فرمایشات حضرت آقای دکتر نورعلی تابنده مجذوب‌علیشاه به مناسبت نوروز ۱۳۹۳ – سوم فروردین

majzoobalishah - مجذوبعلیشاه - دکتر نورعلی تابنده

بِسْمِ‌اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

امروز سوم فروردین است، سومین روزی که ما به واسطه‌ی نو شدن سال اظهار امیدواری می‌کنیم و از خداوند می‌خواهیم که لباس ما را نو کند، نه این لباس، بلکه لباس درونی‌مان را.

سه نیز از سنت پیغمبر تاکنون بین ما بوده، البته نقلی است از پیغمبر و منسوب به آن حضرت است که فرمود: ماتثنی الا و قد تثلث البته ما، این‌طور عامیانه به فارسی ترجمه کرده‌ایم که هیچ دویی نیست که سه نشود، ولی معنای صحیح‌تر آن این است که هیچ چیزی نیست که دو بار واقع شده باشد و سه بار اتفاق نیفتد. این دو با هم فرق مختصری دارد نه زیاد.  این در ادبیات ما کاملاً وارد شده و امر کاملاً ساده‌ای است؛ البته نه به عنوان سنت پیغمبر، غالباً مردم، توجه به این ندارند، ولی به عنوان عرف، همیشه انجام می‌دهیم و خود این دلالت بر آن است که مسلمین و بالاخص ما شیعیان، یعنی شیعیان واقعی که اهل عرفان‌اند، در این دریای عظمت سنت پیغمبر غرق شده‌ایم. اصلاً سنت پیغمبر به عنوان زندگی معیار ما بوده و مردم و اشخاصی که اصلاً هیچ مطالعاتی نداشته و هیچ چیزی هم نشنیده‌اند، فرق این «دو» و «سه» را می‌دانند.

ادبای ما هم به همین صورت، مثلاً در مثنوی مولوی هم در مورد سه آمده است، اگرچه به قول یکی از آقایان که در حداکثر کژ فهمی است و می‌گوید که مولوی شیعه نبوده ــ باز خیلی ممنون که نگفته مسلمان نبوده و گفته شیعه نبوده و اگر قرار بود که در روز قیامت ایشان شیعه را قبول کنند، مولوی را رد می‌کنند که کنند ــ ولی مولوی حتی در کار ساده‌ای چون کتاب سوم در مقدمه‌ی جلد سوم مثنوی می‌گوید:

ای ضیاءالحق حســـــام‌الدین بیــــار  /  این سوم دفتر که سنت شد سه بار

یعنی در چنین کار ساده‌ای آن چنان اطاعت و احترام به سنت در وجود این شخص رخنه دارد که در یک کار جزئی هم چنین شعری می گوید این سوم دفتر که سنت شد سه بار.

البته، تشخیص این‌که اگر کسی سه بار را در نظر نگیرد و چهار بار بگیرد یا دو بار، به اسلامش لطمه‌ای نمی‌خورد و هیچ فرقی نمی‌کند، ولی شدت علاقه به پیغمبر است که این‌طور می‌شود.

در خود ما فقرا هم می‌بینیم، مثلاً می‌گوییم که آن زمان این‌طور بوده و چرا حالا این‌طور شده و سعی می‌کنیم همان روش را انجام دهیم و اگر هم انجام ندهیم گناهی نیست؛ اما این شدت علاقه به آن بزرگ وقتی است که ما در آن زمان مشرف شده‌ایم. آن علاقه موجب می‌شود که روش او برای ما حتی در چیزهای جزئی سنت شود.

مولوی چه در مثنوی و چه در دیوان شمس حالات خود را که کاملاً مشهود است، بیان می‌کند و در دیوان شمس می‌گوید:

دوش چه خورده‌ای بگو، ای بت همچون شکرم
تا همـه عمر بعد از این روز و شبــان از آن خورم

همه‌ی ما غذاهای مختلف و تنوع را دوست داریم و می‌خواهیم، مثلاً می‌گوییم چون ظهر این غذا را خورده‌ایم، امشب چیز دیگری بخوریم؛ اما مولوی می‌گوید هر چیزی تو خورده‌ای، من تمام عمر از آن می‌خورم و این از شدت علاقه است و این شدت علاقه نشانه‌ی ایمان است که اگر این ایمان با عقل الهی و عقل شرعی توأم شود برای ما بسیار شأن بالایی ایجاد می‌کند، ولی خیلی‌ها، اصولاً توجه‌ای نداریم به این‌که چه چیزی سنت حساب می‌شود و چه چیزی نمی‌شود.

