ملاصدرا در ترکيه

بنابراين‌ به‌ قياس‌ مي‌توان‌ گفت‌ كه‌ متفكران‌ صوفي‌منش‌ عثماني‌ از جهاتي‌ بسيار در همان‌ موضع‌ به‌ اصطلاح‌ فلاسفه‌ كهن‌ و فلاسفه‌ اشراقي‌ ايران‌ قرار داشتند. آن‌ دو شيوه‌ برخورد با فلاسفه‌ كه‌ يكي‌ «رد» و ديگري‌ «بي‌نيازي‌» از آن‌ است‌.        
دكتر محمود اِرل‌ كيليچ‌:درآمد: در كشور تركيه امروزه بيش از 70 دانشگاه مبادرت به آموزش‌هاي آكادميك مي‌كند اما در اين ميان تعداد اندكي داراي رشته فلسفه هستند. همچنين مي‌بايست پذيرفت كه جمهوري تركيه به سبب استقلال جديدي كه پس از تجزيه عثماني به دست آورده از فلسفه ديرپايي كه در تمدن و كهن خاصي به وجود آمده باشد نيست. حكومت لائيك و سكولار تركيه كه از آغاز سده بيستم اعلام موجوديت كرد به وضعيت فلسفه نيز با نگاهي سكولار محور نگاه مي‌كند به طوري كه محور عمده رشته‌هاي فلسفي در اين دانشگاه‌ها تحليلي انگلوساكسون و عقل گرا، پراگماتيست آمريكايي است. طي فعاليت‌هايي كه در دهه گذشته از سوي برخي از دانش‌آموختگان جوان صورت گرفته فلسفه در تركيه گرايشي به سوي فلسفه‌هاي شرقي نيز پيدا كرده است، به طوري كه چند سالي است كه در دانشكده‌هاي تركيه تصوف و عرفان تدريس مي‌شد. اما در طي اين مدت به فلسفه عقل گرايي در جهان اسلام توجهي نشده و حدود دو سالي است كه تدريس اين درس متوقف شده است. در تركيه بيست دانشكده الهيات وجود دارد كه اغلب در شهرهاي استانبول، ازمير و آنكارا هستند. در اين دانشكده‌ها گروه‌هاي مختلفي مانند كلام، تصوف و عرفان وجود دارد. دكتر محود ارل كيليچ، استاد گروه تصوف دانشكده الهيات دانشگاه مرمره تركيه، در مقاله حاضر به حضور ملاصدرا در تركيه مي‌پردازد و آن را معرفي اجمالي مي‌كند.

اگر چه‌ كتابخانه‌ مشهور سلطانيه‌ استانبول‌ پاره‌اي‌ نسخ‌ دست‌نويس(1)  ملاصدرا را داراست‌ و تعدادي‌ عناوين‌ به ويژه‌ فلسفي‌، مانند «حركت‌ جوهريه‌»، چنين‌ به نظر مي‌رسد كه‌ در شيوه‌ حكماي قرن‌ هجدهم‌ با سبك‌ وي‌ مشابهتي‌ داشته‌ باشد، با اين وجود شواهد كافي‌ در دست‌ نيست‌ كه‌ صدرالدين‌ شيرازي (ملاصدرا) به خوبي‌ مورد شناخت‌ فلاسفه‌، متكلمين‌ و عرفاي‌ عثماني‌ بوده‌ است‌ يا خير!
