مجلس صبح جمعه ۰۲-۰۳-۹۳ (افراط و تفریط در ظواهر شرع -آقایان)

02

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

در زبان فارسی مثل‌های فراوانی هست و از این جهت پیروی از روش قرآن کرده‌اند.[می‌فرماید] ما از آن جهت مثل می‌زنیم که مطلب برای شما روشن‌تر شود و درک کنید. یکی از مثل‌های مشهور در فارسی؛ که به کسی گفتند از لب بام کمی عقب‌تر برو که نیافتی، او اینقدر عقب عقب رفت تا از آن طرف افتاد. این یک مثلی است برای اینکه جنبه‌ی افراط و تفریط را درست مشخص بکند و در ذهن همه روشن شود. در روحیات مردم هم این مسئله و این موضوع کاملا مشهود می‌شود.

خیلی اوقات دیده شده است افرادی به موضوعی علاقه‌ی فراوان دارند ولی ناگهان برمی‌گردند. این هم یک مشکلی است که می‌گویند از این طرف بام نیافتند از آن طرف می‌افتند. در فقر و درویشی این مسئله در جایی ظاهر می‌شود که وقتی ما مقدمه‌ی بیعت‌ها را گفته‌ایم که باید رعایت احکام شرع را کنیم، این موضوع گاهی اینقدر افراطی می‌شود که کسانی در همین مرحله می‌مانند یعنی آن‌چنان مشغول آداب شرعی می‌شوند که به معنای آن توجهی ندارند و معنایش را فراموش می‌کنند. همین اشخاص اگر واکنشِ روانی که در روانشناسی می‌گویند ایجاد شود، یک مرتبه برمی‌گردند که این هم خیلی دیده شده است، به کلی از شرع کناره می‌گیرند. هیچ کدام از این‌ها؛ نه جنبه‌ی افراط و نه جنبه‌ِ‌ِی تفریط در سلوک (طریق فقر) صحیح نیست. باید حد وسط و معتدل را نگه داشت. تمام مسائل درجه بندی خاص خودش را داشته باشد.

رعایت احکام شرع واجب است ولی باید دید شرع چیست. اگر شرع فقط این رساله‌ها باشد که حفظ کردنش هم شاید خیلی مشکل نباشد، ولی هیچ دو رساله‌ای مثل هم نیست در جاهایی هم، مثل هم است چاپش تکرارِ یک مطلب است ولی هیچ دو رساله‌ای مثل هم نیست. باید در آن سلوکی که شخص خودش دارد و آن راهی که پیش می‌رود از هر مکتبی که تقلید می‌کند تمام حواسش متوجه همان باشد ولی به هیچ وجه معنویت و روح را قربانی آن نکند.

مثال زدم کسی از من پرسید. گفتم: فرض کنید یک نفر در نواحی آب‌خیز و رودخانه‌ها شنا می‌کند. شخصی کنار رودخانه نشسته، می‌بیند آفتاب نزدیک است غروب کند باید از فرصت استفاده کند و بلافاصله نمازش را اگر نخوانده، بخواند ولی در همین ضمن اگر متوجه شود یک نفر فریاد می‌زند و دارد در رودخانه غرق می‌شود. پرسیدم به نظر شما این شخص چکار باید بکند؟ جوابش به اندازه‌ای بدیهی است که محتاج به [فکر کردن] نیست. منتها به عنوان مَثل گفتم: در این صورت باید الزامِ به نجات جان یک مؤمن که در اینجا هست ترجیح بدهد حتی بر واجبی که مثلا نماز عصر است. درویش (فقیر) در راه سلوک این دستورات را به عنوان درس یاد نمی‌گیرد که حفظ کند بعد هم فراموش کند، این دستورات را به عنوان سلوک (اصطلاح سلوک هم که گفتیم) توجه می‌کند یعنی جزء وجودش می‌شود در همین مثال که زدیم احترام به جان یک انسان باید جزء وجودش شود. به اسثتنای مواردی که دستور دادند. در این صورت اگر این جزء وجودش شود در هر موردی که باشد می‌تواند و باید مقایسه کند، بین آنچه جزء وجودش شده با آنچه که وظیفه‌ی شرعی اوست. در اینجا اگر بعداً از او بپرسند چرا نماز نخواندی؟ می‌گوید از نماز واجب تری هست. چه کسی این واجب را تعیین کرده است؟ نماز را که تصریح دارد برای اینکه بر ما واجب است. ولی این واجب را کی تصریح کرده است؟ این واجب به اندازه‌ای بدیهی هست که محتاج به تصریح نیست و تشخیص آن هم با آن جنبه‌ی عقلانی سالک است که خودش باید تعیین کند. در اینجا آن عقل شرعی (عقل صحیح) می‌گوید باید جان را نجات بدهد ولی عقل ظاهری می‌گوید تو برای نماز خواندن دستور صریح داری که بخوانی ولی برای نجاتِ جان او دستور صریحی نداری، بنابراین باید نمازت را بخوانی، نه! اینجاست که آن انسانیتی که خداوند در انسان قرار داده است به کمک می‌آید. و این هم با تمرین‌ها و تجربیات زندگی تقویت می‌شود و به دست می‌آید. ان‌شاءالله خداوند  ما را در همه حال نگه دارد و آن تجربیات لازم و آن عقل عرفانی (عقل شرعی) را به ما عطا کند. ان‌شاءالله.

Tags