نگاهی به شخصیت و منزلت شیخ ابوسعید ابوالخیر عارف خراسانی

نگاهی به شخصیت و منزلت شیخ ابوسعید ابوالخیر عارف خراسانیبه قلم دکتر علی محمد صابری «پژوهشگر عرفان»

روزنامه فرهیختگان (۹۲/۱۰/۲۲) – شیخ ابوسعید ابوالخیر مهنه عارف و فیلسوف قرن چهارم و پنجم هجری حدود سال ۳۵۷ ه ق متولد شد و در سال ۴۴۰ ه. ق درگذشت. اهمیت ویژه شیخ ابوسعید ابوالخیر را می‌توان در سنت فکری‌ای که زندگی می‌کرد، شناخت؛ سنتی که شیخ سعید در آن قدم می‌زند هم از جنبه نظری و هم از جنبه عملی، سنت عرفان و تصوف اسلامی است. عطار در اهمیت شیخ ابوسعید ابوالخیر و مقام او در کتاب تذکره‌الاولیا القاب عمیق و اوصاف پرمغزی را به او نسبت می‌دهد و می‌گوید: «آن فانی مطلق، آن باقی بر حق، آن محبوب الهی و آن معشوق نامتناهی و آن بستان معرفت، قطب عالم‌ تاب ابوسعید ابوالخیر.»
شیخ ابوسعید از بزرگ‌ترین مشایخ و اکابر عرفا در زمان پادشاهی سلطان محمود غزنوی بود. پدر شیخ ارتباطی با سرای سلطان محمود داشت و به این سلطان ارادت می‌ورزید. اما شیخ ابوسعید از این سلوک پدر راضی نبود و به همین دلیل در‌‌ همان زمان طفل‌سالی خانه خود را از پدر جدا کرد و بر درب خانه الله‌الله نوشت که پدر گفت چرا می‌نویسی و گفت تو نام سلطان خویش می‌آوری و من هم نام سلطان خویش می‌نویسم. تو از آن خود باش و من هم از آن خود و پدر شیخ متوجه شد که این پسر در راه خدا از‌‌ همان بچگی قدم گذاشته است.
از استادان بزرگی که شیخ ابوسعید از کودکی در کنار آن‌ها آموزش دیده و تربیت یافت شیخ ابوالقاسم گرگانی بود. شیخ ابوالقاسم گرگانی که مزار او در تربیت حیدریه است از اقطاب عرفان بود که حتی می‌گوید من مشایخ زیادی را تربیت کردم ولی چون می‌خواستم از دنیا بروم دیدم جای یک نفر در اینجا خالی است و شیخ ابوسعید را دیدم که اقیانوسی روی من پدیدار شد. شیخ ابوالقاسم گرگانی در دوران کودکی شیخ ابوسعید شعری را به او یاد می‌دهد که در رباعیات شیخ ابوسعید هم به شکلی زیبا به کار رفته است: «من بی‌تو دمی قرار نتوانم کرد/احسان تو را شمار نتوانم کرد/گر بر تن من زبان شود هر مویی/یک شکر تو از هزار نتوانم کرد» استاد دیگر او شیخ لقمان سرخسی بود که از مشایخ عرفان بود و شیخ ابوسعید در نیشابور و سبزوار به دیدار او می‌رفت و تحت‌تربیت او قرار گرفت. شیخ در آنجا به نوعی کشف شهود دل رسید و در‌‌ همان ابتدای سلوک، در جمله اکابر قرار گرفت و کرامت‌ها و ریاضت‌های زیادی هم از خود نشان داد.