اگر بر تجزيه‌ و تحليل‌ و شناخت‌ ژرف‌ موقعيت‌ خاص وي‌ نزد علماي‌ عثماني‌ اصرار ورزيم‌ با سه‌ واقعيت‌ تاريخي‌ كه‌ معلول‌ سياستِ فرقه‌گرايي‌ و گرايش هاي‌ ضد فلسفي‌ آن‌ دوران‌ است‌ مواجه‌ خواهيم‌ گشت‌:
نخست‌ به‌ سال‌ 1578 (ميلادي‌) كه‌ عثمانيه‌ و صفويه‌ به جاي‌ سازش‌، تصميم‌ بر مخاصمه‌ گرفتند كه‌ ملاصدرا تنها پسري‌ هفت‌ ساله‌ بود و تقريباً تا واپسين‌ لحظات‌ حيات‌ خويش‌، همچنان‌ نظاره‌گر معارضات‌ سياسي‌ آن دو طايفه‌ باقي‌ ماند. پس‌ از گذشت‌ بيشتر عمر و به‌ مجرد پايان‌ يافتن‌ اين‌ تخاصم‌ طولاني‌ كه‌ به‌ صلح‌ واقع‌ در قصر شيرين‌ در هفدهم‌ ماه‌ مه‌ 1639 انجاميد ملاصدراي‌ پير و فرسوده‌ آخرين‌ فرصت‌ زيارت‌ خانه‌ خدا را از طريق‌ بغداد يافت‌ و متأسفانه‌ در همان‌ سفر قدسي‌ به سال‌ 1640 چشم‌ از جهان‌ فرو بست‌. لذا به‌سبب‌ تقارن‌ دوران‌ زندگي‌ ملاصدرا با اين‌ برهه‌ ناميمون‌، تعارضات‌ سياسي‌ آن دو جماعت‌ و علاوه‌ بر آن‌ موقعيت‌ مهم‌ وي‌ در دربار شاه‌ عباس‌، مي‌توان‌ گفت‌ كه‌ آراي وي‌ به‌ احتمال‌ قوي‌ فرصت‌ وصول‌ به‌ بلاد عثمانيه‌ را نيافت‌. دو قرن‌ پس‌ از درگذشت‌ وي‌ يعني‌ در آغاز قرن‌ هجدهم‌ كه‌ اين‌ موقعيت‌ تفرقه‌‌آفرين‌ سياسي‌ شروع‌ به‌ تغيير مثبت‌ در ميان‌ حكام‌ نمود و روابط‌ بين‌ دو جامعه‌ همسايه‌ مسلمان‌ بهبود يافت‌، گمان‌ بر آن‌ است‌ كه‌ فرقه‌گرايي‌ مذهبي‌ و روند ضد فلسفي‌ هنوز هم‌ دو مانع‌ نيرومند در مقابل‌ ملاصدرا در اذهان‌ فضلاي‌ عثماني‌ بود.
بنابراين‌ متوجه‌ مي‌شويم‌ كه‌ پس‌ از قرن‌ هفدهم‌ به‌ علت‌ تنزل‌ كيفي‌ روشنفكري‌ و ذائقه‌ اتحاد، احساس‌ پذيرش‌ و انعطاف‌ در مقابل‌ حكماي‌ الهي‌ به ويژه‌ نسبت‌ به‌ مشايخ‌ تصوف‌ حتي‌ آن‌ دسته‌ كه‌ اصالت‌ تسنن‌ داشتند در جامعه‌ عثماني‌ بسيار ضعيف‌ گرديد. گرچه‌ براي‌ علماي‌ مذهبي‌ كه‌ پس‌ از پايان‌ قرن‌ هفدهم‌ رفته‌ رفته‌ در جامعه‌ عثماني‌ صاحب‌ قدرت‌ شده‌ بودند، فرقه‌گرايي‌ مهم‌ترين‌ روند و سلك‌ برخورد با خرد بود، با اين وجود برخي‌ از فلاسفه‌ شيعي‌ مانند جابر بن‌ حيان‌ و خواجه‌ نصيرالدين‌ طوسي‌ به‌خوبي‌ اشتهار داشته‌ و به‌ مقياسي‌ وسيع‌ موضوع‌ درسي‌ علماي‌ عثماني‌ آن‌ زمان‌ بودند. با اين وجود نبايد فراموش‌ كرد كه‌ حتي‌ آن‌ انديشمندان‌ نيز در زمينه‌هاي‌ رياضيات‌ و نجوم‌ مشهور و مورد مطالعه‌ بودند و نه‌ در وادي‌ فلسفه‌ و الهيات‌ در حاليكه‌ آرا و فنون‌ مفروض‌ و تجربي‌ آنان‌ بي‌تعارض‌ و تعصب‌ پذيرفته‌ مي‌گرديد و به كار