ﻋﺎﺷﻮرای حسینی – قسمت اول

ﻋﺎﺷﻮرای حسینی - قسمت اولحضرت آقای دﻛﺘﺮ ﺣﺎج ﻧﻮرعلی ﺗﺎﺑﻨﺪه‬‬ «مجذوب علیشاه»
قسمت دوم این مقاله را از این لینک می‌توانید مطالعه کنید.

رَ‌بِّ اشْرَ‌حْ لِي صَدْرِ‌ي وَيَسِّرْ‌ لِي أَمْرِ‌ي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي [۱]

ﻳﺎ ﺣﺴﻴﻦ!‬‬

ﻛﺘﺎب حسن تو را آب بحر کافی نیست / ﻛﻪ ﺗﺮ ﻛﻨﻴﻢ ﺳﺮ اﻧﮕﺸﺖ و ﺻﻔﺤﻪ ﺑﺸﻤﺎرﻳﻢ‬‬

در ﻣﻘﺎﺑﻞ ﭼﻨﻴﻦ عظمتی زﺑﺎن ﭼﻪ میﺗﻮاﻧﺪ ﺑﮕﻮﻳﺪ؟ ﺟﺰ اﻳﻨﻜﻪ ﺧﺪاوﻧﺪ ﻟﻜﻨﺖ را‬ از زﺑﺎنﻫﺎ ﺑﺮدارد و ﺑﻪ ﮔﻮشﻫﺎ ﻫﻢ اُذُن و عِیَته‌ی[۲] ﺑﺪﻫﺪ. یعنی، زﺑﺎن ﮔﻮﻳﺎ و ﮔﻮش ﺷﻨﻮا؛ اﻧﺸﺎءاﷲ.‬‬‬‬

ﻗﺮآن ﻛﻪ ﻛﺘﺎب اﺳﺎسی اﺳﻼم و ﻳﺎ ﺑﻪ اﺻﻄﻼح ﻇﺎﻫﺮی ﺣﻘﻮقی، ﻗﺎﻧﻮن اساسی اسلام اﺳﺖ دارای آﻳﺎتی اﺳﺖ ﻛﻪ یا دارای شأن نزول می باشد که معانی آنها ‬ﻣﺸﺨﺺ اﺳﺖ و ﻳﺎ ﺷﺄن ﻧﺰول ﻧﺪارد ﻛﻪ اﻫﻞ ﺑﻴﺖ اﻳﻦ آﻳﺎت را در اﺧﺒﺎر و اﺣﺎدﻳﺚ ‬ﺧﻮﻳﺶ معنی ﻛﺮده‌اﻧﺪ. از اﻳﻦرو بعضی از اﺧﺒﺎر و اﺣﺎدﻳﺚ اﻫﻞ ﺑﻴﺖ ﺗﻌﻴﻴﻦ ﻣﺼﺪاق‬ بعضی از اﻳﻦ آﻳﺎت میﺑﺎﺷﺪ ﻛﻪ اﻳﻦ آﻳﺎت را ﺑﺮای ﻣﺎ معنی ﻛﺮده‌اﻧﺪ.‬‬‬‬‬‬
یکی از آﻳﺎت ﻣﻬّﻢ ﻗﺮآن ﻛﻪ ﻋﺮﻓﺎ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺑﻪ آن ﺗﻮﺟﻪ دارﻧﺪ و در اوراد موظّفه ‬بعضی از ﻓﻘﺮا ﻫﻢ وﺟﻮد دارد آیه‌ی ﻧﻮر اﺳﺖ ﻛﻪ ﭼﻨﺪ آﻳﻪ ﭘﺸﺖ ﺳﺮﻫﻢ اﺳﺖ: اللَّهُ نُورُ‌ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْ‌ضِ مَثَلُ نُورِ‌هِ كَمِشْكَاةٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِي زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ كَأَنَّهَا كَوْكَبٌ دُرِّ‌يٌّ يُوقَدُ مِن شَجَرَ‌ةٍ مُّبَارَ‌كَةٍ زَيْتُونَةٍ لَّا شَرْ‌قِيَّةٍ وَلَا غَرْ‌بِيَّةٍ يَكَادُ زَيْتُهَا يُضِيءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ‌ نُّورٌ‌ عَلَى نُورٍ‌ يَهْدِي اللَّـهُ لِنُورِ‌هِ مَن يَشَاءُ وَيَضْرِ‌بُ اللَّـهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ وَاللَّـهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّـهُ أَن تُرْ‌فَعَ وَيُذْكَرَ‌ فِيهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فِيهَا بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ [۳]‬‬

