پایان عصر احمدی‌نژاد؛ گزارشی از چگونگی ظهور و بروز احمدی‌نژاد در سیاست و افول او

پایان عصر احمدی‌نژاد؛ گزارشی از چگونگی ظهور و بروز احمدی‌نژاد در سیاست و افول اوهشت سال پیش وقتی غلامحسین الهام که در آن زمان سخنگوی شورای نگهبان بود نام محمود احمدی‌نژاد را به عنوان پیروز انتخابات نهمین دوره ریاست جمهوری اعلام کرد اصولگرایان سر از پا نمی‌شناختند و به صد زبان از بخت بلندشان سخن می‌گفتند که این بار توانسته بودند تمام ارکان قدرت از نهادهای انتصابی گرفته تا نهادهای انتخابی و در راس همه آن‌ها قوه مجریه را در اختیار خود بگیرند و مغرورانه بر صدر بنشینند و خارج شدن رقیب از گردونه رقابت را نظاره کنند. با نشستن احمدی‌نژاد بر مسند ریاست جمهوری، اصولگرایان در حال آماده کردن خود برای متنعم شدن از مواهب یکدستی قدرت بودند اما به مرور زمان و به محک تجربه در آمدن آنچه آرزویش را داشتند دیدند اوضاع چندان هم بر وفق مرادشان پیش نمی‌تواند برود و گرچه با تکیه بر اهرم قدرت توانسته بودند اصلاح طلبان – که رقیبان سنتی و اصلیشان بودند- را از صحنه کنار بزنند اما در درون جریان خودشان انشقاق و تکه تکه شدن را تجربه کردند که البته در این میان محمود احمدی‌نژاد نقش بی‌بدیلی را ایفا کرد. اما احمدی‌نژاد که بود؟

احمدی‌نژاد مخالف حمله به سفارت امریکا بود
محمود احمدی‌نژاد از دانشجویان دانشگاه علم و صنعت بود که شاید بتوان نخستین ظهور و بروز سیاسی وی را در ماجرای تسخیر سفارت امریکا دانست. احمدی‌نژاد که در سال‌های ریاست جمهوری خود تصویری به غایت ضدامریکایی از خود به نمایش گذاشت اما در عنفوان جوانی که مقارن با ماه‌های اول انقلاب بود مشی دیگری را دنبال می‌کرد که با شناخت امروزمان از او تفاوت زیادی دارد. در آبان ماه سال ۵۸ موج ضد «امپریالیسم» ی در کشور به واسطه پیروزی انقلاب به راه افتاده بود و برخی دانشجویانی که بعد‌ها به «خط امامی»‌ها موسوم شدند در پی تسخیر سفارت این کشور بودند. اما احمدی‌نژاد که در آن زمان دانشجوی دانشگاه علم و صنعت بود نظر متفاوتی با دانشجویانی داشت که عزم خود را برای بالارفتن از دیوار سفارت امریکا جزم کرده بودند. سید محمد هاشمی از دانشجویان حمله کننده به سفارت امریکا درباره جلسه یی که چند روز قبل از اشغال سفارت در بین نمایندگان دانشگاه‌های مختلف برگزار شد، می‌گوید: «از دانشگاه پلی تکنیک آقای میردامادی با من و آقای عباس عبدی صحبت کردند، لاجرم ما اعضای پلی تکنیکی حلقه اول بودیم. اینکه گفته می‌شود سه نفر از هر دانشگاه، در حقیقت اینطور بود که از هر کدام از دانشگاه‌های اصلی پایتخت یعنی تهران، شریف، پلی تکنیک و ملی (شهید بهشتی) یک نفر در جلسه اولیه بودند، و جلسه دانشگاه پلی تکنیک هم چیزی کمتر از ۲۴ ساعت بعد از آن شکل گرفت. نماینده دانشگاه تربیت معلم آقای سیدنژاد بود و نماینده دانشگاه علم و صنعت آقای محمود احمدی‌نژاد. آن‌ها معتقد بودند که تسخیر سفارت امریکا در آن مقطع موضوعیت ندارد و مساله ما امروز چپ‌ها هستند و باید حمله به منافع شوروی را در دستور کار قرار دهیم. حتی تهدید کرده بودند که ما به دولت موقت جریان را گزارش می‌دهیم، ولی کار آنقدر با سرعت و قدرت پیش رفت و مورد تایید امام و قبول مردم قرار گرفت که دیگر از آن به بعد نتوانستند کاری بکنند.» ظاهرا احمدی‌نژاد در آن مقطع تسخیر کردن سفارت شوروی را ضروری‌تر از سفارت امریکا می‌دانسته است. از قول احمدی‌نژاد نقل شده است که در زمان تصمیم دانشجویان برای تسخیر سفارت امریکا گفته بود: «خطر امریکا را قبول دارم. اما چه کسی گفته است که خطر امریکا از خطر شوروی جدی‌تر است؟ چه کسی گفته است که مبارزه با سرمایه داری و امپریالیسم از مبارزه با کمونیسم مهم‌تر است؟ اگر هم بنا بر تسخیر باشد، تسخیر سفارت شوروی بر تسخیر سفارت امریکا ارجح است. ما مخالفیم.» اما احمدی‌نژاد در سال‌های بعد و زمانی که بر مسند یاست جمهوری تکیه زد راهی متفاوت در سیاست خارجی پیش گرفت. گرچه او در بدو ورودش به کاخ ریاست جمهوری به جورج بوش که در آن زمان سکاندار کاخ سفید بود نامه نوشت و او را به راه صواب دعوت کرد اما در عمل به پوتین و مدودوف نزدیک شد و شاید بتوان گفت دست کم در مقام بیان ضدامریکایی‌ترین رییس جمهور ایران بوده است. هر چند در سال پایانی دولتش و در آخرین سفری که به نیویورک داشت در گفت‌و‌گو با برخی رسانه‌های غربی تلویحا و تصریحا پیشنهاد مذاکره با امریکا را ارائه کرد هرچند بعد از بازگشتش به تهران سعی کرد به نوعی این مساله را انکار کند: پیشنهادی که توسط مقامات کاخ سفید هیچ‌گاه جدی گرفته نشد اما در داخل سر و صدای زیادی بر پا کرد و از مقامات نظامی و امنیتی تا ائمه جمعه نسبت به آن واکنش نشان دادند و تاکید کردند که طرح چنین مسائلی تنها در حیطه اختیارات ولی فقیه است. اما احمدی‌نژاد چگونه ریییس جمهور شد؟

شهرداری دست گرمی است، احمدی‌نژاد رییس جمهور ما است
دانشجوی مخالف تسخیر سفارت امریکا در سال‌های بعد جسته و گریخته در حواشی میدان سیاست حضور کم رنگی را داشت تا اینکه در دولت آیت الله هاشمی رفسنجانی به استانداری اردبیل منصوب شد. استانداری اردبیل نخستین پست اجرایی او بود. محمود احمدی‌نژاد عضو هیات موسس «جمعیت ایثارگران» بود که در سال ۷۲ اعلام موجودیت کرد و در سال ۷۶ پروانه جواز فعالیت آن توسط وزارت کشور دولت هاشمی رفسنجانی صادر شد. مرحوم علی اکبر ابوترابی فرد، حسین فدایی، داود دانش جعفری، یوسف‌پور، اصغر صبوری، احمد نجابت، نفیسه فیاض بخش، علی دارابی و مجتبی شاکری از دیگر اعضای هیات موسس، جمعیتی بودند که شاید نقطه کانونی فعالیت‌های سیاسی احمدی‌نژاد در حد فاصل سال‌های میان استانداری تا به شهرداری رسیدن وی بود. شهرداری تهران برای احمدی‌نژاد حکم سکوی پرشی را داشت تا خود را به ریاست جمهوری برساند. نگاهی به اظهارات اصولگرایان نشان می‌دهد که آن‌ها از ابتدا شهردار شدن احمدی‌نژاد برای به ریاست جمهوری رساندن او برنامه داشتند هرچند این روز‌ها سعی می‌کنند با او زاویه بگیرند و بر اینکه او را از خودشان نمی‌دانند تاکید کنند. محمدرضا باهنر نایب رییس مجلس نخستین کسی بود که از برنامه اصولگرایان برای به ریاست جمهوری رساندن احمدی‌نژاد خبر داد. وقتی اصولگرایان توانستند پیروزی خود را در شورای شهر دوم که مقارن با دولت دوم سید محمد خاتمی بود رقم بزنند برای شهرداری تهران چند گزینه داشتند که یکی