مجلس صبح چهارشنبه ۱۳-۹-۹۲ (مختصر نوشتن نامه-علم الیقین، عین الیقین و حق الیقین-انتظار توأم با امید بهبودی-خانم‌ها)

04

بِسْمِ‌اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

الحمدالله حالم خوب است که بتوانم چهار کلمه حرف بزنم و بگویم و چند دقیقه‌ای بنشینم (مطمئن باشید که هنوز زنده‌ام) یکی گله کرده که من نامه نوشتم و جواب نداده‌اید؛ اما چرا همسایه‌ام نامه نوشته و جواب داده‌اید، پس جواب من را بدهید تا تکلیفم را بدانم.

درویش که شدید، فرق درویش با غیردرویش این نیست که غیردرویش کار می‌کند و هر کار دلش بخواهد می‌کند و درست درمی‌آید و درست هم درنیاید، تحمل می‌کند، نه! شما از موجودیت و شخصیت معمولی یک انسان که استفعا ندادی؟ یک چیزی بر شما اضافه شده و آن این‌که این اضافه‌ی بر شما در درون‌تان همیشه هست. فرض کنید به شما گفتند که مثلاً رعایت عدالت را بکنید! این دیگر این‌طور نیست که هر وقت شما بپرسید از این راه بروم عدالت است یا از این راه بروم عدالت است! من این‌طور وقت‌ها جواب نمی‌دهم، یعنی کار خودت است، آن‌هایی که جواب نمی‌دهم یعنی این که نوشتی کار خودت است.

وقتی خداوند انسان را خلق کرد، تفاوتی بین ما و حیوانات گذاشت. این تفاوت که از بین نرفته یعنی انسان را عقل و هوش داد تا بتواند سیر کند. این جواب ندادن مثلاً این نامه هشت تا ورق است، فکر کنید هر کسی که مشکلی دارد، همان مشکلی است که خود شما دارید و چند نفر از فقرا هم همان مشکل را دارند. اگر قرار باشد همه مشکلات را بنویسند، وقت بیست و چهار ساعت هم برایش کم است، این‌جا نمی‌خوانم، بعد اگر یک وقتی وقت کردم می‌خوانم. اگر وقت نکردم نمی‌خوانم، خیلی مختصر بنویسید، من دلم می‌خواهد جواب بدهم، خودم خجالت می‌کشم که بعضی نامه‌ها را جواب نمی‌دهم (همان جواب ندادن را هم باید جواب بدهم) همان هم نمی‌توانم. این هم از یک جهت است، این‌ها سؤالات حاشیه‌ای بود.

یک تقسیم‌بندی از علم، علم نه به معنای فیزیک و شیمی، هر دانستنی را که تقسیم‌بندی کرده‌اند، مسأله‌ی یقین از ایمان هم بالاتر است. ما ایمان داریم که فرض کنید جهنم و بهشتی خواهد بود، سر دو راهی به ما خواهند گفت که از این راه برو، یقین نداریم، یقین یک مرحله بالاتر از ایمان است. یک وقت کسی علمی ـ چیزی دارد و می‌داند، این علم را علم‌الیقین می‌گویند، فرض کنید شما در جایی، دیواری، حائلی هستید، از آن طرف دیوار دود بلند می‌شود، شما نگاه می‌کنید، می‌دانید این دود است و می‌دانید که دود از آتش برمی‌خیزد، پس می‌فهمید که در آن طرف دیوار آتش است، این را علم‌الیقین می‌گویند. بعد دیوار را دور می‌زنید و از آن طرف آتشی را می‌بینید و یک تکه چوب آن‌جا افتاده و شعله زده و این هم دودش است، این را عین‌الیقین می‌گویند. این مرحله‌ی دوم است. بعد جلوتر می‌روید، ممکن است این آتش نبوده و مثل شومینه‌هایی که در بعضی از ساختمان‌ها درست می‌کنند، تصویری پشت آن است و آدم خیال می‌کند که این قطعه‌ای چوب است و دارد می‌سوزد، ولی آتشی نیست، ولی اگر آتشی بود و دست در آن کردید، باید دست‌تان بسوزد و آن را بیرون می‌کشید و می‌فهمید که این‌جا حق‌الیقین است، علم‌تان کامل می‌شود که این آتش است. این سه مرحله‌ی علم‌الیقین و عین‌الیقین و حق‌الیقین (و این مراحل این طرف و آن طرف و جابجا می‌شوند) همین وضعیت در حالات ماست.