اللَّهُ نُورُ‌ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْ‌ضِ؛ ﺧﺪاوﻧﺪ ﻧﻮر آﺳﻤﺎنﻫﺎ و زﻣﻴﻦ اﺳﺖ؛ بعضیﻫﺎ ﷲ مُنّوِرُ الَّموات و الَارضِ‬ ﺗﺮﺟﻤﻪ میﻛﻨﻨﺪ ﻛﻪ ﺧﺪاوﻧﺪ آﺳﻤﺎنﻫﺎ و زﻣﻴﻦ را روﺷﻦ میﻛﻨﺪ. ولی ﻣﺘﻦ آیه ی ﻗﺮآن اللَّهُ نُورُ‌ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْ‌ضِ اﺳﺖ؛ یعنی، ﺧﺪاوﻧﺪ ﻧﻮر آﺳﻤﺎنﻫﺎ و زمین است.‬‬
در اﺻﻄﻼح طبیعیات ﻳﺎ در ﻟﻐﺖ، ﻧﻮر آن اﺳﺖ ﻛﻪ ﻇﺎﻫﺮ ﻟﻨﻔﺴﻪ و ‬ﻣُﻈﻬﺮ ﻟﻐﻴﺮه اﺳﺖ؛ یعنی، ﺑﻪ ﺧﻮدش دﻳﺪه میﺷﻮد و ﻣﺤﺘﺎج ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﭼﻴﺰ دﻳﮕﺮی آن را روﺷﻦ ﻛﻨﺪ و‬ آن، ﭼﻴﺰﻫﺎی دﻳﮕﺮ را روﺷﻦ میﻛﻨﺪ. ﺧﺪاوﻧﺪ ﻧﻮر آﺳﻤﺎنﻫﺎ و زﻣﻴﻦ اﺳﺖ؛ یعنی، ‬اﮔﺮ ﻧﻈﺮش ﻧﺒﺎﺷﺪ آﺳﻤﺎن و زﻣﻴﻦ ﻫﻢ ﻧﻴﺴﺖ. در دﻧﺒﺎله‌ی آﻳﻪ ﺑﺮای اﻳﻨﻜﻪ ﻣﻄﻠﺐ را ﺑﻬﺘﺮ ‬ﺑﻔﻬﻤﻴﻢ ﺗﻮﺿﻴﺢ داده ﻛﻪ ﻣﺜﻞ ﻧﻮرش ﻣﺜﻞ ﻣﺼﺒﺎح (یعنی ﭼﺮاغ) اﺳﺖ. ﭼﺮاغی ﻛﻪ در‬ ﻓﺎﻧﻮسی اﺳﺖ و ﺑﺎ اﻳﻦ ﻧﻮر ﻫﺮ ﻛﻪ را ﺑﺨﻮاﻫﺪ ﻫﺪاﻳﺖ میﻛﻨﺪ: يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِ‌هِ مَن يَشَاءُ ‬این چراغ در کجاست؟ فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّـُ أَن تُرْ‌فَعَ؛ در ﺧﺎﻧﻪﻫﺎ در ﺑﻴﺖﻫﺎیی اﺳﺖ ‬ﻛﻪ ﺧﺪاوﻧﺪ اﺟﺎزه داده و دﺳﺘﻮر داده ﻛﻪ آﻧﻬﺎ ﻋﻈﻤﺖ و رﻓﻌﺖ ﺑﮕﻴﺮﻧﺪ. این بیت ﻛﺠﺎﺳﺖ؟ اﻳﻦ ﺑﻴﺖ ﻫﻤﺎن اﺳﺖ ﻛﻪ میﻓﺮﻣﺎﻳﺪ: مَثَلُ‏ أَهْلِ‏ بَيْتِي‏ كَمَثَلِ‏ سَفِينَةِ نُوحٍ، مَنْ رَكِبَهَا نَجَا وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا غَرِق‏؛ ﻣﺜﻞ اﻫﻞ ﺑﻴﺖ ﻣﻦ ﻣﺜﻞ ﺳﻔﻴﻨﻪ ﻧﻮح اﺳﺖ. اﻳﻦ ﺑﻴﺖ، اﻫﻞ ﺑﻴﺖ ‬رﺳﻮل ﺧﺪاﺳﺖ. اﻳﻦ ﭼﺮاغ در اﻫﻞ ﺑﻴﺖ رﺳﻮل ﺧﺪا آﻓﺮﻳﺪه ﺷﺪه، اﻫﻞ ﺑﻴﺖ رﺳﻮل ‬ﺧﺪا، ﻣﺎدامی ﻛﻪ ﺣﻀﺮت ﺣﻴﺎت داﺷﺘﻨﺪ آن ﭘﻨﺞ ﺗﻦ ﺑﻮدﻧﺪ ﻛﻪ ﺑﺮای آﻧﻬﺎ آیه ی ﺗﻄﻬﻴﺮ ‬ﻧﺎزل ﺷﺪ ﻛﻪ إِنَّمَا يُرِ‌يدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّ‌جْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَ‌كُمْ تَطْهِيرً‌ا [۴]مصباحش کجاست؟ اِنَّ الْحُسَینَ مِصْباحُ الْهُدی وَسَفینَةُ الْنَجاةِ حسین چراغ هدایت است. همان چراغی که در آیه ی نور ذکر کرده است: يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِ‌هِ مَن يَشَاءُ وَي َضْرِ‌بُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ، این چراغ در آنجاست. اﻳﻦ ﭼﺮاغ در ﻫﻤﻪ ﺟﺎ اﺳﺖ. فی بیوت … اﻳﻦ ﺑﻴﻮت از زﻣﺎن آدم ﺗﺎ ﺧﺎﺗﻢ ﺑﻮده و ﻫﻤﻮاره ﻫﻢ ﺧﻮاﻫﺪ ﺑﻮد. اﻳﻦ چراغ در این درخشندگی در سلسله ی انبیاء و اولیا، پیغمبر ما از همه ی امثال خودش درخشندگی بیشتری دارد و در ائمه هم این درخشندگی در حسین بیشتر است. البته نه اینکه سایر ائمه چراغ ﻫﺪاﻳﺖ ﻧﻴﺴﺘﻨﺪ، همه چراغ هدایت هستند، منتهی در بعضی جلوه ی این درخشندگی بیشتر است.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
همه ی اﻧﺒﻴﺎء و اوﻟﻴﺎء و ائمه به آن عشق اعلاء – آن عشق الهی – مبتلا و آزﻣﺎﻳﺶ ﺷﺪه ﻫﺴﺘﻨﺪ، منتهی اﻳﻦ ﻋﺸﻖ در ﺣﺴﻴﻦ ﻇﺎﻫﺮ ﺷﺪ ﻛﻪ ﻇﻬﻮر اﻟﻌﺸﻖ اﻻعلی.‬‬‬
ﺑﺮای ﭼﺸﻢﻫﺎی ﻛﻢ ﻧﻮرِ ﻣﺎ ﻇﻬﻮر ﻛﺮد ﻛﻪ ﺑﺘﻮاﻧﻴﻢ ﺑﺒﻴﻨﻴﻢ و ‬اِﻻّ اﻳﻦ ﻋﺸﻖ در ﻫﻤﻪ آﻧﻬﺎ‬ ﻫﺴﺖ. وقتی میﻓﺮﻣﺎﻳﺪ: اِنَّ الْحُسَینَ مِصْباحُ الْهُدی وَسَفینَةُ الْنَجاةِ تمام زندگی حسین مصباح الهدی است. منتهی همه ی اﻳﻨﻬﺎ در یک واﻗﻌﻪ ﻋﺼﺎره ﺷﺪ و ﻧﻪ در چند روز ﺑﻠﻜﻪ در یک روز. ﭼﺮاغ را در ﺗﺎریکی میﮔﺬارﻧﺪ. با مرور مختصری بر تاریخ اﺳﻼم ﺗﺎ زﻣﺎن اﻣﺎم ﺣﺴﻴﻦ، روشنی اﺳﻼم را ﻛﻪ ﺑﺮای اﻳﻦ ﺟﺎﻣﻌﻪ آﻓﺮﻳﺪه شده بود ولی ﻟﻴﺎﻗﺖ آن را ﻧﺪاﺷﺘﻨﺪ و ﺑﻪ ﺗﺎریکی ﺗﺒﺪﻳﻠﺶ ﻛﺮدﻧﺪ، میﺑﻴﻨﻴﺪ.‬‬‬‬‬
ﭘﻴﻐﻤﺒﺮ در ﺧﻮاب دﻳﺪ ﻛﻪ ﺑﺮ ﻣﻨﺒﺮش ﻣﻴﻤﻮنﻫﺎ ﺑﺎﻻ میروﻧﺪ و خیلی ﻧﺎراﺣﺖ ﺷﺪ ﻛﻪ ﺗﻌﺒﻴﺮ ﺑﻪ ﺧﻼﻓﺖ، ﺑﻠﻜﻪ ﺳﻠﻄﻨﺖ بنی اﻣﻴﻪ ﻛﻪ ﺣﻘﺎﻳﻖ اﺳﻼم را منقلب کردند، شد.‬
ﻣﺮدم ﻣﻜﻪ و ﻣﺪﻳﻨﻪ دﻳﺪه ﺑﻮدﻧﺪ ﻛﻪ ﺣَﺴَﻨﻴﻦ ﭼﻘﺪر مورد محبت رسول خدا ﻫﺴﺘﻨﺪ. ﻣﺤﺒﺖ رﺳﻮل ﺧﺪا ﻫﻢ ﻓﻘﻂ از جنبه ی ﻓﺮزﻧﺪی ﻧﺒﻮد و جنبه ی معنوی داشت.
ائمه دیگر ﻫﻢ از ﻧﺴﻞ اﻣﺎم ﺣﺴﻴﻦ ﻫﺴﺘﻨﺪ و ﻓﻘﻂ جنبه ی ﻓﺮزﻧﺪی ﻧﺪارﻧﺪ ﺑﻠﻜﻪ ﻓﺮزﻧﺪ‬ ﻣﻌﻨﻮیِ اﻳﺸﺎن یعنی اﻣﺎم ﺑﻮدﻧﺪ. و اﻳﻦ سلسله ی اﺟﺎزه ﻫﻤﻮاره میﺑﺎﺷﺪ. ﻣﺮدم می دﻳﺪﻧﺪ‬ ﻛﻪ ﭘﻴﻐﻤﺒﺮ ﭼﻪ اﺣﺘﺮام و ﭼﻪ محبتی ﺑﻪ ﺣﺴﻨﻴﻦ دارﻧﺪ. به طوری که مثلا در یک نماز، صحابه دیدند که حضرت سجده را خیلی طول دادند. بعد از نماز از حضرت ﭘﺮﺳﻴﺪﻧﺪ ﻛﻪ ﭼﻪ ﺷﺪ ﻛﻪ ﺷﻤﺎ ﺳﺠﺪه را ﻃﻮل دادﻳﺪ؟ ﺣﻀﺮت ﻓﺮﻣﻮدﻧﺪ: ﺣﺴﻴﻦ ﺑﺮ ﺷﺎنه ی ﻣﻦ ﺳﻮار ﺑﻮد ﻧﺨﻮاﺳﺘﻢ او را ﻧﺎراﺣﺖ ﻛﻨﻢ. ﭘﻴﻐﻤﺒﺮ در ﻧﻤﺎز، ﺣﺴﻴﻦ را ﻣﻘﺪم میدارد و‬ ﻳﺎ یکﺑﺎر ﻫﻤﻴﻦ ﺣﺴﻴﻦ در اﻃﺎق ﺑﺎ رﺳﻮل ﺧﺪا ﺗﻨﻬﺎ ﺑﻮد، ﮔﻔﺖ ﻛﻪ ﻓﻼنی ﺷﺘﺮی دارد ﻣﻦ ﻫﻢ ﺷﺘﺮ میﺧﻮاﻫﻢ. ﺣﻀﺮت ﻓﺮﻣﻮدﻧﺪ: ﺑﻴﺎ ﻣﻦ ﺷﺘﺮ ﺗﻮ میﺷﻮم و ﭼﻬﺎر دﺳﺖ و ﭘﺎ ﺷﺪﻧﺪ و ﺣﺴﻴﻦ را ﺳﻮار ﻛﺮدﻧﺪ (ببینید از بچگی پیغمبر سخن حسین را قبول داشت) و دور میﮔﺸﺘﻨﺪ. حسین گفت: شتری که من دیدم عفو عفو می کرد. ﺣﻀﺮت اﻟﻌﻔﻮ اﻟﻌﻔﻮ ﻓﺮﻣﻮد. اﻳﻦﻗﺪر ﻓﺮﻣﻮد که جبرئیل آمد و ﮔﻔﺖ: ﺧﺪا میﮔﻮﻳﺪ‬ ﺑﺲ اﺳﺖ؛ اﻳﻦﻗﺪر ﻛﻪ “الْعَفْوَ الْعَفْو” گفتی اﮔﺮ ﭼﻨﺪ ﺑﺎر دﻳﮕﺮ ﺑﮕﻮیی ﺗﻤﺎم ﮔﻨﺎﻫﻜﺎران‬ ﺑﺨﺸﻴﺪه میﺷﻮﻧﺪ و ﻣﻮرد ﻋﻔﻮ ﻗﺮار میﮔﻴﺮﻧﺪ. اﻳﻦ ﻣﻘﺎم ﺣﺴﻴﻦ اﺳﺖ.‬‬
حتّی ﺑﻌﺪ از رﺣﻠﺖ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ﻫﻢ ﺷﻴﺨﻴﻦ خیلی اﺣﺘﺮام ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺣﺴﻨﻴﻦ داﺷﺘﻨﺪ.‬ یک ﺑﺎر ﻋﻤﺮ ﻛﻪ در رﻋﺎﻳﺖ ﻣﻘﺮرات ﺧﺸﻦ و سختگیر بود، بالای منبر داشت ﺻﺤﺒﺖ میﻛﺮد. زﻧﺎن ﭘﻴﻐﻤﺒﺮ ﻫﺮ ﻛﺪام اﻃﺎقی داﺷﺘﻨﺪ و در ﻫﺮ اﻃﺎق به مسجد باز میﺷﺪ، ﻫﻤﻴﻦﻃﻮر ﻓﺎﻃﻤﻪ و علی(ع) ﺑﻮدﻧﺪ. ﺣﻀﺮت ﻓﺮﻣﻮده ﺑﻮدﻧﺪ درِ اتاق های زنﻫﺎ را ﺑﻪ ﻣﺴﺠﺪ ﺑﺴﺘﻨﺪ و دﻳﻮار ﻛﺸﻴﺪﻧﺪ ولی ﻓﻘﻂ ﺧﺎنه ی ﻓﺎﻃﻤﻪ درش باز بود و به ﻣﺴﺠﺪ راه داﺷﺖ. ﻋﻤﺮ ﺧﻄﺒﻪ میﺧﻮاﻧﺪ و ﺣﺴﻴﻦ ﻛﻪ ﻃﻔﻞ ﻫﻔﺖ، ﻫﺸﺖ ﺳﺎﻟﻪای ﺑﻮد ﭘﺎی ﻣﻨﺒﺮ آﻣﺪ و ﺧﻄﺎب ﺑﻪ ﻋﻤﺮ ﮔﻔﺖ: از ﻣﻨﺒﺮ ﺟﺪّم ﭘﺎﻳﻴﻦ بیا و بر منبر جدّ خودت برو. (کلام الملوک، ملوک الکلام). اﮔﺮ ﻛﺲ دﻳﮕﺮی میﮔﻔﺖ حتّی یک ﺑﭽﻪ، ﻋﻤﺮ او را ﺗﻬﺪﻳﺪ میﻛﺮد، ولی ﻋﻤﺮ ﭘﺎﻳﻴﻦ آﻣﺪ و ﺣﻀﺮت را در آﻏﻮش ﮔﺮﻓﺖ و ﮔﻔﺖ: ﭼَﺸﻢ، ﺟﺪّ ﻣﻦ ﻣﻨﺒﺮی ﻧﺪاﺷﺖ. اﻳﻦ اﺣﺘﺮامی ﺑﻮد ﻛﻪ ﺣﺴﻨﻴﻦ ﻧﺰد ﻣﺮدم ﻣﺪﻳﻨﻪ و ﻧﺰد ﻣﺴﻠﻤﻴﻦ اوﻟﻴﻪ داﺷﺘﻨﺪ. ولی بعداً متأسفانه ﺑﻌﺪ از ﻓﺘﺢ ﺷﺎم ﻛﻪ از ﻣﺮﻛﺰ اﺳﻼم دور ﺑﻮد وﺿﻊ ﻋﻮض ﺷﺪ. اوﻟﻴﻦ ﺣﺎکمی ﻛﻪ ﺑﺮای آﻧﺠﺎ ﻓﺮﺳﺘﺎدﻧﺪ یزید بن ابی سفیان ﺑﺮادر ﺑﺰرگ ﻣﻌﺎوﻳﻪ ﺑﻮد و ﺑﻌﺪ از او ﺧﻮد ﻣﻌﺎوﻳﻪ را ﺑﺮای ﺣﻜﻮﻣﺖ ﻓﺮﺳﺘﺎدﻧﺪ. بعد از ﻣﻌﺎوﻳﻪ ﻫﻢ ﻳﺰﻳﺪ در دﻣﺸﻖ ﺑﺮ ﺗﺨﺖ ﺧﻼﻓﺖ ﻧﺸﺴﺖ. در آن زﻣﺎن روزﻧﺎﻣﻪ و کتاب