Search
Close this search box.

مجلس صبح پنجشنبه ۰۹-۰۸-۹۲ (همبستگی معنوی در خانواده و جامعه-مسجد ضرار-آقایان)

007

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

عباراتی نقل شده که نمی‌دانم از کدام یک ائمه(ع) و یا شاید پیغمبر(ص) است که می‌گوید: اذكروا موتاكم بالخير، «رفتگانتان را به خوبی بیاد بیاورید». آن شخصی که این را گفته اعتقاد دارد که هر شخصی که رفته مسلماً یک مقدرای خیر داشته. من خودم به این عمل می‌کنم، و از تمام رفتگان یاد می کنم.

واقعیتی که ما از آن اطلاع داریم ولی مسلط بر آن نیستیم این است که: همه می‌آیند و می‌روند، مثل سلسله‌، مثل دانه‌های تسبیح، می‌آیند و می‌روند و آن نخ تسبیح که همان جهان خلقت باشد همیشه هست، تا خدا بخواهد این هست. در این صحنه می‌آیند و می‌روند.

خدا رحمت کند؛ یک اوستا عبدالله سنگ تراش بود و یک سالار عبدالله که باغ صالح‌آباد را که البته فعلاً به آن آبادانی قدیم نیست، او ایجاد کرد. از خصوصیات، مدیریت و زندگی ظاهر‌ی حضرت صالح‌ علیشاه این بود که، همه را می‌شناختند و می‌دانستند چه کاری از او بر می‌آید. سالار عبد‌الله را به جای اوستا عبدالله نمی‌گذاشتند برای اینکه سالار عبدالله درخت را می‌شناخت و با درخت سر و کار داشته و وارد بود و اوستا عبدالله با چکش و سنگ. ولی چکش و سنگ و لذت میوه همه در نزد ایشان بود، هر کدام را می‌شناختند. با وجود اینکه در گذشته کم دیده ‌بودم، فرزندش را از روی قیافه‌اش شناختم و پرسیدم شما فرزند سالار عبدالله هستید گفت بله. همه‌ی کارهای روحی از خود ایشان بر می‌آمد ولی خب افرادی که بودند یکی همین سالار عبدالله یا مرحوم میرزا باقر انسان‌دوست (اول اسمش انسان‌پرست بود حضرت صالحعلیشاه فرمودند نه، پرستش را جز برای خداوند نمی‌خواهیم) ایشان از دراویش خاکسار و خیلی مرد خالصی بود. جوان بودیم و از این چیزها خیلی سر در نمی‌آوردیم. مدتی در بیدخت ماند و خدمت ایشان [حضرت صالح‌علیشاه] که رسید دلش او را نگه داشت. بعد خود میرزا باقر انسان‌پرست (که بعد نام خانوادگی‌اش را انسان‌دوست کرد) داماد سالار عبدالله شد، خدا هردویشان را رحمت کند. اساس جامعه و بخصوص جامعه‌ی ایرانی، بر استحکام خانوادگی بسته است. خانواده‌های قدیمی همه خانواده‌های محکم بودند و همان بنیان مرصوص که در آیات قرآن هست را مجسم می‌کردند. یاد کردن از گذشتگان چندین فایده از این جهت دارد که ما فرض کنیم مثلا سالار عبدالله در ذهن من و خیلی‌ها هم سن من یا مسن‌ترها مانده است و حال آنکه مثلا اشخاص خیلی مشهوری در تاریخ که نیکوکار هم بودند، نمانده یا نمی‌شناسند، برای اینکه آن تجانسی که در ارواح هست غیر از معروفیتی است که ما تصنعی در اینجا انجام می‌دهیم.

الْأَرْوَاحُ‏ جُنُودٌ مُجَنَّدَةٌ ارواح انسان‌ها یک لشگرهای منظمی هستند آنهایی که با هم متناسب هستند همدیگر را جذب می‌کنند، آنهایی که با هم متناسب نیستند دور می‌شوند. این ارواح متجانسه وقتی جمع می‌شوند و در جلوه‌ی انسانی‌اش پایه‌ها، خشت‌ها و آجرهای آن بنیان مرصوصی است که خداوند خواسته است. این مبنای جامعه مدنیِ دینیست، مدنی دینی هم نه اینکه هر کسی شراب خورد بگیرند شلاق بزنند، نه! شلاق ممکن است او را بدتر هم بکند. جامعه دینی یعنی خودشان را نگه می‌دارند و اصلاح می‌کنند. اسمش را “تمدن” گذاشتند، متأسفانه در تمدن جدید اساس خانواده‌ها لق شده است. مثلا الان این هم نه تقصیر خودشان است، وضع اجتماع این طوری شده. الان ما پسر عمه‌ها و پسر دایی‌هایی داریم در افغانستان که نه می‌شناسیم و نه اسمشان را می‌دانیم. آن وقت به بیدخت و همه‌ی ایران هجوم آوردند، شیعه کشی بود و شیعه‌ها را اسیر می‌کردند و می‌بردند. یکی از فرزندان اجداد مرحوم حاج ملاعلی را گرفتند و بعد ازدواج کرد. بعد هم که خواستند بخرند و بیاورند گفت نه من از شوهرم راضی هستم مرد مسلمان خوبی است. شخصی خیال می‌کند که شیعه یک چیزی است و سنی یک چیز دیگر، هر دو یکی هستند. اساس خانواده‌ها که بهم ریخته شد این طوری شد، چون دین‌ها به خانواده‌ها بستگی پیدا کرد.

