اندیشه فردوسی حکیم در مبارزه علیه ظلم و جور

حکیم ابوالقاسم فردوسی توسیعلیرضا کفایی – جرس: فردوسی در پایان داستان نمی خواهد ضحاک به دست فریدون کشته شود بلکه او را در شکافی از کوه دماوند با میخ های آهنین بر سنگی ستبر فر می بندد .
به نام خدا
در بزرگداشت فردوسی اندیشه او را پاس بداریم .

فردوسی بزرگ را از آن رو حکیم گویند که در عاقبت بشریت و سرانجام جهان ژرف می اندیشد و در قلمرو تفکر و تعقل بجز نیکی برای انسان نمی خواهد و راه و رسم سعادت و بهروزی آدمی را در قالب داستان و اسطوره سازی بسوی مبارزه دائمی علیه شیطان درون و طاغوت برون رهنمون می سازد .

شناخت فردوسی از جوامع منحصر به همان روزگاری که خود در آن می زیسته نیست بلکه با آشنایی کامل از فلسفه تاریخ و سیر تحول جوامع و با معرفت به انسان و مطالعه دقیق در احوالات آدمی ، دور اندیشانه و هوشمندانه نظر می دهد و راه می نمایاند .

گرچه ادبیات شاهنامه حماسی است اما زبان فردوسی در این اثر تعلیمی نیز هست ، محور قرار دادن انسان و سرنوشت او و رسیدن به کمال اصلی ترین نگاه فردوسی است . جناب مولانا و حضرت حافظ و شیخ اجل سعدی و نیز عطار به عرفان می پردازند و به درونهای تیره توجه می دهند و سودای عزلت دارند تا خلوت نشینی چراغی برافروزد و راه خلاصی از نفس اماره می جویند و ادبیاتی تعلیمی دارند اما حکیم ابوالقاسم فردوسی علاوه بر عرفان درون به میدان کارزار بیرون هم توجه می هد و بدنبال خلاصی انسان از شیطان درون و آزادی مردم از زیر بار زور و ستم است . شاهنامه هم ادبیاتی حماسی دارد و هم تعلیمی و هم غنایی .

در اندیشه فردوسی حکیم رهایی انسان از ظلم و استبداد حکام زور گو بدست خود اوست نه قهرمانان . فردوسی اگر به اسطوره روی می آورد اما در نهایت به جنبش مردمی فرا می خواند و در هر حرکتی ابتدا به پاکی درون و غلبه بر نفس تاکید دارد .

در داستان فریدون و ضحاک به زیبایی حماسه آفرینی می کند ، ضحاک نماد اهریمن و فریدون فر و شکوه ایزدی دارد . در زمان ضحاک راستی و درستی ، عقل و خرد جای خود را به دروغ و فریب ، جهل و خرافه می دهد و ضحاک در پهلوی ” اژی دهاک ” به معنای مار که نماد دیو است فریب شیطان میخورد و از جهل مردم و رواج خرافات استفاده برده ، ظلم و ستم بسیار روا می دارد و با بوسه شیطان بر دو کتفش و رویش دو مار بر دوکتف از جای بوسه شیطان ، اوج خونخواری حاکمان پلید و مستبد و ظالم را به نمایش می گذارد .

جالبتر آنکه غذای مارهای ضحاکی فقط مغز انسانهاست و هر روز دو انسان قربانی میشوند تا مغز سر آنها غذای دو مار بر دوش ضحاک شوند که تمثیلی است از آنکه قدرتهای زورگو ، آدمیان را بدون فکر و تعقل و خرد و تنها خرافه پرست و غرق در جهل می خواهند .

زیباتر آنکه برخلاف دیگر اساطیر و تعلیمات غلط بعضی ، فردوسی زن را نه در خانه داری و شوهرداری و یا بعنوان شیطان و فریب دهنده و از این قبیل نمی داند بلکه زن را دور اندیش و حسابگر ، نمادی از عشق و دوستی و وفاداری و حاضر در صحنه کارزار می داند . نه تنها در داستان ضحاک که دوراندیشی فرانک مادر فریدون و تعلیمات او به فرزندش رهگشای پیروزی بر ظلم است و یا شهرناز و ارنواز ( دختران جمشید ) که گروگان ضحاک بودند و از درون کاخ ضحاک ، همراه و همدرد مردم بودند و از کشتار آدمیان جلوگیری می کردند که در جای جای شاهنامه زنان دارای نقش برجسته ایی در مبارزه با ظلم هستند .

در داستان ضحاک ، آنگاه که فریدون با راهنمایی مادرش فرانک در فکر شکست دادن اهریمنی چون ضحاک می افتد و مردم از این قصد فریدون آگاه می شوند ، کاوه آهنگر از بارگاه ضحاک با اعتراض و خشم بیرون میزند و چرم آهنگریش را بعنوان پرچم بر نیزه می کند و مردم را دور خود جمع تا علیه ظلم ضحاک متحد شوند و به فریدون بپیوندند . فریدون پرچم کاوه را درفش کاویانی نام میگذارد و میشود پرچم جنبش مردمی علیه ظالمین .

فریدون با همراهی کاوه آهنگر و مردم دادخواه بسوی کاخ ضحاک یورش برده و ضحاک را شکست می دهند اما به ناگاه سروشی بر فریدون فرود می آید و ندا میدهد که ضحاک و مارهایش را نکشد بلکه او را در کوه به بند در کشد ، در کوه هم وقتی قصد کشتن ضحاک می کند سروش جلوگیری می کند و از او می خواهد تا ضحاک مار دوش را به کوه دماوند برده و در آن جا زندانی کند .

فردوسی در پایان داستان نمی خواهد ضحاک به دست فریدون کشته شود بلکه او را در شکافی از کوه دماوند با میخ های آهنین بر سنگی ستبر فر می بندد .

چنانکه مشاهده می شود شیطان نابود نمی شود و همچنان زنده است و هر آن ممکن است در کار فریبی دیگر باشد و در جان و روح افراد نفوذ کند و پایه دیکتاتوری دیگری را پی ریزی نماید و در صدد تباهی درون و فساد همیشگی جامعه به مدد استبدادگران است .

فردوسی آگاهی می دهد که انسان باید همیشه حاضر و در مبارزه دائمی با نفس اماره و زورگویان خونخوار شیطان صفت و ضحاکان مار دوش در همیشه تاریخ باشد .

این داستان و سایر داستانهای شاهنامه نوع نگاه ژرف اندیش و حکیمانه فردوسی را نشان می دهد که چگونه از نیروی مردم برای تحول جامعه به خیر و نیکی ، آزادی معنوی و آزادی از بردگی مدد می جوید و خواهان براندازی حکومتهای ظالم است .

نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه مجذوبان نور نیست.