و وﺳﺎﻳﻞ اطّلاع رﺳﺎنی ﻧﺒﻮد و عموماً حکومت به مردم اطّلاعاتی می داد. حکومت ﻫﻢ در آﻧﺠﺎ اسمی از اﻫﻞ ﺑﻴﺖ ﻧﺒﺮد و ﺑﻪ ﻣﺮدم اﻟﻘﺎء ﻛﺮده ﺑﻮدﻧﺪ ﻛﻪ ﻓﻘﻂ بنی اﻣﻴﻪ ﻗﻮم و ﺧﻮﻳﺶ ﭘﻴﻐﻤﺒﺮ ﻫﺴﺘﻨﺪ و ﻛﺲ دﻳﮕﺮی ﻗﻮم و ﺧﻮﻳﺶ ﭘﻴﻐﻤﺒﺮ نمیﺑﺎﺷﺪ. از بعضی ﻓﻘﻬﺎ ﻣﺜﻞ اﺑﻮﻫﺮﻳﺮه و اﺑﻦ ﺟﻨﺪب ﻛﻪ ﺻﺤﺎبه ی ﭘﻴﻐﻤﺒﺮ ﺑﻮدﻧﺪ ﻫﻢ اﺳﺘﻔﺎده میﻛﺮدﻧﺪ و آﻧﻬﺎ ﻫﻢ اﺧﺒﺎری ﺧﻼف ﻧﻘﻞ میﻛﺮدﻧﺪ و ﻣﺮدم ﻫﻢ میﮔﻔﺘﻨﺪ اینها که از صحابه ی پیغمبر هستند حتماً درست می گویند.‬‬‬‬‬
مثلاً آن آﻳﻪای ﻛﻪ راﺟﻊ ﺑﻪ ﺑﻴﺘﻮﺗﻪ اﺳﺖ ﻛﻪ میﻓﺮﻣﺎﻳﺪ: وَمِنَ النَّاسِ مَن يَشْرِ‌ي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْ‌ضَاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَ‌ءُوفٌ بِالْعِبَادِ[۵]؛ آﻧﻬﺎیی ﻛﻪ ﺟﺎﻧﺸﺎن را ﺑﺮای ﺟﻠﺐ رضای خدا در ﻃﺒﻖ اﺧﻼص میﮔﺬارﻧﺪ. ﻛﻪ ﻣﻨﻈﻮر ﺣﻀﺮت علی(ع) اﺳﺖ و در ﺷﺄن وی اﺳﺖ. اﻣّﺎ‬‬ ﻣﻌﺎوﻳﻪ از ﻗﻮل اﻳﻦ ﻓﻘﻬﺎ ﮔﻔﺖ ﻛﻪ اﻳﻦ آﻳﻪ در ﻣﻮرد ﻋﺒﺪاﻟﺮﺣﻤﻦ ﺑﻦ ﻣﻠﺠﻢ اﺳﺖ ﻛﻪ ﺣﻀﺮت علی(ع) را ﺑﻪ ﺷﻬﺎدت رﺳﺎﻧﺪ.‬‬‬
‬در ﻫﻤﻴﻦ ﻣﻮﺿﻮع اﺑﻦ ﺑﻄﻮﻃﻪ میﻧﻮﻳﺴﺪ: در ﺳﻔﺮی ﻛﻪ ﺑﻪ ﺷﺎم رﻓﺘﻢ، دﻳﺪم آﻧﻬﺎ‬ ﻫﺮﮔﺰ اﺳﺎمی اﻫﻞ ﺑﻴﺖ را ﺑﺮای ﻓﺮزﻧﺪاﻧﺸﺎن نمیﮔﺬارﻧﺪ، ﻫﻴﭻ ﻛﺲ ﻓﺮزﻧﺪش را علی،‬ حسن، حسین، فاطمه و … نمی گذارد، و به عوض آن یزید، معاویه و مروان می گذارند، سفر را که ادامه دادم (او سیّاح بود) به منزلی مهمان شدم، دیدم ﺻﺎﺣﺒﺨﺎﻧﻪ ﭘﺴﺮاﻧﺶ را ﺣﺴﻦ، ﺣﺴﻴﻦ و علی ﺻﺪا میزﻧﺪ. ﺑﻪ او ﮔﻔﺘﻢ: تو چرا این اﺳﻢﻫﺎ را روی ﻓﺮزﻧﺪاﻧﺖ ﮔﺬاشتی؟ ﺟﻮاب داد: ﺑﺮای اﻳﻨﻜﻪ ﻫﺮ ﭘﺪری ﻣﻤﻜﻦ اﺳﺖ‬ ﺑﻪ ﻓﺮزﻧﺪاﻧﺶ ﮔﺎهی ﻓﺤﺶ و ﻧﺎﺳﺰا ﺑﺪﻫﺪ. ﻣﻦ دﻳﺪم ﺻﺤﻴﺢ ﻧﻴﺴﺖ اﺳﻢ ﻓﺮزﻧﺪاﻧﻢ را ﻳﺰﻳﺪ و ﻣﻌﺎوﻳﻪ و ﻣﺮوان ﺑﮕﺬارم. ﺣﺴﻦ و ﺣﺴﻴﻦ و علی ﮔﺬاﺷﺘﻢ ﻛﻪ ﺑﻪ اینها فحش بدهم. ﺑﺪﻫﻢ. ﺑﺒﻴﻨﻴﺪ نتیجه ی ﻛﺎر اﻳﻨﻬﺎ ﭼﻪ ﺷﺪ؟ ﺑﻪﻃﻮری ﺑﻮد که بعضی از اهالی، حضرت ﺣﺴﻴﻦ و ﺧﺎﻧﺪان او را نمیﺷﻨﺎﺧﺘﻨﺪ و میﮔﻔﺘﻨﺪ: یک ﻧﻔﺮ ﺧﺎرجی (خارجی یعنی ﺧﺎرج از دﻳﻦ اﺳﻼم) ﻗﻴﺎم ﻛﺮده و ﺑﺎﻳﺪ ﺑﻪ ﺟﻨﮓ او ﺑﺮوﻳﻢ. و ﺑﻪ اﻳﻦ ﻃﺮﻳﻖ ﻣﺮدم را ﺑﻪ ﺟﻨﮓ آوردﻧﺪ. ﺑﻌﺪ ﻫﻢ ﻛﻪ اﺳﺮاء را اول ﺑﻪ ﻛﻮﻓﻪ و ﺑﻌﺪ ﺑﻪ ﺷﺎم ﺑﺮدﻧﺪ، ﻣﺮد مسنّی آﻣﺪ و ﻏﺬایی آورد ﺧﺪﻣﺖ ﺣﻀﺮت زﻳﻨﺐ. ﺣﻀﺮت ﻓﺮﻣﻮدﻧﺪ: این چیست؟ گفت: صدقه است. ﻓﺮﻣﻮدﻧﺪ: ﺑﺒﺮ ﺻﺪﻗﻪ ﺑﺮ ﻣﺎ ﺣﺮام اﺳﺖ. گفت: مگر شما چه کسانی ﻫﺴﺘﻴﺪ؟ ﻓﺮﻣﻮد: ﻣﻦ ﻧﻮه ی ﭘﻴﻐﻤﺒﺮ ﻫﺴﺘﻢ. ﺑﺮ ﺳﺮ ﺧﻮدش زد و ﮔﻔﺖ: ﻣﻦ ﻓﻜﺮ نمیﻛﺮدم ﻛﻪ ﭘﻴﻐﻤﺒﺮ ﻏﻴﺮ از ﻫﻤﻴﻦ بنی اﻣﻴﻪ ﻗﻮم و ﺧﻮﻳﺶ دﻳﮕﺮی داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻨﺪ.‬‬‬‬
