مجلس صبح پنجشنبه ۰۴-۰۷-۹۲ (اهمیت قرائت و تدبر در قرآن-آقایان)

008

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

یک وقتی روزنامه‌ای یا مجله‌ای در اصفهان مرحوم اخگر منتشر می‌کرد، خدمت حضرت صالحعلیشاه می‌فرستاد ارادتمند بود. ایشان می‌فرمودند در این مجله نوشته بود شخصی پرسیده بود خداوند فرموده است که:وَلاَ رَطْبٍ وَلاَ يَابِسٍ إِلاَّ فِي كِتَابٍ مُّبِينٍ (أنعام/59) یعنی هيچ تر و خشكى نيست مگر اينكه در کتاب خدا باشد. در کجای قرآن فرموده است که دایره سیصد و شصت درجه است! (البته من در آن سن هنوز درکم نبود، این داستانها که می‌گویم مراحل سلوکی است از خودم. آنچه که می‌فهمم. یک چیزی هست که آدم خودش نمی‌فهمد، دستش را می‌گیرند می‌برند. همه این را یک قدری دارند. این سؤال اگر واقعا از روی خلوص نیت هم هست مراحل اولیه سلوک است. هنوز معنی و بطن اولِ قرآن را، فهمیده است) می فرمودند شخص دیگری جواب داده بود تو بگو این سیصد و شصت درجه‌ی تو تر است یا خشک؟! قرآن می‌فرماید هیچ تر یا خشکی نیست، جزو کدام یکی است تا من بگویم.

اصولاً هر کاری در زندگی بخواهیم انجام بدهیم در یک جای قرآن ذکر کرده است، این است که باید همه‌ی قرآن را خواند و در آن دقت هم کرد. نگویید فقط برای عرب ها خوب است، نه! یک نکاتی است، که شما فارسی زبان هستید، از عربی متوجه می‌شوید که آن عرب زبان ها نمی‌فهمند. همین تر و خشکی نیست مگر در کتاب خدا باشد یک ضرب‌المثل عامه است در فارسی خیلی مشهور است. ولی عرب شدت معنای این را متوجه نمی‌شود چون رسم نیست. ولی در زبان ما رسم است که هیچ تر و خشکی نیست، یعنی همه چیز است.

به طریق اولیٰ تصمیمات عمومی و کلی که همه می‌گیرند باید منطبق با قرآن باشد. همه چیز در قرآن هست. قرآن که کتاب داستان سرایی نیست. کتاب‌های رمان نوشته‌اند خیلی احساساتی تر هستند. مثلاً کتاب بینوایان ویکتورهوگو واقعا کتاب خوبی است ولی خُب لطافت این معنی را ندارد. همه‌اش برای زندگی ما پند است. یک نفر در خدمت دیگری درآمد به هرجهت باید امانت به خرج بدهد. یوسف که خودش و اجدادش خداشناس بودند در خدمت امیری بود که خدانشناس بود، نه اینکه آدم بدی بود یعنی بت‌پرست بود. امین نباید خیانت کند. از جاهای مختلف قرآن همین معنا فهمیده می‌شود ولی در این قصه که فرموده است:نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ (يوسف/3) نباید خیانت کند. یک وقتی من هم مثل همه‌ی جوان‌ها فیلم خیلی دیدم هیچ کدام را یادم نیست، جز یک چندتایی که به من عبرت آموخت یادم است. یک فیلمی بود به اسم پل رودخانه‌ی کوای (Kwai)، در یک جنگی یک مهندس عالی مقام بین‌المللی با یک عده‌ای اسیر شد. بعد قشون فاتح فهمید که دانشمند بزرگی است، گفتند روی این رودخانه پلی می‌خواهیم بسازیم، تو بساز. اسیر هم بود مجبور بود انجام بدهد. در بین اینها بحث در این بود که این شخص در خدمت دشمن است، آیا پل می‌سازد باید به دشمن خیانت کند؟ یعنی پل بد بسازد چون در جنگ است یا پل صحیح؟! البته مهندس پل صحیحی ساخت. نتیجه‌ی فیلم کار نداریم. این بحث که پیش آمد فکر من را به خود خیلی مشغول کرد. آیا این شخص واقعا با ساختن پلی که به دشمنش کمک می‌کند کار خوبی کرده است که در امانتش خیانت نکرده است! از آن تاریخ این فکر در ذهن من بود، تا در این قسمتِ سوره‌ی یوسف فهمیدم. حضرت یوسف بعد از آنکه زلیخا پیشنهاد خودش را می‌کرد. پیشنهادی که: وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلا أَن رَّأَى بُرْهَانَ رَبِّهِ (يوسف/24) اگر برهان خدایی را ندیده بود از او اطاعت می‌کرد، ولی اطاعت از او نکرد. قدرت نفس و اعتقاد به این اصلِ الهی، این را رعایت کرد.

