مجلس صبح چهارشنبه ۳۰-۱۱-۹۲ (نفخه الهی در انسان – حس ششم – روح و بدن – حیات-خانم‌ها)

006

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

خستگی و باری را که خداوند مقرر کرده بر دوش انسان باشد، چه جنبه‌ی جسمی یا جنبه‌ی روحی داشته باشد، برای تقسیم‌بندی است که بهتر بتوانیم شرح بدهیم، من چه جسمم خسته باشد، چه روحم، این من هستم.

در خلقت انسان نیز، همه‌ی ادیان الهی هم، همین را می‌گویند. قرآن می‌فرماید: و فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي فَقَعُواْ لَهُ سَاجِدِينَ [1] (حجر/29) وقتی که تنظیم و آماده‌اش کردم: سَوَّيْتُهُ این یک مرحله‌ی خلقت است: وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي این را ما اگر تعبیر کنیم، در ظاهر هم همین‌طور است قبل از این‌که وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي انجام شود سَوَّيْتُهُ وجود کاملی است؛ والاّ نمی‌فرمود در خلقت انسان، گفته است بعد استخوان و غضروف و این‌ها را پشت سر هم آمده و بعد: فَكَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ [2] (مؤمنون/14) مراحل خلقت که در علم امروز و زیست‌شناسی هم همین‌طور تشخیص داده است. اصطلاحی که در علم می‌گویند و قرآن هم می‌خواهد برای عامه‌ی مردم بگوید (چه عالم و چه نادان) کمی فرق می‌کند. گوشت را بر استخوانی که آفریدم، لباس را بر آن پوشاندیم (یعنی گوشت غیر از استخوان است) وقتی این گوشت، استخوان را پوشاند یک خلقت جدیدی درست کردیم یعنی این دو تا که با هم ترکیب شد نه گوشت است که مستقل بود و نه استخوان مستقل بود و با هم حیات شدند و خلقت جدیدی به‌وجود آمد: فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ خداوند خودش به ما یاد داد که چه خوب خالقی هستم فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ این یک مرحله‌ی خلقت است که بعد از آن‌که خداوند فرمود گوشت را با استخوان جمع کردیم این‌ها همه در مراحل غیرانسانی یعنی در حیوانات هم وجود دارد. می‌گوید بر این فرد روح گذاشتیم: وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي در هیچ حیوان دیگری خداوند از روح خودش نگذاشت جز در مورد انسان، به همین دلیل برای انسان خیلی زحمت کشید: فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ.

در علمای خدانشناس احساس می‌کنیم این همه حرف‌هایی که حالا گفته می‌شود از نیروهای خارج از بدن انسان که اسم‌هایشان را هم گفتم، همه‌ی این‌ها از کجاست. در این‌که ما می‌بینیم اسمش را حس ششم گذاشتند، ولی حس نیست! در عین این‌که هست، نیست. حس می‌کنیم این‌قدر این داستان‌های دخالت از راه دور زیاد است که علمای طبیعی هم سعی کردند که برای آن دلیلی پیدا کنند دلیل کاملی پیدا نشده است. خودشان خیال می‌کنند همین است نه! همه‌ی این‌ها نشان می‌دهد که وجود دیگری هم هست؛ در همه‌‌ی موارد نمی‌توان نتیجه‌ی آن حس ششم را گفت و قابل گفتن نیست. معلوم می‌شود آن حس ششمی که ما می‌گوییم به این حواس ربطی ندارد برای این‌که نتیجه‌ی این حواس را می‌شود گفت و نوشت و شنید؛ ولی در مورد حس ششمی که ما می‌گوییم احساس می‌کند همیشه چیزی نمی‌شود گفت. خیلی اوقات می‌گوییم احساس می‌کنیم که چنین خواهد شد و به چه دلیل؟ بعد هم می‌بینیم شد! این حس ششم را نمی‌شود به آن‌های دیگر گفت و از نوع آن‌ها نیست. یک نوع دیگری از حس است. نباید گفت حس ششم. باید گفت حس اول محرمانه‌ی وجود ما، همه به همین حس بستگی دارد، تشبیه که می‌کنیم آن روح و آن چیزی که اصل احساس انسانی است، آن روح؛ این بدن را به خدمت درآورده است.