اﻳﻦﻃﻮر ﻣﺮدم را ﺗﺮﺑﻴﺖ ﻛﺮده ﺑﻮدﻧﺪ. ﻋﻤﺮ ﻣﺮد ﻋﺎقلی ﺑﻮد، ﻋﺎﻗﻞ ﺑﻪ ﻣﻌﻨﺎی عقلی ﻛﻪ ﻣﺎ ﻓﻜﺮ میﻛﻨﻴﻢ. ﻋﻤﺮ میﮔﻔﺖ: ﺑﻴﻌﺖ اﺑﻮﺑﻜﺮ یک اﻣﺮ فوق العاده و استثنایی (فلتة) بود، ﺧﺪاوﻧﺪ مؤ‬ﻣﻨﻴﻦ را از ﺷﺮّش ﻧﮕﻬﺪارد.[۶] ﺷﺎﻳﺪ ﺧﺪاوﻧﺪ ﺑﻪ ﻫﻤﻴﻦ ﮔﻔﺘﺎرش ﻣﻘﺪاری اﺟﺮ ﺧﻮاﻫﺪ داد. یکی از ﺷﺮور اﻳﻦ اﻣﺮ ﻫﻤﻴﻦ تسلّط بنی اﻣﻴّﻪ ﺑﺮ اﺳﻼم ﺑﻮد. ‬اﻟﺒﺘﻪ بنی ﻋﺒﺎس ﻫﻢ در ﻣﺨﺎﻟﻔﺖ با ائمه دﺳﺖکمی از آﻧﻬﺎ ﻧﺪاﺷﺘﻨﺪ. بعضی اوقات حتّی ائمه را ﺑﻴﺸﺘﺮ ﻫﻢ اذﻳﺖ میﻛﺮدﻧﺪ ولی ﺗﻔﺎوﺗﺶ اﻳﻦ ﺑﻮد ﻛﻪ بنی اﻣﻴﻪ از آن اوّل اصلاً به اﺳﻼم اﻋﺘﻘﺎدی ﻧﺪاﺷﺘﻪ و ﺑﺎ اﺳﺎس اﺳﻼم ﻣﺨﺎﻟﻒ ﺑﻮدﻧﺪ ولی بنی عباس از ﻧﺴﻞ اﻫﻞ ﺑﻴﺖ و از بنیﻫﺎﺷﻢ ﺑﻮدﻧﺪ و ﺑﺎ اﺳﺎس اﺳﻼم ﻣﺨﺎﻟﻒ ﻧﺒﻮدﻧﺪ بلکه با امام زﻣﺎن ﺧﻮدﺷﺎن ﻣﺨﺎﻟﻒ ﺑﻮدﻧﺪ. در واﻗﻊ میﺗﻮان ﮔﻔﺖ ﺷﻴﻌﻪای ﺑﻮدﻧﺪ ﻛﻪ امام زمان ﺧﻮدﺷﺎن را ﻗﺒﻮل ﻧﺪاﺷﺘﻨﺪ. ﻗﺒﺮ ﺣﻀﺮت علی(ع) در زﻣﺎن ﻫﺎرون اﻟﺮﺷﻴﺪ ﭘﻴﺪا ﺷﺪ و ‬اوّﻟﻴﻦ ﺑﻘﻌﻪای ﻛﻪ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺷﺪ ﺑﻪ دﺳﺖ ﻫﺎرون ﺑﻮد. ﻣﺄﻣﻮن ﻫﻢ واقعاً دلش میﺧﻮاﺳﺖ ‬ﺣﻀﺮت رﺿﺎ(ع) ﺧﻠﻴﻔﻪ ﺷﻮد و ﺧﻮدش ﮔﻔﺖ: ﻣﻦ ﻛﻪ ﺣﺎﻻ ﺧﻼﻓﺖ ﺧﻮدم را میﻛﻨﻢ ﭼﺮا ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻓﺮزﻧﺪم دﭼﺎر ﻋﺬاب اﻟﻬﻲ ﺑﺸﻮم و ﺣﻀﺮت را ﺑﻪ اﺻﺮار و ﺑﻪ زور وادار ﺑﻪ ﻗﺒﻮل ولایت عهدی ﻛﺮد ولی ﺑﻌﺪ در ﺟﺮﻳﺎن ﻛﺎر ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺷﺪ ﻛﻪ نمیﺗﻮاﻧﺪ. ﺑﻪ ﻫﻤﻴﻦ دﻟﻴﻞ بنی اﻣﻴﻪ ﻫﺰار ﻣﺎه ﺑﻴﺸﺘﺮ ﻋﻤﺮ ﻧﻜﺮدﻧﺪ که لَيْلَةُ الْقَدْرِ‌ خَيْرٌ‌ مِّنْ أَلْفِ شَهْرٍ‌ [۷] اﺷﺎره ﺑﻪ آن دارد ولی ﺣﻜﻮﻣﺖ بنی ﻋﺒﺎس ﭘﺎﻧﺼﺪ، ﺷﺸﺼﺪ ﺳﺎل ﻃﻮل ﻛﺸﻴﺪ.‬‬
‬‬‬‬‬
