زهرا موسوی: جمعه حال پدرم بد شد؛ یکشنبه پزشک آوردند و سه شنبه به بیمارستان بردند

میرحسین موسویمیرحسین موسوی امروز در بیمارستان نتوانسته تست ورزش را تحمل کند و در نهایت با توجه به مشکلات قلبی وی، پزشکان اقدام به آنژیوگرافی کرده اند. این خبری است که زهرا دختر میرحسین اعلام می کند.

زهرا موسوی تاکید می کند که مشکلات اخیر مهندس موسوی مربوط به روز جمعه است که در آن روز حالش به هم می خورد و از روز شنبه به مراتب حالش بدتر می شود، تا آنکه در روز یکشنبه پزشک به بالین ایشان آورده می شود و توصیه به پیگیری جدی می کند؛ اما باز در بردن ایشان به بیمارستان تعلل می شود، تا آنکه در نهایت در روز سه شنبه میرحسین به بیمارستان منتقل می شود تا عمل آنژیوگرافی که از مدت ها قبل به آن نیاز داشت، بر روی قلب وی انجام شود.

وی از درمان ناقص و نیمه تمام میرحسین در مراجعه قبلی به بیمارستان نیز خبر می دهد و با اشاره به مشکلات ایجاد شده برای موسوی و رهنورد در دوران حصر می گوید: آنها در این مدت به نوعی گروگان بودند و ما باید ساکت می ماندیم تا فقط بتوانیم هر از گاهی با آنها ملاقات داشته باشیم. یعنی می خواستند ما هر دفعه برویم درون قفس و آب شدن و مرگ تدریجی پدر و مادرمان را ببینیم و چیزی هم نگوییم.

گفت و گوی کلمه با زهرا موسوی را در ادامه بخوانید:

خانم زهرا موسوی، در خبرها داشتیم که مهندس موسوی امروز به صورت ناگهانی به بیمارستان منتقل شده اند، شما در این زمینه اطلاعی دارید؟‌

مدت طولانی است که می دانیم وضعیت قلب پدرمان و همچنین وضعیت سلامتی مادرمان خوب نیست. آنها دچار استرس و انواع فشارهایی هستند که ما هیچ وقت نخواستیم به مردم منتقل کنیم. همیشه گفتیم وضعیت بهتر می شود، وضعیت تغییر کرده. گفتیم شاید در وزارت اطلاعاتی که به ظاهر تغییرات مثبتی در آن صورت گرفته، بیشتر به شرایط داخل زندان اختر توجه شود. البته ما می دانیم که قضیه دست چه کسانی است و چه خبر است و سود این وضعیت متوجه چه افرادی است. ما می دانیم و همه می دانند. اما فکر می کردیم تغییراتی ایجاد می شود که حداقل هایی مورد توجه قرار می گیرد، اما متاسفانه اینطور نشده است.

از طرفی ما چند وقت است می دانیم که مشکلات قلبی پدر حاد شده. دفعه پیش هم که بستری شدند هنوز یک مقدار از عوارض بیماری باقی مانده بود و کسی رسیدگی نکرد. آنها در این مدت به نوعی گروگان بودند و ما باید ساکت می ماندیم تا فقط بتوانیم هر از گاهی با آنها ملاقات داشته باشیم. یعنی می خواستند ما هر دفعه برویم درون قفس و آب شدن و مرگ تدریجی پدر و مادرمان را ببینیم و چیزی هم نگوییم.

شما امروز چطور مطلع شدید؟ آیا مسئولان حصر به شما اطلاع دادند؟

متاسفانه آقایان فکر می کنند در دنیا بسته است و به ما اطلاعی نمی رسد، یا مثلا اطلاعات فقط از مجراهای خاص مورد نظر و جهت دار شده خودشان به ما می رسد. ولی در حقیقت هزاران نفر هستند که گوش و چشم هستند و محبت دارند که اطلاعات را به ما منتقل می کنند، یا با دقت و نگرانی مسایل را رصد می کنند. به هر حال این قضیه به اطلاع ما رسید. ظاهرا ماجرا از این قرار است که پدرم مدتی بوده که احساس ناراحتی و کسالت داشته و ماموران هم بی خبر نبوده اند.

از روز جمعه حال پدر به هم می خورد و از شنبه خیلی بدتر می شود. روز یکشنبه پزشک توصیه به پیگیری جدی می کند، اما باز تعلل می کنند. در نهایت امروز ایشان را بدون حضور ما و حتی بدون خبر دادن به ما به بیمارستان برده اند. ما دختران ایشان حتی مطلقا نمی دانستیم ایشان از روزهای قبل حالشان بد شده بود. اگر خدای ناکرده روز شنبه مشکل حادتری پیش آمده بود، آیا کسی جواب ما را می داد؟‌ کسی مسئولیت قبول می کرد؟ مشخص است که نه. این بلا در این سال ها سر خیلی ها آمد و کسی جواب نداد.