از آن‌ها محمود احمدی‌نژاد بود. به گفته باهنر، حجت الاسلام علی یونسی وزیر وقت اطلاعات در دولت اصلاحات برای وی پیغام می‌فرستد که «به دنبال شهردار شدن احمدی‌نژاد نباشید.» ظاهرا یونسی با استناد به پرونده‌هایی که از زمان استانداری احمدی‌نژاد در اردبیل وجود داشته، شهردار شدن او را منتفی می‌دانسته است. اما باهنر برای پاسخ دادن به یونسی ترجیح می‌دهد حضورا او را ببیند و از مقصود اصلیشان مطلع کند تا تدبیر وزیر اطلاعات دولت اصلاحات برای مانع شدن از به شهرداری رفتن احمدی‌نژاد را نقش بر آب کند: «من پیش آقای یونسی رفتم و به آقای یونسی گفتم وزارت اطلاعاتی که ملک مدنی [شهردار اسبق تهران] از آن عبور کند و احمدی‌نژاد در آن گیر کند باید در اصل آن وزارت اطلاعات تجدید نظر کرد. بعد هم گفتم آقای یونسی به خودت و دوستانت بگو اگر می‌خواهید غصه شهرداری احمدی‌نژاد را بخورید، نخورید. شهرداری دست گرمی است، احمدی‌نژاد رییس جمهور ما است. «اشتهای اصولگرایان برای به ریاست جمهوری رساندن احمدی‌نژاد را می‌توان از همین عبارتی که از قول باهنر نقل شد درک کرد اما حلاوت پیروزی او نتوانست تا انتهای دولتش کام اصولگرایان را شیرین نگه دارد. چنانچه غلامعلی حداد عادل در ماه‌های پایانی دولت احمدی‌نژاد به مناسبتی گفته بود: «امیدواریم خدا این چند ماه آخر را به خیر بگذراند.»

سوم تیر
اما چرا با آمدن احمدی‌نژاد، شوق و شادی‌ای که در اردوگاه اصولگرایان ولوله انداخته بود در یکی دو سال آخر دولت او به جایی رسید که «ختم به خیر شدن» آن را به دعا می‌خواستند؟ بعد از گذشت هشت سال ریاست جمهوری سید محمد خاتمی و بخت و اقبال بلندی که اصلاح طلبان در جامعه پیدا کرده بودند، اصولگرایان توانستند فردی را بیابند که نام مشهوری نداشت و تمام شناخت جامعه از او مرهون شهرداری دو ساله‌اش در تهران بود. کاندیدای گمنام سال ۸۴ اما موفق شد آرای اندکی را بیشتر از شیخ مهدی کروبی کسب کند و با آیت الله هاشمی رفسنجانی به دور دوم انتخابات نهمین دوره ریاست جمهوری برود. هاشمی برخلاف احمدی‌نژاد چهره شناخته شده یی بود که فقط هشت سال ریاست جمهوری‌اش در دوران بعد از جنگ و سازندگی، گوشه یی از کارنامه بعد از انقلاب او بود. اما احمدی‌نژاد چهره ناشناخته و امتحان پس نداده یی بود که برای گفتن حرف‌های بزرگ و سر دادن شعارهای جذاب اما غیرواقعی بذل و بخشش فراوان داشت. «ما می‌توانیم و می‌شود» از جمله شعارهای کلیدی او در انتخابات سال ۸۴ بود. «مدیریت جهانی» تنها بخشی از آن چیزی بود که احمدی‌نژاد بر «شدنی» بودن آن در شعارهای خود تاکید می‌کرد. بیان انتقادهای تند و گسترده از دولت‌های اصلاحات و سازندگی در کنار وعده و وعیدهای بزرگ و متعدد، حمایت طیف قابل توجهی از اصولگرایان را برانگیخت و احمدی‌نژاد تبدیل به مجسمه آمال و آرزوهای چندین و چند ساله جناحی شد که دولت سید محمد خاتمی را عامل افول سیاسی خود می‌دانستند. به همین دلیل اصولگرایان هر چه در توان خود داشتند را برای به ریاست جمهوری رساندن احمدی‌نژاد به کار گرفتند و سعی کردند در او تنها به چشم عنایت نگاه و از وجوه اختلافشان با او چشم پوشی کنند. آن‌ها اظهارات احمدی‌نژاد درباره زیر سوال