بنی اﻣﻴّﻪ اﻋﺘﻘﺎدی ﺑﻪ اﺳﺎس اﺳﻼم ﻧﺪاﺷﺘﻨﺪ. اﺑﻮﺳﻔﻴﺎن ﻫﻢ وقتیﻟﺸﻜﺮ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ را دﻳﺪ ﻛﻪ آﻣﺪه‌اﻧﺪ ﻣﻜﻪ را ﻓﺘﺢ ﻛﻨﻨﺪ، ﻣﺴﻠﻤﺎن ﺷﺪ و ﺑﻌﺪ ﻫﻢ ﭘﻴﻐﻤﺒﺮ از او ﭘﺮﺳﻴﺪ: ﺣﺎﻻ ﺑﻪ ﭘﻴﻐﻤﺒﺮی ﻣﻦ اﻳﻤﺎن آوردی؟ ﮔﻔﺖ: اﮔﺮ ﺧﺪای ﺑﺎﻻﺗﺮی ﻧﺪاشتی ﻛﻪ نمیﺗﻮانستی اﻳﻦﻗﺪر ﻟﺸﻜﺮ ﺟﻤﻊ کنی. او ﭼﻨﻴﻦ دﻳﺪ و ﻧﻈﺮی داشت. معاویه هم از طلقاء بود. ﺑﻌﺪ از ﻓﺘﺢ ﻣﻜﻪ ﻛﻪ اﻳﻨﻬﺎ را ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮدﻧﺪ، پیغمبر فرمودند: انتُم الطُلقاء؛ شما آزاد ﻫﺴﺘﻴﺪ. و از اﻳﻨﺠﺎ اﻳﻦ ﻟﻐﺖ ﻃﻠﻘﺎء ﺑﺮای آﻧﻬﺎ ﻣﺎﻧﺪ. وﻗﺎﻳﻊ ﺗﺎریخی را می داﻧﻴﺪ و من آن را تکرار نمی کنم.‬‬
در زﻣﺎن اﻣﺎم ﺣﺴﻦ(ع) ﻣﻌﺎوﻳﻪ اصلاً در ﺷﺄﻧﺶ ﻧﺒﻮد ﻛﻪ ﻓﻜﺮ خلافت بکند. حتّی ﻣﻌﺎوﻳﻪ ﻫﻢ ﻛﻪ در زﻣﺎن علی(ع) در اﻣﺎرت ﺷﺎم ﺑﻮد، اول ﻛﺎری که حضرت علی(ع) ﻧﻤﻮد اﻳﻦ ﺑﻮد ﻛﻪ او را ﻋﺰل ﻛﺮد. بعضی ﻣﻮرﺧﻴﻦ ﺑﺮ اﻳﻦ ﻓﺮﻣﺎﻳﺶ ﺣﻀﺮت علی(ع) اﻳﺮاد میﮔﻴﺮﻧﺪ ﻛﻪ ﻓﺮﻣﻮد: ﻣﻦ نمیﺗﻮاﻧﻢ یک روز اینجا باشم و نماینده ی ﺣﻜﻮﻣﺖ ﻣﻦ در آﻧﺠﺎ ﻇﻠﻢ و ﺳﺘﻢ ﻛﻨﺪ. ﺑﻠﻪ ماکیاول میﺗﻮاﻧﺪ اﻳﺮاد ﺑﮕﻴﺮد ولی اﮔﺮ علی، ﻣﻌﺎوﻳﻪ را ﻧﮕﻪ میداﺷﺖ، دﻳﮕﺮ اﻳﻦ علی ﻧﺒﻮد. و اﻳﻦ ﻣﺤﺎل ﺑﻮد. ﺧﺪا علی را‬‬ آﻓﺮﻳﺪ ﻛﻪ علی ﺑﺎﺷﺪ. ﺑﻪ ﻫﻤﻴﻦ دﻟﻴﻞ ﻫﻢ ﻣﻌﺎوﻳﻪ ﺑﻪ ﺑﻬﺎنه ی اﻧﺘﻘﺎم و ﻗﺼﺎص ﺧﻮن ﻋﺜﻤﺎن قیام کرد. و همان طوری که قبلاً به او باج داده بودند، از علی(ع) هم باج میﺧﻮاﺳﺖ ولی علی اﻫﻞ ﺑﺎج دادن ﻧﺒﻮد. اﻣﺎ ﻣﻌﺎوﻳﻪ ﻇﻮاﻫﺮ اﺳﻼم را ﺣﻔﻆ میﻛﺮد. ‬‬ﻧﻤﺎزﺟﻤﻌﻪ می رﻓﺖ و ﺧﻄﺒﻪ میﺧﻮاﻧﺪ و روزه میﮔﺮﻓﺖ؛ ﻫﻤﻴﻦ ﻇﻮاﻫﺮی ﻛﻪ ﻣﺮدم ‬‬ببینند و ﺑﮕﻮﻳﻨﺪ اﻳﻦ ﻣﺴﻠﻤﺎن اﺳﺖ ﺗﺎ اﻳﻨﻜﻪ در زﻣﺎن ﻳﺰﻳﺪ، اﻣﺎم ﺣﺴﻴﻦ ﻣﺼﺒﺎح اﻟﻬُﺪی ﺷﺪ و ﻧﺸﺎن داد ﻛﻪ ﻫﺮﻛﺲ ﺑﻪ آن حضرت اقتداء نکند گمراه است. هر کس که‬‬ ﻣﺨﺎﻟﻔﺖ ﻛﻨﺪ ﻧﻴﺰ ﮔﻤﺮاه اﺳﺖ. و از اﻳﻦ زﻣﺎن فطرت بنی امیه آشکار شد که ضدّ اﺳﻼم ﻫﺴﺘﻨﺪ. حتّی یکی از ﺧﻠﻴﻔﻪﻫﺎ ﻛﻪ اﺳﻢ او را در ﺧﺎﻃﺮ ﻧﺪارم- اﻳﻨﻬﺎ اﺳﻢﻫﺎﻳﺸﺎن فرقی نمی کند- تا وقتی خلیفه نشده بود هر روز در مسجد می نشست و قرآن میﺧﻮاﻧﺪ. روزی ﻛﻪ ﺑﻪ او ﺧﺒﺮ آوردﻧﺪ ﻛﻪ ﺗﻮ ﺧﻠﻴﻔﻪ ﺷﺪی، ﻗﺮآن را روی ﻫﻢ ﮔﺬاﺷﺖ و ﮔﻔﺖ: هذا فراق بینی و بینک؛ دﻳﮕﺮ رﻓﺘﻴﻢ، ﺧﺪاﺣﺎﻓﻆ. یا خلیفه دیگر که وقتی اﺳﺘﺨﺎره ﻛﺮد آیه ی ﻗﺮآن ﻋﻠﻴﻪ او آﻣﺪ، ﺑﻪ ﻗﺮآن ﺗﻴﺮ زد و آن آیه ی ﻗﺮآن را ﻏﻠﻂ ﺧﻮاﻧﺪ أَنَّ اللَّهَ بَرِ‌يءٌ مِّنَ الْمُشْرِ‌كِينَ وَ رَ‌سُولُهُ[۸] را ﺧﻮاﻧﺪ “وَ رَسُولِه” (با کسره)؛ یعنی، خداوند از ﻣﺸﺮﻛﻴﻦ و (اﻟﻌﻴﺎذ ﺑﺎلله) رﺳﻮل ﺧﻮدش ﺑﻴﺰار اﺳﺖ.‬‬

