مجلس صبح چهارشنبه ۲۲-۰۸-۹۲ (تاسوعا-خانم‌ها)

010

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

ما در یک عزا قرار داریم، تا روزی که بشر به آن لیاقت اصلی خودش نرسیده باشد این عزا خواهد بود و به این علت است که خداوند عملاً به یک عده‌ای از شیعیان ( ولو خیلی‌ها اغراق‌ها و مبالغه‌هایی می‌کنند، که صحیح نیست) به ما فقرا عملا مأموریت داده، نه اینکه بگوییم وحی الهی! که پس فردا ایراد بگیرند، عملا این عزا را نگه داریم. برای خیلی‌ها تعجب‌انگیز است که از هر جهت بگیریم، (کشتار دسته جمعی شده و بلاهای دسته جمعی آمده، ظلم‌ها و ستم‌ها در تاریخ شده باز هم می‌شود.) چطور این یکی مانده است که عده‌ی خیلی کم (هفتاد دو نفر) در مقابل شاید هفتاد دو میلیون نفر بودند، در جنگ بین‌الملل رقمی نیست. تشنگی مسئله مهمی نیست در بعضی جنگ‌ها خیلی اوقات غذا هم نداشتند، هر قسمتش را بگوییم نظیر دارد. این عزا و این واقعه چه دارد، که آنهای دیگر ندارند؟! خوب دقت کنیم می‌توانیم بگوییم خیلی چیزهای دیگر دارد که عقل ما هنوز نرسیده است، شاید کم کم برسد. چیزی که دارد این است، این جنگ هفتاد دو نفر، جنگ اعتقاد بود جنگ شرافت و حیثیت انسانی بود. یک طرف سراسر عیب و به نام چی؟ بنام اسلام! به قول خیلی‌ها امیرالمؤمنین یزید بن معاویه؛ یک طرف سراسر پاکی بود و سراسر فداکاری. البته بس که این رقم هفتاد دو نفر در ذهن مردم اثر کرده است اولا بعضی وقتها گفته‌اند متجاوز از هفتاد دو نفر بعد گفتند هفتاد و دو نفر، بگذریم. این جنگ از روی اعتقاد بود، برای اینکه به عکسِ همه‌ی جنگها که به زور مردم را به سربازی می‌برند و از سربازی فرار می‌کنند. در این جنگ بین یک مرد و زنش اختلاف افتاد (اختلاف هم نیفتاد، بحث شد) مرد می‌خواست خودش تنها به جنگ برود، زن می‌گفت من هم می‌آیم زهیر بن غیب و امثال اینها … .

یه علت دیگرش هم این است در این جنگ، در همین هفتاد دو نفر (هر تعداد که بگویند) در بین اینها مظهر و نمونه کاملِ، در همه صفات بود ولی یک صفت برجسته‌تر بود. زهیر که مثال زدیم. از قافله فرار می‌کرد یعنی فکر می‌کرد این جنگ شاید از قبیل جنگ‌هایی که در قرن بیستم واقع می‌شود ولی بعد که دید به سوی سمت جنگ دوید. وقتی حضرت همه را مرخص کردند، گفتند بروید فردا هر کسی با من باشد کشته می‌شود. یک عده‌ی کمی رفتند حتی بعضی‌ها آمدند خداحافظی هم کردند و رفتند. یک عده‌ای ماندند می‌دانستند فردا کشته می‌شوند. از آنهایی هم نبودند که بگوییم می‌خواستند خودکشی کنند، نه! خودکشی را حرام می‌دانستند. برای یک نفر فرمان عفو و بزرگی آمده بود، حضرت عباس(ع). آن حکومت و برتری و عمارتی که به او پیشنهاد کرده بودند در مقابل یک طرف کشتن بود، قتل را ترجیح داد و ماند. همه‌ی انسان‌ها مطیع فطرت هستند فطرتِ انسان و هر جانداری این است که باید به او آب برسد مِنَ الْمَاء كُلَّ شَيْءٍ حَيٍّ(أنبياء/30) هر موجود زنده‌ای را از آب آفریده‌ایم. ولی مع ذالک با همه‌ی این تشنگی‌ها کسی جلوی رودخانه می‌ایستد، آب می‌خواهد بخورد به یاد دوستی و ارادتش آب را می‌ریزد، نمی‌خورد. این‌ها نمونه‌هایی است که در جنگ‌های سیاسی نیست (جنگ سیاسی در واقع باید گفت) به این جهت اگر در هر کدام از این نمونه‌ها که هست ما دقت و بحث کنیم، یک صفت خاص انسانیت را می‌بینیم. ان‌شاءالله خدا ما را توفیق بدهد که ببینیم. بعد توفیق بدهد که مُتَصف به آن صفت بشویم. معذرت می‌خواهم این خارج از برنامه بود، می‌گوید:

هزار عهــد ببستم که سِر عشق بپوشم

نبـود بـر سـر آتـش، مُیَسرم که نـجوشم

 

Tags