بردن تمام سال‌های بعد از انقلاب را شنیدند اما سعی کردند آن را نشنیده بگیرند یا طوری تفسیر کنند که خودشان می‌پسندند. آن‌ها سخنان احمدی‌نژاد درباره حجاب را در برنامه‌های انتخاباتی او در تلویزیون شنیدند اما نشنیده گرفتند. این‌ها و موارد متعدد دیگری که مجال مرورشان در این مقال نیست، نشان دهنده آن بود که پروژه احمدی‌نژاد انطباق چندانی با پروژه اصولگرایان ندارد اما اصولگرایان او را ناجی خودشان می‌دانند. به همین دلیل هم بود که تمام قد پشت او ایستادند و از هر آنچه می‌گفت و می‌کرد دفاع می‌کردند. تیر ماه سال ۸۴ و انتخابات نهمین دوره ریاست جمهوری اوج دوستی اصولگرایان با احمدی‌نژاد و «مهرورزی» او با آن‌ها بود. شاید بتوان گفت از‌‌ همان زمان در میان اصولگرایان خط کشی‌های جدید آغاز شد. گروهی که تندرو‌تر و افراطی‌تر بودند به مرکز ثقل قدرتی که احمدی‌نژاد در حال تبدیل شدن به نمادش بود نزدیک‌تر و نزدیک‌تر می‌شدند و آن‌ها که از سابقه بیشتر و چهره شناخته شده تری برخوردار بودند و بر همین مبنا مشی اعتدالی تری داشتند دور‌تر می‌شدند اما با این وجود مجموعه اصولگرایان روز سوم تیر ماه سال ۸۴ دارای یک احساس مشترک بودند که این احساس مشترک چیزی جز حس پیروزی نبود. هرچند همه اصولگرایان خودشان را پیروز انتخابات ۸۴ می‌دانستند اما گروهی که افراطی‌تر بودند خود را پیروز‌تر می‌دانستند. آن‌ها شعار‌ها و رویکردهای خودشان را که در آن زمان، احمدی‌نژاد به اصلیترین نمادش تبدیل شده بود پیروز قاطع میدان می‌دانستند. مشی و رویکردی که آن زمان در قامت شهرداری که دیگر رییس جمهور شده بود تجسم یافت، بعد‌ها به «گفتمان سوم تیر» موسوم شد.

آغاز بروز اختلافات
هرچند دوران احمدی‌نژاد، دولت مستعجل نبود و تا پایان دوره دومش تداوم یافت اما شادکامی اصولگرایان خیلی زود‌تر از آنچه انتظارش را می‌کشیدند رو به افول نهاد. تفاوت‌ها و تعارض‌هایی که از‌‌ همان روزهای قبل از انتخابات سال ۸۴ وجود داشتند بعد از انتخابات کم کم رخ نمایاندند و آن گروه از اصولگرایان که از اعتبار و سابقه بیشتری در میان این جریان برخوردار بودند زود‌تر از دیگران تشخیص دادند که صدایی که از حلقوم احمدی‌نژاد و اطرافیانش شنیده می‌شود انطباق زیادی با آنچه آن‌ها می‌خواستند، ندارد. شاید اوج بروز این اختلافات در دولت اول دولت احمدی‌نژاد را بتوان در اظهارنظر رییس وقت سازمان گردشگری و میراث فرهنگی دانست که درباره «دوستی با مردم اسراییل» اظهاراتی را بیان داشت که در تعارض کامل با مواضع رسمی نظام بود. بعد از این ماجرا، آرام آرام انتقادهای اصولگرایان از دولت احمدی‌نژاد آغاز شد هرچند بخش وسیعی از آن‌ها باز هم سعی کردند فضا را آرام نگه دارند و مانع از تلخ شدن کام‌هایی شوند که با ریاست جمهوری احمدی‌نژاد شیرین شده بود. این تنها اظهارنظر یا اقدام حساسیت بر انگیز اسفندیار رحیم مشایی در دولت اول احمدی‌نژاد نبود بلکه هر از گاهی او به انجام کاری یا بیان سخنی می‌پرداخت که با مذاق اصولگرایان جور در نمی‌آمد و مهم‌تر اینکه از دولت اصولگرایی که طیف تندرو و افراطی این جریان را نمایندگی می‌کرد به هیچ وجه انتظار چنین رفتار‌ها و گفتارهایی وجود نداشت.