در کتاب‌ها می‌خوانید و می‌بینید که همه نوشته‌اند خداوند یک خوبی را ده خوبی پاداش می‌دهد و جایی دیگر نوشته‌اند که خداوند از بعضی کارهای بعد گذشت می‌کند و کارهای خوب را پاداش می‌دهد، این را می‌دانید بله! ولی می‌گویید فلان‌کس که این‌قدر ظلم کرده، چرا پاداش نمی‌بیند، شما نمی‌بینید، آن پاداش می‌بیند. بنابراین، این در حالات شخصی خود ما هم وجود دارد، ما هم درجاتی داریم از علم و ایمان و یقین، علم هم همین است که می‌دانید، این تابوهای اخلاقی و غیره، در کتاب‌های اخلاقی هم که وجود دارد، دروس هم که خوب است برای این‌که علم و درس دنبالش می‌روند برای این‌که مرحله‌ی اول را برای آدم فراهم می‌کند (یعنی علم‌الیقین) علم پیدا می‌کنید که خداوند پاداش می‌دهد و این ممکن است مقدمه‌ای باشد تا سایر مراحل را هم طی کنید.

در حالات انسان هم همین‌طور است، مثلاً شما می‌دانید که عصبانیت بد است و یقین هم دارید، البته گاهی این یقین‌تان و علم‌تان، فقط همین‌قدر می‌دانید که یک وقتی است که به این اعتقاد بیشتری دارید، ولی مطیع او نیستید، در این‌جا یک عامل دیگری غیر از این علم شما (که علم پیدا کردید) که بدی پاداش دارد و خوبی پاداش دارد، این علم شما موجب می‌شود و نیروی دیگری، نیروی حواس و نیروی هوی و هوس یا نیروی فطری از یک شخص، رعایت فطرت هوی و هوس نیست، تجاوز از فطرت هوی و هوس است. در این‌جا برای این‌که بهتر علم‌تان بیشتر شود، باید بیشتر بخوانید که خود علم‌تان (علم‌الیقین‌تان) به قدری قوی شود که به حق‌الیقین برسد، یعنی وقتی هر بار فرضاً عصبانی شدید و می‌دانید عصبانیت بد است، عصبانیت را فروکش می‌کنید، ناراحت هم می‌شوید که چرا عصبانی شده‌اید؛ اما اگر همان وقت فکرتان قوی‌تر شود، علم‌تان؛ یقین‌تر شود، این بهتر است.

این به اصطلاح دستورات فقری هم که داده شده و می‌دهند برای همین است؛ برای قوی‌تر شدن ایمان‌تان و تبدیل شدن به یقین است. در پندصالح هم نوشته شده که انتظار را می‌گویند صواب دارد، انتظار چی؟ البته منظور این انتظار گفته شده که انتظار به ظهور امام و انتظار به بهبودی و انتظار توأم با امید است نه هر انتظاری! آن کسی که همه‌ی وقایع و گردش جهان را بر حسب اراده‌ی الهی می‌داند فقط علم‌الیقین نه که الآن گفتم، آن کسی که واقعاً احساس می‌کند این جز خیر انتظار ندارد، برای این‌که هر چه پیش بیاید می‌گوید خدا می‌خواهد. انتظار با امید چیزی است که همیشه باید باشد. فرض کنید مثلاً دستگاه ظلم و ستم همیشه انتظار دارید که کاری انجام گیرد، اگر مأیوس شوید، این بد است، فقط انتظار داشته باشید، یک وقت فکر می‌کنید مثلاً جامعه‌شناسان می‌گویند ظلم و ستم زیادتر می‌شود و تا زیاد شد منفجر می‌شود. آن کسی که این‌طور می‌داند انتظار بیشترش را دارد، ولی بیشترش را امر الهی می‌گویند، برای این‌که قانونی است که خودش وضع کرده است. فرد دیگری هم که انتظار و امید دارد، می‌داند که خداوند جبران می‌کند. انتظار توأم با امید، یعنی امید بهبودی را هرگز رها نکنید، این از خود امید مهم‌تر است. ان‌شاءالله

Tags