می گویید حالشان بد شده، مشخصا می دانید دلیل اصلی انتقال امروز مهندس موسوی به بیمارستان چه بوده؟ چه عارضه ای برای ایشان پیش آمده‌؟

ما این مقدار می دانیم که روز شنبه حال پدرم خیلی بد شده بود و امروز ایشان را بدون حضور یا حتی اطلاع خانواده اش به بیمارستان برده اند. در بیمارستان تست ورزش از ایشان گرفته اند، که تستشان جواب نداده و نتوانسته اند تحمل کنند. دکترها هم تشخیص داده اند که باید آنژیوگرافی شوند. در نهایت ایشان را بدون حضور خانواده اش آنژیوگرافی کردند.

البته تنها یکی از بستگان (پزشک معتمد) را خبر می کنند، آن هم پس از اینکه متوجه مشکلات بیشتر پزشکی می شوند. و جواب تست ورزش منفی بوده صدایش میکنند وتا اون موقع بدون هیچ یک از اعضا و معتمدین خانواده و در تنهایی بوده بهانه میاورند قبل تر تلفنشان دردسترس نبوده ایشان بین مراعات حال و شرایط درمانی پدر که وضعیت اورژانسی داشته و خبر کردن ما، یعنی بین بد و بدتر، به ناچار و بنا بر تعهد و علاقه به پدرم، به ما نمیتوانند که خبر بدهند به هر حال ایشان نیز تحت فشار هستند و ما هم با ایشان تا این ساعت هنوز صحبت نکردیم ولی میدانیم ایشان فقط مدت کوتاهی و تنها در هنگام انژیو بوده و به اینوضع هم معترض بوده و بعد هم اجازه ماندن کنار پدرم را نداشته و مجبور به ترک آنجا شده است ما می خواهیم به طور طبیعی و مثل هر فرزندی مسئولیت با خودمان سه نفر باشد؛ بنده و کوکب و نرگس. تا بهانه ای بر ای فشار ماموران بر اعضای دیگر خانواده فراهم نشود.

فرزندان این پدر و مادر، ما هستیم و باید قبل از هر کسی ما در جریان مسائل آنها قرار بگیریم. حالا بر فرض بگویند پدر هیچ مشکلی ندارد و قلبش مانند یک جوان ۲۰ ساله کار می کند. ولی آیا نباید وقتی پدر و مادر ما بلایی سرشان می آید، ما باخبر شویم؟‌ آیا ما حق نداریم در کنارشان باشیم؟ اصلا اگر زبانم لال قضیه تمام می شد و آقایان هم به خواست دلشان رسیده بودند، ما حق نداشتیم در آن لحظات کنار پدر و مادرمان باشیم؟

ما از این وضعیت کلافه شده ایم. نمی دانیم آنجا در زندان و حصر به اینها چه می گذرد. باید مدت ها صبر کنیم؛ شاید هفته ای، ده روزی، پانزده روزی یک بار آقایان تشخیص بدهند و اجازه دیدار بدهند. ما هیچ اطلاعاتی از اینها نداریم. در تمام روزهای ملاقات تا ملاقات بعدی، اینها در ایزوله کامل اند. چنین حجمی از دور بودن از انسان ها در هیچ حصری در جهان وجود ندارد. این سبک حصر، ابداعی در بین ابداعات اینهاست. ما هم نمی دانیم در حصر چه بر سرشان می آورند. نمی دانیم در چه وضعیتی هستند. ما واقعا نمی دانیم به این دو آدم «لهیده از دست روزگار» چه می گذرد. صدایشان بیرون نمی آید و ما هم سکوت کرده ایم.

صرف خوب بودن روحیه که تضمینی برای حیات آنها نیست. بله، پدر و مادر روحیه شان عالی است و پر از انگیزه و فکرند. اما این به معنای سلامت و امنیت آنها نیست. خطاب من به مسئولان حصر است؛ آیا تصور کرده اید راه حل مساله حصر، از بین بردن پدر و مادر ماست؟ یا این بار چه روش ابداعی دیگری دارند؟ نکند کاری کرده اند که ما هر روز باید شاهد یک بیماری و یک مشکل جدید باشیم؟

هر بلایی هم که خواستند در این مدت بر سر ما آورده اند. خواهران من را تهدید کردند، اذیت کردند، هزار جور مشکل ایجاد کردند … ما موارد بسیاری را مطرح نکردیم و سکوت کردیم، بعد اقایان آدم ربایی شان را تکمیل می کنند و پدر مادر ما را تنها و غریب می برند بیمارستان و عملیات پزشکی رویشان انجام می دهند. این رفتارها را شمر و یزید هم با دشمنانش نمی کرد که این آقایان می کنند. ما فقط می خواهیم که مردم صدای ما را بشنوند و بدانند چه بر ما می رود.

این بخشی از تاریخ کشور ماست. اگر کاری از دست ما برای پدر و مادر برنمی آید، اگر در روز سختی از آنها دوریم، اما ثبت شود که این خواست ما نیست و این روش ها ظالمانه و کینه توزانه است. پدر مادر ما برای مردم و با مردم زندگی کردند. نتیجه مسیری که پیمودند و هزینه سنگینی که پرداختند را هم مردم بدانند.