انتخابات سال ۸۸
با رسیدن فصل انتخابات ریاست جمهوری در سال ۸۸ بار دیگر اصولگرایان با یکدیگر هم پیمان شدند و ابر اختلافی که چندی بود سایه سنگینش را بر سر خود احساس می‌کردند کنار زدند تا بتوانند استمرار دولتی که با همه اختلاف نظر‌ها و بعضا اختلاف عقایدی که با او داشتند – اما به هر حال «خودی» محسوب می‌شد- را تضمین کنند. اما انتخابات ۸۸ در عمل نه آن گونه که اصولگرایان انتظارش را داشتند رقم خورد و نه کرسی ریاست جمهوری به جناح رقیب (اصلاح طلبان) تعلق گرفت. با این وجود اصولگرایان برای بار دوم توانستند احمدی‌نژاد را بر مصدر قوه اجرایی کشور بنشانند اما او این بار بیش از دولت اولش از اصولگرایان فاصله گرفت و حتی ابایی از عصبانی کردن آن‌ها نداشت. به محض آغاز به کار دولت دوم احمدی‌نژاد، وی طی حکمی اسفندیار رحیم مشایی را به سمت معاون اولی خود منصوب کرد. اما رهبری طی نامه یی به احمدی‌نژاد از او خواستند که انتصاب مشایی به سمت معاون اولی ملغی شود.
در پی انتشار نامه رهبری بعد از گذشت شش روز اسفندیار رحیم مشایی با ارسال نامه یی برای احمدی‌نژاد استعفای خود از سمت معاون اولی رییس جمهور را اعلام کرد. مشایی روز دوم مردادماه سال ۸۸ استعفای خود را تقدیم احمدی‌نژاد کرد و احمدی‌نژاد هم بعد از اعلام استعفای مشایی طی نامه یی به رهبری نوشت: «ضمن ارسال رونوشت نامه کناره گیری مورخه ۲/۵/۸۸ جناب آقای مهندس اسفندیار رحیم مشایی از معاونت اولی، به استحضار می‌رساند که مرقومه مورخه ۲۷/۴/۸۸ حضرتعالی به استناد اصل ۵۷ قانون اساسی اجرا شد.»
البته مشایی بعد از استعفا نه از کار دولتی بیکار شد و نه حتی به سازمان میراث فرهنگی بازگشت بلکه وی به سمت رییس دفتر رییس جمهوری منصوب شد. با وجود اینکه اصولگرایان از انتصاب جدید مشایی توسط احمدی‌نژاد ناراحت بودند اما شرایط خاص سال ۸۸ ایجاب می‌کرد که تساهل آن‌ها نسبت به احمدی‌نژاد و اقدامات او بیشتر شود و این‌‌ همان مساله یی بود که اصولگرایان از آن غفلت کردند و او را به رییس جمهوری تبدیل کردند که دیگر خود را در مقابل هیچ نهادی پاسخگو نمی‌دانست و هر آنچه می‌خواست را بدون کوچک‌ترین ملاحظه یی انجام می‌داد. مجلسیان را تحقیر می‌کرد و به سوالات آن‌ها با شوخی جواب می‌داد و بعد هم رسما گفت که مجلس را در «راس امور» نمی‌داند.