فرض کنید خداوند انباری دارد و از روح‌ها و اتومبیل‌ها آفریده و به این اتومبیل تو و هر کدام یک بدن داده و در خدمت آن است؛ اما گاهی این بدن خیلی قوی می‌شود، به این معنی که مثلاً شما از منزل ما می‌خواهید بروید دم خیابان پاسداران و لباس می‌پوشید که بروید؛ اتومبیل خودش می‌آید دم در و می‌گوید بفرمایید. آن روح‌تان از کار می‌افتد و همه‌اش بدن می‌شود و یکی دیگر نگاه می‌کند و عجله دارد و می‌خواهد زودتر برسد از راهی که اتومبیل نمی‌تواند برود ناچار است خودش پیاده می‌شود و ماشین را می‌گذارد و پیاده لنگ‌لنگان می‌رود؛ به شما این‌طور تعلیم دادند که این اتومبیل را به شما دادند استفاده کنید؛ ولی سعی کنید دست و پایتان از کار نیفتد، این همه فجایعی که در دنیا پیدا می‌شود و می‌بینید اتومبیل را برای جاهایی نگه دارید که خودتان نمی‌توانید بروید. توجه کنید منظور من از اتومبیل این بدن است و خود شما چیز جداگانه‌ای هستید غیر از این بدن. البته اگر این مطلب را درک نکنید ممکن است به بیماری‌های روانی هم بکشد و خودش را دو تا ببیند نه این‌که خودش را دو تا می‌بیند، دو تا چون هست با هم و با هم نمی‌بینید، جداجدا می‌بیند، چون صحبت نیت هم بود در این زمینه هیچ چیزی فراموش نمی‌شود. بدن که تابع احتیاجات خودش است، غذا و آب می‌خواهد، ولی اضافه بر این چیزی نمی‌خواهد. بدن می‌گوید نان بخور وقتی نان خوردید چه این نان و چه نان خالی فرق نمی‌کند، آن روح است که برایش فرق می‌کند، یعنی یک نظارت کلی بر بدن هم دارد که چه‌طوری باشد، توجه ما به روح است. همان‌طوری که روح توجه دارد و به بدن دستور می‌دهد یعنی به مبدأ خودش که روح از کجا آمده: وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي. ان‌شاءالله ما توجه به آن مطلب می‌کنیم که بر روح هم مسلط باشیم.

چون غالبا خسته‌ام این است که هر چند وقت، کمی حرف می‌زنم تا بدانید هنوز زنده‌ام.

زنده کدام است بر هوشیار / آن‌که بـمیرد بـه سـر کوی یـار

زندگی دیگری است که خداوند به مؤمنین می‌گوید وقتی که خدا و پیغمبر شما را صدا می‌زنند و می‌خواهند به شما حیات بدهند فوری قبول کنید: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ … يُحْيِيكُمْ وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ وَأَنَّهُ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ[3] (انفال/ 24). این هم یک نحوه‌ی حیاتی است یعنی حیاتی که شما را به مبدأ یا مأخذ حیات راهنمایی می‌کند، همان‌طوری که نوشته است نطفه و علقه و استخوان و… یک هیکلی درست می‌شود و بعد می‌گوید حاضرید. در رختخواب می‌رود و تا الاّ ابد آن‌جا حیات پیدا می‌کند؛ ولی تا در این دنیا آن حیات را قوی نشوید در آن دنیا حیات نخواهید داشت؛ به قول خیلی‌ها این دنیا و آن دنیا جدا نیست و دنباله‌ی هم است. امروز هم به اندازه‌ای که این حیات به من اجازه می‌دهد، صحبت می‌کنم و می‌آیم، ولی بیشترش نمی‌توانم و قاعدتاً شما هم اگر گوش داده باشید که ان‌شاءالله گوش داده‌اید نیاز به چیز دیگری ندارید. همه‌ی چیزها را گفتم و خیلی کتاب‌ها گفته شده، ان‌شاءالله عاقبت همه‌ی ما به خیر باشد.

 

پی‌نوشت‌ها:

[1] «فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي فَقَعُواْ لَهُ سَاجِدِينَ»؛
«پس وقتى آن را درست كردم و از روح خود در آن دميدم پيش او به سجده درافتيد».

[2] «ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَامًا فَكَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ»؛
«آن‌گاه نطفه را به صورت علقه درآورديم پس آن علقه را [به صورت] مضغه گردانيديم و آن‌گاه مضغه را استخوان‌هايى ساختيم بعد استخوان‌ها را با گوشتى پوشانيديم آن‌گاه [جنين را در] آفرينشى ديگر پديد آورديم آفرين باد بر خدا كه بهترين آفرينندگان است».

[3] «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اسْتَجِيبُواْ لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُم لِمَا يُحْيِيكُمْ وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ وَأَنَّهُ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ»؛
«اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد چون خدا و پيامبر شما را به چيزى فرا خواندند كه به شما حيات مى‏بخشد آنان را اجابت كنيد و بدانيد كه خدا ميان آدمى و دلش حايل مى‏گردد و هم در نزد او محشور خواهيد شد».

Tags