شیخ ابوسعید در عرفان، شیخ اهل بسط است. مشایخ عرفان برخی اهل قبض و گرفتگی‌اند و اهل درد و اندوهند و برخی اهل جوشش و شادی و سماع و عشق هستند. سماع در عرفان به معنی رقص اختیاری نیست و عرفا و صوفیان حقیقی، سماع عرفانی را نوعی جوشش درونی سالک می‌دانند که از یار و لقاءالله این لرزش و جوشش و جنبش در تن او به وجود می‌آید. شیخ ابوسعید نیز شیخ اهل بسط و سماع و سرور بود. شیخ ابوسعید ابوالخیر از مشایخی بود که شاگردان زیادی تحت‌تربیت او قرار گرفتند. نقل می‌کنند ابن سینا در پایان عمر تحت تربیت شیخ ابوسعید ابوالخیر بود. ابن‌سینا به بهانه آنکه نتوانسته بود مساله معاد جسمانی را در فلسفه حل کند نزد شیخ ابوسعید رفت. می‌گویند شیخ ابوسعید تاسی را بالا انداخت و آن را در آسمان نگه داشت و گفت این‌‌ همان جسم است و قدرت الهی می‌تواند آن را نگه دارد. این عشقی است که از درون، عطای آن درویش است یا فقر کسی است که به مقام فقر الهی رسیده و از حالتی که در او پدید آمده می‌تواند از این نیروی الهی یعنی ولایت و عشق بهره‌مند شود. پس از این دیدار از ابن‌سینا سوال می‌کنند شیخ ابوسعید را چگونه دیدی؟ فرمود: «هر آنچه ما می‌دانستیم او می‌دید.» این مقام دیدار، مقام عرفان و علم قلبی و علم لدنی و علم کشفی و شهودی است. از شیخ ابوسعید هم سوال می‌کنند که بوعلی را چگونه دیدی؟ او فرمود: «هر آنچه ما می‌دیدم او می‌دانست.» فلسفه در مقام دانستن و استدلال است. ابوعلی سینا متوجه می‌شود که باید از این مقام گذر کرد و به مقام عشق و قلب رفت و آنجا به شهود قلبی رسید. «چشم دل باز کن که جان بینی/ آنچه نادیدنیست آن بینی». از خود شیخ ابوسعید سوال می‌کنند که ما خدا را کجا جوییم. پاسخ می‌گوید کجا جستی که نیافتی؟! اگر یک قدم به صدق در راه حق طلب کنی در هر چه نگری او را می‌بینی.
از دیگر کسانی که شیخ ابوسعید تربیت کرد می‌توان به ابوالحسن چونی، خواجه ابوالطاهر، شیخ ابوالقاسم قشیری و شیخ ابوالحسن مودب اشاره کرد. شیخ در مقامی بود که به تفسیر آیه «یحبهم و یحبونهم» رسیده بود؛ یعنی خدا عاشقان خود را دوست دارد و عاشقان هم خدا را دوست می‌دارند، در واقع به مقام عشق مطلق رسیده بود. به‌طور کلی شیخ ابوسعید ابوالخیر یکی از ارکان فرهنگ طلایی ایران در قرن پنجم است. او در کشوری زندگی می‌کند که حاکمان آن بیشتر اهل تسنن بوده و متعصب هستند و اجازه نمی‌دهند شیعیان آزادی زیادی داشته باشند. در این قرونی که تعصب و تحجر و خامی شدت زیادی دارد، فرهنگ تشیع – که یک فرهنگ غنی است – توسط عرفا اشاعه می‌یابد. غنی بودن این فرهنگ تا آن اندازه است که در نهضت ترجمه اروپا، تمام آثار فلسفی و عرفانی ایران، چون آثار ابن‌سینا و شیخ ابوسعید، ترجمه می‌شود و جزو متون اصلی اروپایی قرار می‌گیرد.
شیعه اگر شیعه حقیقی است باید شعاع نور معنوی انسان کامل بر دل او بتابد.
ه‌مان کاری که شیخ ابوسعید ابوالخیر کرد و چنان اهمیتی داشت که تمام چشمه‌های عرفان، فرهنگ و تمدن، در قرنی که حاکمان و سلاطین سنی در ایران حاکمند، از خراسان سرچشمه می‌گیرد و کل ایران را سیراب می‌کند. این سنتی است که ما باید به آن توجه کامل داشته باشیم.