ابوغریب ایران

زندان اوین - بند ۳۵۰اولین ملاقات هفتگی خانواده ها با زندانیان سیاسی پس از تهاجم خونین پنج شنبه گذشته به بند ۳۵۰ روز دوشنبه در فضایی ملتهب و تاثربرانگیز انجام شد.

زندانی ها که با آثار ضرب و شتم بر روی بدن هایشان وارد سالن می شدند، چشم های نگران خانواده ها می خواست برخلاف همه آن چه این روزها شنیده است، تصویری ببیند که اکاذیب مسولان زندانها را رنگ واقعیت ببخشد. گرچه لبخندی معنادار بر روی چهره زندانیان جراحی شده، ورود آنها به یکباره بغض ها را شکست. حالا تصویری دردناک از واقعیت پیش چشم ها رژه می رود. فضا منقلب شده، بغض های چند ساله جای لبخندهای نقاشی شده روز ملاقات را گرفته است.

از مجروحان فرشید فتحی که پایش به دلیل شکستگی با آتل بسته شده و به سختی راه می رفت، اکبر امینی که در اثر ضربه باتون سرش شکسته، گردنش آسیب دیده و با محافظی که به گردن بسته به سختی راه می رود، امید بهروزی که وقتی برای ابراز احساسات دست بلند می کند بانداژ روی ساعد دستش نمایان می شود، مسعود عرب چوبدار که با کتف شکسته و آتل بندی شده آمده، در میان ناله ها و اشکها اصطلاح “زندان ابوغریب ایران” مکررا به گوش می رسد.

که مگر رسوایی ابوغریب چه بود؟ عریان کردن اسیران؟ و مگر در راهروهای بدون نور بند ۲۴۰ چنین نشد؟ سی زندانی مجروح و مضروب را به ردیف رو به دیوار کردند و در همان شامگاه پنجشنبه از زندانیان خواستند عریان شده و به روی زانو بنشینند در حالی که دستبند به دست و چشم بند به دیده دارند.

و آیا شرم نکردند از محاسن سپید “محمد امین هادوی”، مرد پرهیزگار و خیرخواه اوین؛ قهرمان نبرد سوسنگرد در روزهای ابتدایی دفاع و فرزند مهدی هادوی قاضی شرافتمند تاریخ معاصر ایران. و آیا شرم نکردند …

و آیا شرم نکردند کذابان وقتی “صدیق کبودوند” را پس از هفت سال تحمل حبس به زیر مشد و لگد گرفته و دنده هایش را خرد کردند؟ و از او بخواهند “پاهایش را باز و رو به دیوار بایستد. و اعتراض این زندانی سیاسی به دستبند، پابند و چشم بند با باتوم پاسخ داده شود و آنقدر بزنند تا بیهوش شود؟