مي‌رفت‌، دانش‌ ديني‌ و فلسفي‌ آنها به‌نحوي‌ مكتوم‌ نگه‌داشته‌ مي‌شد. لذا از اين‌ پديده‌ تاريخي‌ مي‌توان‌ استنتاج‌ كرد كه‌ بر اثر گرايش‌ مثبت‌ نسبت‌ به‌ «فلسفه‌ كهن‌» به طور عام‌ يا اعتقادات‌ شيعي‌ به طور خاص‌، نه‌ ملاصدرا و نه‌ هيچ‌يك‌ از افراد مكتب‌ اصفهان‌ مانند بهاءالدين‌ عاملي‌، ميرداماد، ميرفندرسكي‌ و ملامحسن‌ فيض‌ كاشاني‌ يا پيروان‌ ملاصدرا از قبيل‌ شيخ‌ احصائي يا سبزواري‌ مورد توجه‌ فراوان‌ علماي‌ عثماني‌ آن‌ زمان‌ واقع‌ نشدند.(2) در اين‌ ميان‌ تنها بهاءالدين‌ عاملي‌ آنهم‌ به واسطه‌ كتب‌ مشهور رياضي‌اش‌ به‌ نام‌
خلاصه‌ الحساب‌ يا به‌ اختصار بهائيه(3) و كتابي‌ ديگر در نجوم‌ بنام‌ تشريح‌ الافلاك‌ از شهرت‌ فراوان‌ برخوردار بود. ولي‌ بالعكس‌ ملاصدرا و ديگران‌ كه‌ عمدتاً كار خود را بر الهيات‌ محض‌ و فلسفه‌ با اعتقاد سر تا پا شيعي‌ متمركز ساخته‌ بودند، بي‌هيچ‌ جاي‌ شگفتي‌ در مراكز مذهبي‌ داراي‌ عقيده‌ جمهور مردم‌ موسوم‌ به‌ مدرسه‌ (يا حوزه‌) ناديده‌ انگاشته‌ شدند.
سومين‌ و مهم‌ترين‌ عامل‌، اصولاً شأن‌ يا در واقع‌ بي‌شأني‌ «فلسفه‌» در حلقات‌ انديشمندان‌ عثماني‌ بود. اگر آن‌ گروه‌ها مورد تجزيه‌ و تحليل‌ قرار گيرند به‌ سهولت‌ معلوم‌ مي‌شود كه‌ آنان‌ يا افرادي‌ متمايل‌ بر جمهورپذيري‌ ظاهرپرستانه‌ كوته‌‌نظرانه‌ و يا متوجه‌ تصوفي‌ با وسعت‌ نظر و عامگرا بودند.
در واقع‌ بين‌ آن دو دسته‌ بود كه‌ مباحثه‌ صورت‌ مي‌پذيرفت‌. اگر چه‌ دسته‌ اول‌ را خود گونه‌هاي‌ فراوان‌ از «قوي‌زاده‌ها» گرفته‌ تا «قاضي‌زاده‌ها»(4)، از «ملامتيه‌» تا «قلندريه‌» و از «حيدري‌» تا «بكتاشي‌» و از «اكبريه‌» گرفته‌ تا «مولويه‌» در كار بود؛ در حقيقت‌ گروه‌ دوم‌ بود كه‌ داراي‌ دسته‌بندي‌ درست‌ و تاثير وسيع‌تري‌ بودند. بنابراين‌ مي‌توان‌ گفت‌ كه‌ تاريخ‌ عثماني‌ با نوساني‌ تأليف‌ گشت‌ كه‌ بين‌ آن دو حد بعيد در حال‌ آونگ‌ بود. براي‌ فلسفه‌ حتي‌ به معناي‌ اشراقي‌ خود جايي‌ نبود كه‌ بتواند به عنوان‌ پلي‌ بين‌ مجتهدان‌ سختگير، [متكلمين‌] و عرفا عمل‌ نمايد.
در حالي‌كه‌ اولين‌ دسته‌، فلسفه‌ را نه‌ به معناي‌ «خِرد» (حكمت‌) بلكه‌ به صورت‌ شيوه‌ تفكر بيگانه‌ بدعت‌كارانه‌ غيراسلامي‌ و غير مذهبي‌ يونانيان‌ و صابئيان‌ مشرك‌ تلقي‌ مي‌نمودند، گروه‌ دوم‌ خود را حكماي‌ راستين‌ به حساب‌ آورده‌ كه‌ از عقل‌كل محمديه‌ (الحقيقه ‌المحمديه‌) و نه‌ از استدلال‌ استقرائي‌ به‌ اصطلاح‌ فلاسفه‌ بر آنان‌ انعام‌ گشته‌ است‌.