در زﻣﺎن اﻣﺎم ﺣﺴﻦ، ﻣﻌﺎوﻳﻪ اﺳﻼم را ﻛﻢﻛﻢ از ﻣﺴﻴﺮ اصلی ﺧﻮدش ﺧﺎرج ﻛﺮده ‬‬ﺑﻮد. ﻣﻌﺎﻫﺪه ی اﻣﺎم ﺣﺴﻦ ﺑﺎ او ﺑﻴﺎن اﺣﻜﺎم اﺳﻼمی اﺳﺖ. اﻳﻨﻜﻪ در آن ﻣﻌﺎﻫﺪه ﺗﻌﻬّﺪ ﻛﺮده ﺑﻮد ﻛﻪ حقّ ﻧﺪارد کسی را ﺑﻪ ﺟﺎنشینی اﻧﺘﺨﺎب ﻛﻨﺪ، ﺑﻪ ﻣﺴﻠﻤﻴﻦ آزادی ﺑﺪﻫﺪ در اﻳﻨﻜﻪ ﭼﻪ کسی را میﺧﻮاﻫﻨﺪ و اهل بیت را آزار ندهند. در واقع به اصطلاح امروز ﺑﺮﻧﺎمه ی ﻛﺎر ﺧﻮد آﻧﺎن را ﻧﺸﺎن دادﻧﺪ. ﻫﺮ عملی ﻛﻪ ﺧﻼف اﻳﻦ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ اﻧﺠﺎم میﺷﺪ،‬‬ﻣﺮدم میﻓﻬﻤﻴﺪﻧﺪ ﻛﻪ حقّ ﺑﺎ اﻳﻦ ﻃﺮف اﺳﺖ.‬‬

* متن سخنرانی سحر عاشورای سال ۱۴۲۲ هجری (۱۶ فروردین ۱۳۸۰).
[۱]) سوره طه، آیات ۲۵-۸ : ای پروردگار من، سینه ی مرا برای من گشاده گردان و کار مرا آسان ساز و گره از زبان من بگشای تا گفتار مرا بفهمند.
[۲]) سوره حاقه، آیه ۱۲: لللل؛ تا آن را مایه ی اندرزتان گردانیم و گوش نگه دارنده ی اندرز آن را فرا گیرد.
[۳]) سوره نور آیات ۳۵-۶: ﺧﺪا ﻧﻮر آﺳﻤﺎنﻫﺎ و زﻣﻴﻦ اﺳﺖ. مثل ﻧﻮر او ﭼﻮن ﭼﺮاﻏﺪانی اﺳﺖ ﻛﻪ در آن ﭼﺮاغی ﺑﺎﺷﺪ، آن ﭼﺮاغ درون آبگینه ای و آن آبگینه چون ستاره ای درخشنده. از روغن ‬‬‬‬ درﺧﺖ ﭘﺮﺑﺮﻛﺖ زﻳﺘﻮن ﻛﻪ ﻧﻪ ﺧﺎوری اﺳﺖ و ﻧﻪ ﺑﺎﺧﺘﺮی اﻓﺮوﺧﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ. روغنش روشنی بخشد ﻫﺮﭼﻨﺪ آﺗﺶ ﺑﺪان ﻧﺮﺳﻴﺪه ﺑﺎﺷﺪ. ﻧﻮری اﻓﺰون ﺑﺮ ﻧﻮر دﻳﮕﺮ. ﺧﺪا ﻫﺮﻛﺲ را ﻛﻪ ﺑﺨﻮاﻫﺪ ﺑﺪان ﻧﻮر راه میﻧﻤﺎﻳﺪ و ﺑﺮای ﻣﺮدم مثل ها می آورد، زﻳﺮا ﺑﺮ ﻫﺮ ﭼﻴﺰی آﮔﺎه اﺳﺖ. آن ﻧﻮر در ﺧﺎﻧﻪﻫﺎیی اﺳﺖ که ﺧﺪا رﺧﺼﺖ داد ارﺟﻤﻨﺪش دارﻧﺪ و ﻧﺎﻣﺶ در آﻧﺠﺎ ﻳﺎد شود و او را هر بامداد و شبانگاه تسبیح گویند.
[۴]) سوره احزاب، آیه ۳۳: همانا خداوند می خواهد از شما خاندان پیامبر، پلیدی را دور کند و شما را پاک دارد.
[۵]) سوره بقره، آیه ۲۰۷.
[۶]) کانت بیعة ابی بکر فلتة وقی الله المسلمین شرها
[۷]) سوره قدر، آیه ۳: شب قدر بهتر از هزار ماه است.
[۸]) سوره توبه، آیه ۳: خدا و پیامبرش از مشکرمان بیزارند