گزارش آرش صادقی از تجمع خانواده‌ی زندانیان سیاسی و دراویش همراه، در ۱۷ اسفند مقابل دادستانی | میزان خشونت به‌قدری بود که قابل بیان نیست

آرش صادقیآرش صادقی فعال دانشجویی و زندانی سابق سیاسی که روز شنبه ۱۷ اسفندماه در حمایت از خانواده‌های زندانیان سیاسی-عقیدتی و دراویش زندانی مقابل دادسرای تهران حضور یافته و بازداشت شده بود به عنوان یک شاهد عینی از اتفاقات آنروز در صفحه فیسبوک خود چنین نوشته است:

«اصلا اهل وقایع‌نگاری و خاطره‌نویسی درمورد بازداشت و زندان نیستم؛ ولی به‌پاس ایستادگی و مقاومت دراویش عزیز تصمیم گرفتم چند خطی رو درمورد وقایع دو روز پیش بنویسم.

ده دقیقه‌ای بیشتر نیست که در جمع خانواده‌ها درمقابل دادستانی حضور پیدا کردیم که یک مأمور امنیتی که دو نفر دیگه هم همراهیش می‌کنن وارد جمعیت میشن و من و بهنام رو به بیرون جمعیت هدایت می‌کنند.

می‌خوام کیفم‌ رو به یکی از عزیزان تحویل بدم ولی با تموم خشونت کیف رو از دست اون عزیز می‌کشن و مارو منتقل می‌کنن به داخل کلانتری.

یکی از نیروهای امنیتی که منو بازداشت کرده اعلام می‌کنه این دو نفر رو به صورت جدا نگه دارید. به من اشاره می‌کنه و می‌گه ‹این از دانشجوهای اخراجی دانشگاه علامس. چهار ساله تو زندان بوده و الان چند ماهی هست که آزادِ. اینارو کنار دراویش نزارین. دراویش خواسته‌های مشخصی دارن، ولی اینا ضد انقلاب و براندازن.›

بعد از این صحبتها من و بهنام رو میگردن. کارت شناسایی‌ها و یه‌سری وسایل شخصی داخل کیف رو ضبط می‌کنن.

چند دقیقه بعد بازجویی‌ها شروع می‌شه…

ضابط: چرا اومدی؟
من: برای حمایت از عزیزان دربند اینجا حضور پیدا کردم.

ضابط:فکر نمی‌کنی چرا اینقدر ضد انقلاب علاقه داره ازت حمایت کنه؟ بیا و توبه کن و دیگه اینکارا رو نکن. آخه شما مگه چند نفرید؟ شما یه اقلیت خیلی کوچیکی هستید. چرا نقض می‌کنید قانون رو؟
من: قطعاً شما یه اقلیت کوچیک هستید که دارید با سرکوب، کشور رو اداره می‌کنید. ما هم هرچند نفر که باشیم اعتراض رو حق خودمون می‌دونیم.

ضابط: ایندفعه کاری می‌کنم دیگه از زندان بیرون نیای.
من: بهتره تهدید نکنی. من بعد مرگ مادر دیگه دغدقه‌ای ندارم. پس بهتره تهدید نکنی.

نفر دوم ضابطین هم داخل بحث ما می‌شه. میگه: ‹الان رفتم رو صفحه فیسبوکش و مطالبش رو چک کردم. پر از توهین به تک تک مسئولین نظامه. خانمش هم که همه مطالبشو تأیید کرده. لازمه خانمشم بیاریم.›
من:توهین؟ کدوم مطلب من توهین بوده؟ من اعتقاداتم رو، روی صفحم منتشر می‌کنم. ابایی هم از بیان اونها نداشته و ندارم. ولی تابه‌حال توهین کلامی به کسی نکردم.
ضابط: با کدوم مجموعه حقوق بشری همکاری داری؟ پسورد فیستو بده.
من: ببین آقای برادر، من پسورد فیسمو به کسی نمیدم.

