدرت اولیه که دادیم به تدریج کم می‌کنیم تا وقتی که او را می بریم. که خوب ما این ظاهر را می‌بینیم، می بینیم کسی به دنیا آمد بزرگ شد، فعالیت کرد، کار کرد بعد اول کمرش درد گرفت، چشمش ضعیف شد، به تدریج همینطوری تا رحمت‌الله علیه شد. ولی ما خودمان در آن دخالت می‌کنیم یعنی خلقی نیست که دیگر از قدرت ما خارج بشود. وَمَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَكِّسْهُ فِي الْخَلْقِ کسی را که ما به او عمر دادیم، ما خودمان این کار را می‌کنیم. خوب در این امر أَفَلَا يَعْقِلُونَ؟  نه، به آن خلق نمی‌گوید أَفَلَا يَعْقِلُونَ، خطاب به ماست، آیه قرآن خطاب به ماست، خطاب به ما می‌گوید فکر نمی‌کنید؟ در همین جا عقل‌تان را به کار ببرید که این کیست! پس این به کار بردن عقل در اینجا منظور درک عظمت و قدرت خداوند است. از این نوع آیات خیلی هست.

در عرفان می‌گوییم ذکر و فکر. ذکر یه امر ارادیست یعنی تصمیم می‌گیرید که نماز بخوانید باید بایستید و الله‌اکبر بگویید و بخوانید. برای چه این کار را می‌کنیم، برای این که به معنای آن نفْس توجه کنیم. وقتی می‌گوییم لَا حَوْلَ‏ وَلَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيم هیچ تحولی، هیچ قدرتی نیست مگر وابسته به خداوند، بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيم مگر در اختیار و وابسته به قدرت خداوند. این را به زبانی می‌گویید. اگر این عبارت را به یک نفر ژاپنی بگویید می‌گوید: چه می‌گویی دیوانه شده‌ای؟ به یک عربی زبان بگویید می‌فهمد. البته اگر به آن ژاپنی، انگلیسی یا روسی بفهمانید و به فکرش باشند، فکرشان یکی است، زبانشان فرق می‌کند ولی آن فکرشان یکی است. (البته تقریبا یکیست، برای اینکه هر کسی یه جورخدایی دارد) شما آیه قرآن را می‌خوانید معنایش اگر نوشته شده باشه، تصمیم داشته باشید باز می‌کنید می‌خوانید دقت می‌کنید. ولی همینطوری می‌خوانید یک وقت می‌بینید که یک حزب خواندید هیچ‌چیز نفهمیدید. بگویند یک کلمه از آن‌چه خواندی بگو یادتان نیست. برای اینکه ذکرتان که در اختیارتان بوده کتاب خدا را خوانده ولی فکرتان در اختیار خودتان نیست، بلکه معمولا شما در اختیار فکرتان هستید که خوب درجاتی دارد. هر کسی یک مقداری بر این فکر مسلط است، یعنی فکرش هم در اختیار خودش است، ولی نه خیلی و نه همه. ما هدفمان این است که اولا وقتی ذکر می‌گوییم در معنای ذکر حل بشویم، به اصطلاح امروز ذوب در ولایت بشویم. یک وقت است که ذکر به کمک‌تان می‌آید که بر فکر مسلط بشوید. مثل اینکه وقتی می‌خواهید سوار اسبی یا دوچرخه‌ای بشوید یک نفر می‌آید دست شما و دوچرخه را می‌گیرد سوارتان می‌کند، کمک‌تان می‌کند. ذکر هم فکر را در اختیار شما می‌گذارد که در همان معنای آن ذکر فکر کنید. بنابراین اگر در موقع ذکر دنباله‌ی افکار متشتتی که قبلا داشتید، در خود ذکر هم باز نتوانستید، مایوس نشوید، نگران نشوید، تکرار کنید برای اینکه ذکر برای همین است که بر این افکار مسلط بشوید. یعنی فکرتان در اختیار خودتان باشد. البته این امر صد درصد نمی‌شود، برای اینکه یک وقایع ناگوار یا شادی می افتد که همه‌اش آن‌ها در فکرتان است. بنابراین نگران نباشید، منتها هر دفعه سعی کنید که بیشتر بر فکرتان مسلط بشوید، تا تدریجا پیشرفت کنید، انشاالله. البته مسائل حاشیه‌ای هم هست مثل همین اسب که مثال زدم که سوار می‌شوید، زین گذاشتند کمک‌تان می‌کند که پا روی آن بگذارید و سوار بشوید، مثلا پالان گذاشتند برای اینکه راحت سوار شوید و امثال اینها. ولی اصل، همان سوار شدن و مسلط شدن بر فکر است.