ايشان‌ معتقد بودند كه‌ از آنجا كه‌ علم‌ شهودي‌ (كشف‌) جرياني‌ بي‌واسطه‌ و عمودي‌ (انفسي‌) است‌ و نه‌ جرياني‌ صرفاً افقي‌ (آفاقي‌) و تاريخي‌، لذا معرفت‌‌شناسي‌ بايد در تعلق‌ هستي‌‌شناسي‌ باشد و اينگونه‌ تفكر فلسفه‌ راستين‌ جاوداني‌ و سنتي‌ است‌، نه‌ فلسفه‌ يونانيان‌ (حكمت‌ يونانيان‌)(5).
بنابراين‌ به‌ قياس‌ مي‌توان‌ گفت‌ كه‌ متفكران‌ صوفي‌منش‌ عثماني‌ از جهاتي‌ بسيار در همان‌ موضع‌ به‌ اصطلاح‌ فلاسفه‌ كهن‌ و فلاسفه‌ اشراقي‌ ايران‌ قرار داشتند. آن‌ دو شيوه‌ برخورد با فلاسفه‌ كه‌ يكي‌ «رد» و ديگري‌ «بي‌نيازي‌» از آن‌ است‌ البته‌ در چنين‌ ساختاري‌ جايي‌ براي‌ آن‌ باقي‌ نگذاشت‌. علاوه‌ بر آن‌، به‌ دلايلي‌ كه‌ مستلزم‌ تلفيق‌ عقايد فلسفي‌ و اعتقادات‌ اسلامي‌ است‌، مصاديق‌ مكتب‌ اشراق(6)  و مكتب‌ اصفهان‌ مطلقاً مطرح‌ نشدند.لذا مي‌توانيم‌ به‌ اين‌ تحليل‌ كوتاه‌ برسيم‌ كه‌ ملاصدرا و «مكتب‌» او به معناي‌ عام‌ تا ادوار اخير براي‌ اكثريت‌ دانشمندان‌ عثماني‌ ناشناخته‌ مانده‌ است‌. البته‌ بايد اذعان‌ كرد كه‌ اين‌ گفتار در واقع‌ نمايي‌ نارسا از چهره‌ ملاصدرا نزد علماي‌ عثمانيه‌ است‌ و تحقيقات‌ بيشتر و مبسوط‌تر درباره‌ افكار عثماني‌ قرون‌ 18 و 19 به ويژه‌ بر روي‌ متون‌، بايگاني‌ها و البته‌ كتابخانه‌ها، يقيناً لااقل‌ پاره‌اي‌ شواهد و قرائن‌ از جاي‌ پاي‌ عقايد وي‌ در آن‌ متون‌ و اسناد را به دست‌ خواهد داد.چون‌ به‌ روزگار اخير مي‌رسيم‌، متوجه‌ مي‌شويم‌ اولين‌ كسي‌ كه‌ ملاصدرا را به‌ خوانندگان‌ ترك‌ معرفي‌ نمود، استاد برجسته‌ فقيد حكيم‌ ضياء اولِكن‌ (1901-1974) در اثر پيشگامانه‌ تاريخ‌ فلسفه‌ اسلامي(7) خود بود. علاقه‌ وي‌ به‌ ملاصدرا عمدتاً مرهون‌ تأثير شايان‌ توجه‌ هانري‌كربن (8‌) بر اوست‌.
پس‌ از آنكه‌ مقاله‌اي‌ كوتاه‌ از م‌.هورتن‌ در دائره‌المعارف‌ اسلامي برگردان‌ يافته‌ به‌ تركي‌ در سال‌ 1979 و پيش‌ از آن‌ در پي‌ ترجمه‌ كتب‌ و مقالات‌ روشنگر استاد مطهري‌(9) و پروفسور سيد حسين‌ نصر(10) به‌ زبان‌ تركي‌، ملاصدرا بر انديشمندان‌ ترك‌ بسي‌ بيش‌ از پيش‌ شناخته‌ شد؛ حاصل‌ تأثير ايشان‌ آن‌ بود كه‌ در بخش‌هاي‌ فلسفه‌ اسلامي‌، بيش‌ از بيست‌ دانشكده‌ الهيات‌ سراسر تركيه‌ كه‌ موضوع‌هاي‌ درسي‌ دوره‌هاي‌ بالاتر از كارشناسي‌ را تدريس‌ مي‌نمايند، رسالاتي‌ را در اين‌ زمينه‌ هدايت‌ و نظارت‌ كردند.