یا در داستان سلیمان (ع) و بلقیس. خداوند هر وقت می‌خواهد در غالب جاها نصیحتی بکند همیشه مستقیم نیست، گاهی از زبان دیگران می‌گوید. نامه‌ی حضرت سلیمان به بلقیس رسید، بلقیس پادشاه مملکت بود این نامه را در مجلس عمومی که رجال آمده بودند خواند. بعد پرسید شما می‌گویید که چکار کنم؟ ارتشی‌اش جواب داد گفت امرُ علیکِ کار و تصمیم با توست، ما فقط نیرو داریم (یعنی ارتش). ولی امر با توست یعنی اداره مملکت و اینکه چکار بکنیم تصمیمش با توست بعد اجرا کردن آن، با ماست. این گفته مورد تأیید بلقیس واقع شد که خود بلقیس مورد توجه خداوند بود و بعداً هم همسر سلیمان شد. خودش دخالت نکرد که بگوید العیاذ‌بالله قشون خارجی کیست! هر که بیاید گردنش را می‌زنم ناخنش را می‌کشم، هیچ نگفت، گفت ما اطاعت می‌کنیم امر با توست، مسئولیت کار با توست بگو ما اجرا می‌کنیم. خب این دستورالعملی است برای اداره‌ی مملکت. که آن تصمیم گیرنده تصمیمی که می‌گیرد سایر اعضای قشون باید اجرا کنند.

سوال دیگری رسیده که خیلی ها جواب دادند، آخر هر کسی که همان‌طوری که قرآن را به میل خودش ترجمه می‌کند، حرفهای دیگر هم همین‌طور. سوال شده شما گفتید مسئله مو مهم نیست. این‌طور مهم بودن و یا نبودن بر حسب درجات است. مهم داریم و اَهَم فی الاهم. یک وقتی شخصی وسط های جنگ نامه‌ای به من نوشت، که دیروز روزنامه‌ها را خواندید که به بارگاه حضرت علی (ع) حمله کردند و دیوار را شکافته‌اند. ای وای مسلمین چکار می‌کنند. نامه را من خواندم متأثر شدم هم از این خبر و هم این خبر موجب این سوالش شده، گفتم بله من هم متأثر شدم ناراحت شدم، شما هم مسلماً ناراحت شدید. ولی می‌خواهم از شما بپرسم، این پرسش من را اگر دقت کنید جواب شماست. در آن روزگاری که یک عده‌ای مسلمان ریختند و عده‌ای مسلمان را اذیت کردند و می‌کشند، شما متأثر نشدید! مثل این دیوارها خراب شده و باز هم ساخته شده است. مگر متوکل عباسی نبود که حرم حضرت امام حسین (ع) را بولدوزر زد (بولدوزر که نبود ولی از ما قرض گرفت) و آن چوب ضریح مقبره حضرت حسین را آتش زد، قهوه درست کرد و آن قهوه را زهرمار کرد و خورد. زمین را صاف کردند (می‌گویم بولدوزر، یادم می‌آید) نشستند بر این زمینِ صاف شده رجز خواندند. ولی متوکل کجا دفن است؟! کدام یک از شماها اسم متوکل شنیده‌اید. متوکل خلیفه‌ی عباسی یعنی همه کاره و مرجع مردمِ آن زمان بود، ولی حسین نامش تا ابد زنده است. نوشتم چطور تو آن زمان متأثر نشدی، حالا متأثر شدی؟! نخیر! خانه‌های دل را نباید خراب کرد، خانه گِل خراب می‌شود و بهترش درست می‌شود.

هرچیزی باید مهم‌ترش را فهمید. بله، موی سر یک خورده دیده شود مهم است نباید دیده شود و شخص باید همان‌طوری که لباس می‌پوشد، دقت کند زن بفهمد که مویش پوشیده است، ولی نه اینکه اگر یک مویش دیده شد گردن بزنند آن می‌شود مثل خوارج. تاریخ یادم نیست ولی در مورد یک مسئله ساده خوارج می‌گفتند گردنش را بزنید، این شخص از اسلام خارج شده است ما برای تارک الصلاة مجازات داریم، نمی‌گوییم از اسلام خارج شده است، توصیه اش می‌کنیم که به این زودی برنگردد.

حالا انشاءالله ما از خداوند می‌خواهیم که همان دیوار گلی ما را هم خراب نکند، ولی دلمان بسوزد برای دلهایی که خراب می‌کنند. در مورد این مسئله هم خیلی صحبت شده است مثلی گفتم ولو اینکه کاملا منطبق نیست. از حضرت سلطانعلیشاه در مورد شارب پرسیدند که درویشها دارند، فرمودند دینی را به مویی نبسته‌اند. یعنی این مو نباشد و یا باشد دین سر جایش هست. حضرت نورعلیشاه باز تاکید فرمودند، بله این فرمایش صحیح است اما کسی که نمی‌تواند یک مویش را نگه دارد چطور می‌خواهد ایمانش را نگه دارد؟! حالا هر دویش در دنیای امروز به درد ما می‌خورد.

Tags