سکنجبین که سرکنگبین باشد؛ سکنجبین اصلش این است که سرکه و عسل قاطی می‌کردند. حالا دیگر به اصطلاح تشریفات وترتیباتی دارد. سرکه، صفرا را از بین می‌برد و عسل قوت می‌دهد. مولوی می‌گوید از قضا (نه غذایی که می‌خوریم، قضا و قدر)

از قضـا سرکنگبین صفرا فزود  /  روغن بادام خشکی می‌نمود

سکنجبین را می‌خوریم به قصد اینکه صفرا بَرْ است، صفرا را اضافه می‌کند. از قضا سرکنگبین صفرا فزود. روغن بادام می‌خوریم برای لینَت، روغن بادام خشکی می‌نمود، برعکس. طبیعتی که خداوند آفریده همین است، البته یک حالتی که کسی داشته باشد. به هیچ وجه خلقت خداوند را از مسیر خودش منحرف نکند، یعنی هرگز اشتباهاً برای اینکه صفرا را از بین ببرد، سکنجبین ندهد بگوید از قضا سرکنگبین صفرا فزود. از همان کاری که کرده است، سرکنگبین برای رفع صفرا بدهد بعد از خدا بخواهد آن اثر را بدهد. اثر را از آن بر ندارد. اثری که ما در هر چیز قائل هستیم آن اثریست که خداوند به آن می‌دهد، ممکن است آن اثر را بگیرید در یک لحظه‌ای ولی نه اینکه شما بخواهید، بنده هم بخواهم که آن اثر را برداریم، نه. بهتر این است که همان اثری که خدا گفته باشد ما خودمان فکرمان، اراده‌مان، تمام وجودمان، مطیع همان امری باشد که خداوند گفته است، یعنی برای خدا تبصره و استثنا قائل نشویم، انشاالله.

عاشقم بر لطف و بر قهرش به جد  /  بوالعجب من عاشق این هردو ضد

البته همه درک نمی‌کنند ولی تفاوت حالات را ببینید.

یکی درد و یکی درمــــان پسندد  /  یکی وصل و یکی هجران پسندد

این‌ها ضد هم هستند.

من از درمان و درد و وصل و هجران  /  پسنـــدم آنچـــه را جــانـان پسندد

یکی شیطان را می‌پسندد، می‌گوید خدا چون تو را پسندیده و خلق کرده من هم تو را می‌پسندم، ولی خوب است دنباله‌اش قَسَمش بدهد حالا که ما اینجوری هستیم تو را به همان خدا قَسَمت م‌یدهم، من را اذیت نکن. ولی خوب فرشته‌ای ، مخلوقی، که به قولی (حالا چه‌جوری حساب کردند نمی‌دانم) هفتصد هزار سال در صف ملائکه شرفیاب می‌شد یک مرتبه به یک تلنگر افتاد. این حتما یه سرّی دارد. این قضیه را که ما نمی‌دانیم از آن مواردی هم هست که حالا نباید بدانیم برای اینکه خداوند با شیطان کار دارد یعنی می‌خواهد او را به جان ما بیاندازد بنابراین من خودم جرأت نمی‌کنم به شیطان فحش بدم جز آن‌چه گفته‌اند أَعُوذُ بِاللَّهِ‏ مِنَ‏ الشَّيْطَانِ‏ الرَّجِيم. خدایا به خودت پناه می‌بریم از شرّ همان شیطانی که تو بیرونش کردی ولی متأسفانه از وجود ما بیرونش نکردی، از آن عوالم خودش بیرونش کردی و  به جان ما انداختی. خوب بعضی ها به همین دلیل در بین عرفا می‌گویند که طمرد از امر خدا نکرد. خداوند خودش قبلا فرمود که: إِنِّي خَالِقٌ بَشَرًا مِن طِينٍ (ص/71) بشری از خاک خواهم آفرید، شیطان گفت که خودت فرمودی بشر از خاک است و خودت فرمودی که من از آتشم، خودت هم فرمودی که آتش مقدم بر خاک است. دچار این اشتباه شد، این یه نحوه دفاعش است. یکی دیگر این است که می‌گوید من به یکی که وعده کردم و سجده کردم، عهد بستم دیگر نمی‌توانم به دیگری سجده کنم، وحدت است. حالا خداوند او را می بخشد، ما را نمی بخشد. راجع به شیطان خیلی حرف است. منظور این چیزها حالات مختلف عرفاست که هر کدام در یک حالتی هستند.

Tags