برای اینکه به چنین وضعیتی مسلمین و اسلام دچار نشود یکی از وظایف انسانها را صله رحم گذاشتند. صله یعنی اتصلال با قوم و خویش‌ها. که براین صله رحم هم ثوابها و اَجرهایی گذاشتند، یکی از ثوابها و اَجرهایش این است که با هم استحکام پیدا می‌کنند. حالا البته در هر موقع قوم و خویش‌ها و برادرها هست جنبه معنوی هم می‌شود حساب کرد یعنی همانطور که شما به برادرتان باید محبت بکنید، یعنی وظیفه‌تان است، وظیفه عاطفی‌تان است همان‌طور به برادران دینی باید همین وضعیت داشته باشید. ان‌شاءالله خداوند ما را موفق بدارد و همه‌ی شیاطین ملی و بین‌المللی که در این جریان هست، دستشان را از ما کوتاه کند.

متاسفانه مثل بیماری‌هایی که انسان می‌گیرد و توسعه پیدا می‌کند حالا غصب مثل اینکه توسعه پیداکرده و به مسجد هم رسیده، مسجد را هم غصب می‌کنند. (در تاریخ هست نوشته‌اند) مسجد بیدخت از سیصد سال پیش احداث شده موقوفاتش هم از دویست-سیصد سال پیش است. در همه‌ی آن موقوفات هم بازماندگان مرحوم حاج ملاعلی جد ما و آقای صدر به عنوان متولی است. حالا دیگری متولی می‌شود. بنابراین اصلاً نماز خواندنِ در آنجا و چایی که درست می‌کنند، درست نیست. این است ما بیدخت که می‌رویم یکی مرحوم می‌شود خیلی نزدیک باشد بر حسب نیت اهالی، آنجا مجلس ترحیم می‌گذارند خب اگر مجلس ترحیم در بیابان هم بگذارند ما می رویم. چون ما گفتیم این مسجد غصب است نه اینکه مسجد نیست (مسجد است) مسجد بیدخت همان است. حضرت صالح علیشاه فرمودند برای بیدخت یک مسجد بس است همان کاری که در مدینه کردند (مدینه جای کوچکی بود، از بیدخت بزرگتر نبود) مسجدی دومی می‌خواستند بسازند، بعد اسمش را مسجد ضرار گذاشتند. اول پیغمبر خوشحال هم شدند گفتند به به در اینجا یک مسجد دیگری هم می‌سازند من خودم می‌آیم افتتاح می‌کنم. بعد هم که مسجد ضرار را ساختند نیت آنها این بود یک پایگاه دشمنی بسازند. پیغمبر همان‌طور که فرمود أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ اجازه داد و گفت خوشحالم. بعد هم که ساختند، پیغمبر برای افتتاح می‌خواست برود وحی آمد [لاَ تَقُمْ فِيهِ أَبَدًا] لَّمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَى التَّقْوَى [مِنْ أَوَّلِ يَوْمٍ أَحَقُّ] (توبه/۱۰۸) آیا مسجدی که بنای اولیه‌اش بر تقوی الهی بوده، (که همان مسجدی باشد که خود پیغمبر بودند) این بهتر است یا مسجدی که برای فساد درست کرده‌اند؟! پیغمبر بجای گل و شیرینی، کلنگ و بیل دستشان گرفتند، با مسلمین رفتند و مسجد را خراب کردند. مسجد ضرار می‌گفتند، مسجد ضرار این طوری است. اگر در دنیا مسجد ضرار مسلمین را در بر بگیرد و مسلمین هم تشخیص ندهند و به مسجد ضرار بروند، فاتحه مسجد خوانده می‌شود.

Tags