برای این‌که این شدت علاقه موجب انحرافی نگردد، خداوند پیغمبر را مأمور کرد که این مطلب را به مردم بگوید، یعنی درواقع پیغمبر هم می‌خواست این فرمان را بدهد که ما یقین داشته باشیم:

مصطفی را وعده کرد الطاف حق  /  که بمیری تو نمیـــرد این سبــــق

یا در قرآن هم خداوند به پیغمبر فرمود: قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَى إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ؛ «من هم بشری هستم مثل شما فقط »؛ يُوحَى إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ؛ «به من وحی می‌شود که خدای شما مردمان، یعنی اختیاردار شما مردمان خدای واحد است، نه این خدایانی که می‌پسندید.خدایانی که با سنگ و چوب و حالا عکاسی و نقاشی، خودتان برای خودتان خدا کرده‌اید، این‌ها خدای شما نیستند خدای شما» إِلَهٌ وَاحِدٌ است، پیغمبر درواقع به فرمان الهی اقرار می‌کند که شما باید کوشش کنید برای این‌که فرق من با شما این است که يُوحَى إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ؛ «حالا در تشخیص این فرق و در تشخیص این‌که چه چیزی با این وحی مخالف است، شرک و حلول و اتحاد و امثال این‌ها، پیغمبر که این‌طور باشد، ما هم بشر هستیم، مقتضیاتی بشری داریم که نمی شود از آن فرار کرد. برای این‌که همه بشر هستیم، ولی پیغمبر بشری بود که به او وحی می‌شد. از آن طرف آنچه که به او وحی می‌شد و نگه داشتن این وحی به عهده خود پیغمبر بود که فرمود:

مصطفی را وعده کرد الطاف حق  /  که بمیری تو نمیـــرد این سبــــق

شاید هم در اینجا پیغمبر خود نگران بوده که البته نگران هم بوده است که بعد از من این‌ها از بین می‌روند؛ اما خداوند گفته است که  نه: من کتاب و سنتت را حافظم با خیال راحت برو، کتاب و روش تو را من خودم حافظم یعنی من آوردم و من گفتم باشد و من از آن محافظت می‌کنم. «بیش و کم کن را از آن من رافضم» نمی‌گذارم هیچ‌کس چیزی به آن بیفزاید و چیزی از آن کم کند.

پس این وعده‌ی الهی است و مسلماً این وعده‌ی الهی اجرا می‌شود، پس الآن هم آن اسلامی که پیغمبر آورد و خدا فرمود: که بمیری تو نمیرد این سبق نمرده است، زنده است. آنچه پیغمبر گفت، آنچه محمد گفت، زنده است، وجود دارد، پس این حرف، ما را برمی‌انگیزاند تا فکر کنیم که پس این همه اختلاف برای چیست؟ این‌جا باید به دل رجوع کرد، نه دلش هر چه خواست آن را انجام دهد، خداوند دلی را آفریده و برای مخلوقاتش وظایفی قرار داده و کمک‌هایی نیز به مخلوقاتش می‌کند. از زمان پیغمبر هم آنچه خود مورخین می‌گویند و آنچه حرف‌های مختلف و متضاد و متناقض گفته می‌شود از این‌ها باید بگردیم آن چیزی را بیابیم که خدا می‌گوید زنده است و این سبق زنده است. خدا می‌گوید:

«من کتــــاب و سنتـــت را حافظم  /  بیش و کم کن را از آن من رافضم»

البته علوم مختلفی در این زمینه متداول شده و در آن‌ها در این مورد بحث شده، علم کلام، رجال، تفسیر و امثال این‌ها، ولی کسانی که این علوم را ندارند به دل مراجعه می‌کنند، نه دلش هر چه بخواهد همان را انجام دهد؛ نه! دل خودش را می‌گذارد جای پیغمبر و می‌بیند که پیغمبر چه می‌خواسته و مسلماً آنچه را او می‌خواهد، آن را می‌فهمیم.

چنان بسته است جان تو به جانم  /  که هر چیــــزی که اندیشی بدانم

ما باید جان‌مان چنین باشد و باید آن دستوراتی را که می‌فهمیم؛ کاملاً رعایت کنیم و بیش و کم در آن نگذاریم. اگر حکمت هر کاری را فهمیدیم که چه بهتر، اگر هم حدس می‌زنیم، همان امر را هم که اطاعت می‌کنیم بهترین حکمت است. بعضی از چیزها و مسائل را چون به جهان امروز و به سیاست‌های دولت‌ها وصل شده و بعضی موافق و برخی ضد آن را عمل می‌کنند؛ سبب شده تا از اختیارات دور شویم. ما باید به دل خودمان مراجعه کنیم، نه این‌که چون حکومت‌ها این‌طور می‌کنند بعضی‌ها همان را قبول می‌کنند و بعضی ضدش را. نه! ما خودمان برای انجام وظایف شخصی خود باید تصمیم بگیریم. ان‌شالله خداوند راه راست را همیشه به ما نشان دهد. وقتی خودش دستور داده که بگوییی: اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِيمَ؛ «راه راست را به ما نشان بده»، به ما یاد داده که این‌طور بگویید. بنابراین اگر اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِيمَ را از روی دل و محبت و اعتقاد کامل بنا کردید و مخاطب اهدِنَا الصِّرَاطَ را احساس کردید، صراط را به شما نشان می‌دهد. ان‌شاءلله خداوند این توفیق را به ما بدهد.

Tags