برخي‌ دانشمندان‌ و دانشجويان‌ دوره‌هاي‌ تحصيلات‌ تكميلي‌ (عالي‌) شروع‌ به‌ بازنگري‌ افكار ملاصدرا در مطالعات‌ خويش‌ نموده‌ و حتي‌ او را موضوع‌ رسالات‌ خويش‌ قرار دادند. از جمله‌ دو دانشجوي‌ ترك‌ كه‌ براي‌ ادامه‌ تحصيلات‌ كارشناسي‌ ارشد و بالاتر به‌ خارج‌ از كشور تركيه‌ رفتند، ملاصدرا را به‌ عنوان‌ موضوع‌ تحقيقات‌ خود برگزيدند. براي‌ مثال‌ استاد دكتر آلپ‌ اصلان‌ آچيك‌ از دانشگاه‌ آنكارا رساله‌ دكتراي‌ خويش‌ را بر روي‌ عنوان‌ «وجود و هستي‌ از ديدگاه‌ ملاصدرا و هايدگر» گذرانده‌ كه‌ اين‌ بحث‌ هستي‌ شناسي‌ تطبيقي‌ در دانشگاه‌ شيكاگو تحت‌ راهنمايي‌ استاد فقيد پروفسور فضل‌الرحمن‌ در سال‌ 111983 صورت‌ گرفته‌ است‌. ابراهيم‌ كالين‌ كارشناسي‌ ارشد خود را با موضوع‌ «نظريه‌ حركت‌ جوهريه‌ ملاصدرا» از انستيتو بين‌المللي‌ افكار و تمدن‌ اسلامي‌ (ISTAC) مالزي‌ در سال‌ 1995 دريافت‌ نمود. اگر چه‌ هر دو رساله‌ به‌وسيله‌ دانشجويان‌ ترك‌ با موفقيت‌ به‌ اتمام‌ رسيد، ولي‌ در واقع‌ نگارش‌ آنها به‌ انگليسي‌ بود و به‌ تركي‌ ترجمه‌ گرديدند. بنابراين‌ اولين‌ و تنها درجه‌ علمي‌ مأخوذ بر روي‌ ملاصدرا كه‌ به‌ زبان‌ تركي‌ و در كشور تركيه‌ صورت‌ گرفته‌، درجه‌ كارشناسي‌ ارشد آقاي‌ رحيم‌ عكّار تحت‌ عنوان‌ «معرفت‌‌شناسي‌ ملاصدرا» مي‌باشد كه‌ در دانشگاه‌ مرمره‌ استانبول‌ در سال‌ 1995 اخذ گرديد. مطمئناً تا زماني‌ كه‌ علايق‌ خردمندان‌ جوان‌ ترك‌ نسبت‌ به‌ افكار ملاصدرا استمرار يابد، وي‌ موضوع‌ رسالاتي‌ بسيار در آينده‌ خواهد گشت‌.

پي‌نوشت:
1 – با نگاهي اجمالي بر فهرست كتابخانه معلوم شد كه فقط اين كتاب ها در مجموعه‌هاي بسيار اخير وجود دارند: اسفار اربعه، شرح الهدايه الحكمه، شواهد الربوبيه، حكمه العرشيه مسايل القدسيه، رساله التشخّص، كتاب المشاعر، رسائل الأجوبه.
2 – منظور از «دانشمندان عثماني» همه دانشمنداني است كه در امپراتوري عثماني بوده‌اند و اين به جهت در برگرفتن تقريباً تمام جوامع سني مذهب آن زمان است. بنابراين مي‌توان گفت چهره ملاصدرا در استانبول مانند چهره وي در مصر، يا ملاصدرا در سوريه يا ملاصدرا در مراكش بود.