ضابط: ازت می‌گیرم.
من:باشه حتما بگیر و…

چند ساعتی بازجویی‌ها ادامه داره. صدای بهنامم می‌شنوم که داره ضابطش رو نصیحت می‌کنه. به یکباره صدای عجیبی خارج بازداشتگاه طنین انداز میشه. (لافتی الا علی، لا سیف الا ذوالفقار). بعد از شنیدن این صدا، صدای روشن شدن موتورهای نیروهای ضد شورش به گوش می‌رسه. به نظر می‌رسه دارن برای سرکوب معترضین بیرون میرن. ضابطای ما هم می‌رن تا ببینن چه خبره.

اولین نفر یه پیرمرد و با پسرش دستگیر کردن. پیرمرد حداقل ۶۵ سالو داره. لباس شخصیها به‌شدت دارن کتکش می‌زنن و به داخل کلانتری می‌کشوننشون.پیراهن پسر پاره شده و گردن صورتو کتفش کبوده. پیرمردم به‌شدت داره ضرب و شتم می‌شه و بینیش شکسته.

نفر بعدی جوونی هست که چشم راستش به‌شدت داره خونریزی می‌کنه ولی با همون وضعیت دارن با باتوم می‌زننش.

نفر بعدی سرش شکسته و با همون سر شکسته بازم ضرب و شتم می‌شه. سرشو مجدد می‌زنن به کانکس داخل محوطه.

تک تک بازداشتیهارو میارن و با خشونت هرچه تمامتر منتقلشون می‌کنن داخل حسینیه‌ای که کنار ماست. کمتر کسی رو می‌بینم که با سرو صورت سالم بازداشت شده باشه.

صدای ضابطم رو می‌شنوم که داره میگه حاجی تا الان ۲۹۱ رو گرفتن. نیرو زیاده ولی اینا خیلی نترسن. بعد اینکه بازداشتیها به اتمام می‌رسن چند مأمور ضد شورش رو مأمور می‌کنن تا جلوی حسینیه بایستن و زنجیر انسانی تشکیل بدن برای ضرب و شتم. به یکباره هجوم بردن به داخل حسینیه و شروع کردن به ضرب و شتم با باتوم. هر چه قدر می‌زدنند صدای ‹لافتی الا علی، لا سیف الا ذوالفقار› بلندتر شنیده می‌شد.

این درگیری و ضرب و شتم مدت زیادی ادامه داشت تا اینکه به نظر مأمورایه ضد شورش خسته‌شدن و از حسینیه خارج شدن. بعد اینکه همه‌چیز به سکوت رسید مارو هم به داخل حسینیه هدایت کردن. نماینده‌ی دراویش به همراه نماینده‌ی دادستانی داشتن پشت بلندگو صحبت می‌کردن. در همین حین غذا آوردن. بازداشتیها هم اعلام کردن برادرای ما اعتصابن ما هم چیزی نمی‌خوریم. منو بهنامم در حمایت از این عزیزان چیزی نخوردیم.

نماینده‌ی دادستانی قول میده سه تا زندانی‌های رجایی شهرو برگردو نه و دو زندانی که نیاز دارن به رسیدگی پزشکی بهشون رسیدگی کنه.(تا هفته آینده همین موقع).

بازداشتیها میگن از این قولها زیاد به ما داده شده و تا تحقق کلیه‌ی خواسته‌هامون نه از اعتصاب غذا دست برمی‌داریم و نه دست از اعتراض می‌کشیم.

نگرانیرو تو چشمهای نماینده‌ی دادستان می‌شه دید. مأمورای ضدشورش و امنیتی هم که دیگه نایی ندارن. پیش خودم می‌گم کاش همه ما مثل این دراویش عزیز پای خواسته‌هامون محکم می‌ایستادیم و باز پیش خودم درود می‌فرستم به شرافت و ایستادگی این عزیزان.

پینوشت: میزان خشونت علیه دراویش بازداشت شده به‌قدری بود که در قالب یک یا دو مطلب ساده‌ی فیسبوکی نمی‌شه در موردش حرف زد ولی ایستادگی این عزیزان پای خواستهاشون واقعا تحسین برانگیز بود…»
آرش صادقی – دوشنبه ۱۹ اسفند

ویرایش: نامه به یک آزاده