3 – متعلق به عاملي (جبل عاملي نويسنده مقاله بخطا «آملي» ضبط نموده است. مترجم) اين كتاب به همراه سه شرح كه مشهورترين شروح چهارده‌گانه آن مي‌باشند و نويسندگان آنها عبارتنداز: القلي (متوفاي 1613)، رمضان افندي (متوفاي بعد از 1665) و عبدالرحيم افندي (متوفاي 1736) كتاب درسي بوده و در كليه مؤسسات مذهبي امپراتوري عثماني تدريس مي‌گرديد و نخستين بار در سال (1878) در استانبول و سپس در سال (1893) در قاهره چاپ گرديد. اين كتاب به فرمان سلطان محمد دوم به همراه شرحي توسط كويو كاخ‌زاده (متوفاي سال 1847) به تركي عثماني ترجمه گرديد و براي اينكه حفظ كردن آن آسان باشد، صورت موزون و مسجع يافت.
4 – براي اطلاع بيشتر به اثر س، كاوس اوغلو، تحت عنوان «نهضت قاضي‌زاده» تلاش به منظور اصلاحات و تهذيبات اجتماعي شريعتمدارانه «امپراتوري عثماني» رساله دكترا، دانشگاه پرينستون 1990 مراجعه شود.
5 – حكيم عقل اگر حرفي ز حكمت‌هايشان خواند به آب ديده سازد محو حكمت‌هاي يوناني
به ايضاح الحكم اسماعيل انقروي، شهيد علي، شماره 159، 6/2749 مراجعه كنيد.
6 – اينكه پاره‌اي از كتب سهروردي به ويژه حكمه الاشراق وي توسط برخي دانشمندان مورد مطالعه، ترجمه و شرح قرار گرفته اثري بر نظر ابراز شده ما نمي‌گذارد. زيرا آنان هرگز پيروان اين خط عقيدتي نبوده‌اند. از ملا فناري (متوفاي 1431) تا اسماعيل الانقروي (متوفاي 1631) تمام آناني كه علاقمند به افكار سهروردي گرديدند، باز هم در واقع به نحوي مشايخ صوفيه بوده‌اند و افكار وي را با شيوه و مذاق تصوّف تغيير و تعبير مي‌نمودند، درست به همان طريق كه با افكار ابن‌سينا رفتار شده بود. لذا در مورد شيخ مشهور مولوي، اسماعيل رسوحي الانكروي كه شرح ماندگار مثنوي روحي و نيز شرحي بر هياكل النور سهروردي نوشته به اثر آقاي ب كوپشمار تحت عنوان «اسماعيل رسوحي انكروي و ايضاح الحكم» (رساله دكترا، دانشگاه مك گيل 1995، انتشار مركز ISTAC مالزي سال 1997) مراجعه نماييد.
7 – در حالي‌كه در آثار پيشين خويش مانند «فهم اسلام» (سال 1946) خويش (اين كتاب در سال 1953 توسط
ج _ دوبُوَ تحت عنوان «فهم اسلام» به زبان فرانسه برگردان يافت) و كتاب تاريخ فلسفه اسلامي (سال 1957) ذكري از نام ملاصدرا به ميان نياورده بود، 10 سال بعد در كتاب فلسفه اسلام (1967) خويش فصلي كامل را به ملاصدرا تخصيص داده است.
8 – كتاب مشهور وي بنام تاريخ فلسفه اسلامي در سال 1986 ترجمه و انتشار يافت. و دومين بخش «تاريخ» كه به‌ويژه با فلسفه بعد از ابن رشد سروكار دارد و اطلاعات ارزنده‌اي را درباره ملاصدرا در بردارد، در سال 1997 ترجمه و منتشر گرديد.
9 – علاوه بر ساير كتب وي، ترجمه دروس فلسفي او از جمله دروس اسفار (حكمت و زمان) نيز هم اكنون در هفت جلد انتشار مي‌يابد.
10 – علاوه بر همه كتب استادانه‌اش، كتاب صدرالدين شيرازي و حكمت متعاليه وي نيز به تركي تحت عنوان (ملاصدرا و حكمت الهي) ترجمه و توسط انتشارات «انسان» استانبول در سال 1990 منتشر گرديد و دو مقاله استادانه وي در همان موضوع «مكتب اصفهان» و «صدرالدين شيرازي» (تاريخ فلسفه مسلمانان ويراسته م _ م شريف، جلد دوم 1966، 961-904/2) به همراه آن كتاب ترجمه گرديد. (تاريخ فهم و خرد اسلامي، جلد 4، استانبول 1991).
11 – اين كتاب، به همان نام توسط ISTAC، مالزي در سال 1993 انتشار يافت.

منبع: روزنامه تهران امروز