۱۱ روز خانه نشینی
هر چه از انتخابات سال ۸۸ گذشت اختلاف اصولگرایان با احمدی‌نژاد نمایان‌تر شد ولی آنچه در این میان مهم است اینکه در هر چالشی نهایتا احمدی‌نژاد موفق می‌شد و حرف خود را به کرسی می‌نشاند که از آن جمله می‌توان به رییس دفتر شدن مشایی و مساله طرح سئوال از رییس جمهور اشاره کرد. طرح سئوال از رییس جمهور مساله یی بود که پس از ریاست جمهوری ابوالحسن بنی صدر هیچ‌گاه آنقدر جدی مطرح نشده بود. اما در دولت دوم احمدی‌نژاد دو بار این مساله به صورت جدی مطرح شد هرچند غیر از آن هم هر از گاهی زمزمه‌هایی در این رابطه شنیده می‌شد. با این وجود احمدی‌نژاد در اسفندماه سال ۹۰ برای پاسخ دادن به سوالات نمایندگان در بهارستان حاضر شد و بیشتر سئوالات را با شوخی و مزاح جواب داد. بار دیگر هم او در سال ۹۱ برای پاسخ به سئوالات نمایندگان به مجلس فرا خوانده شد که در ‌‌نهایت با ورود رهبری، قضیه منتفی شد. سال ۹۰ که با طرح سوال از رییس جمهور پایان یافت با ماجرای قهر ۱۱ روزه او آغاز شده بود. بهار سال ۹۰ آغاز فصل نوینی برای اصولگرایان بود که آن‌ها از کشف جریانی «انحرافی» در میان خود خبر دادند. جریانی که اسفندیار رحیم مشایی را لیدر آن معرفی می‌کردند و معتقد بودند که احمدی‌نژاد را تحت تاثیر خود قرار داده است. ماجرا از اینجا شروع شد که در اردیبهشت سال ۹۰ و در حالی که تنها کمتر از دو سال از انتخابات سال ۸۸ می‌گذشت محمود احمدی‌نژاد تصمیم به برکناری حیدر مصلحی وزیر اطلاعات گرفت. تصمیمی که با حکم حکومتی رهبری هیچ وقت نتوانست عملی شود. روزنامه کیهان در آن زمان برای درج خبر فوق نوشت: «پس از آنکه غروب روز یکشنبه حیدر مصلحی وزیر اطلاعات از سوی رییس جمهور به طور ناگهانی برکنار شد، رهبر معظم انقلاب اسلامی با صدور دستوری خطاب به آقای احمدی‌نژاد وی را مجددا در سمت خود ابقا فرمودند.» هرچند عزل و نصب وزرا در دولت احمدی‌نژاد پدیده یی عادی به نظر می‌رسد اما درباره وزارت اطلاعات به دلیل حساسیت‌هایی که برای نظام وجود داشت احمدی‌نژاد نتوانست خواسته خود را محقق کند. هرچند پیش از این اقدام به عزل محسنی اژه یی هم کرده بود و برای مدت چند ماه خودش سرپرستی این وزارتخانه را بر عهده داشت. در ماجرای مصلحی هم ماجرا به ابقای او ختم نشد بلکه احمدی‌نژاد از فردای آن روز رحل اقامت در منزل گزید و تا ۱۱ روز متوالی در دفتر کارش حاضر نشد. در طول آن روز‌ها روایت‌های مختلفی از دیدارهایی که افراد مختلف با او در منزلش داشتند منتشر می‌شد. سخنانی که در آن روز‌ها بین آن افراد و احمدی‌نژاد رد و بدل شده احتمالانقش تعیین کننده یی در بازگرداندن او به کاخ ریاست جمهوری داشته است. سرانجام بعد از ۱۱ روز، احمدی‌نژاد به همراه مشایی به هیات دولت بازگشت و البته بعد از آن بود که تنش‌های بیشتر و عمیق تری میان او و اصولگرایان به وجود آمد و در یکی از آن‌ها بود که احمدی‌نژاد اعلام کرد کابینه‌اش خط قرمز او است. منظور احمدی‌نژاد این بود که اجازه تعرض به دولتمردان کابینه خود را نمی‌دهد. هرچند او درباره صیانت از دولتمردان و نزدیکانش ادعاهای بزرگی را مطرح می‌کرد اما چنانچه دیدیم او ناتوان‌تر از آن بود که بتواند از تعرض به خطوط قرمزی که گفته بود جلوگیری کند.

خط‌هایی که قرمز نبودند
علی اکبر جوانفکر مشاور رسانه یی رییس جمهور و مدیرمسوول روزنامه ایران همزمان با آخرین سفر احمدی‌نژاد به نیویورک به جرم انتشار نشریه خاتون و همچنین توهین به رهبری بازداشت شد. احمدی‌نژاد در‌‌ همان نیویورک نسبت به بازداشت مشاور خود اظهار تاسف کرد و بعد از بازگشتش به تهران عزم خود را برای بازدید از زندان اوین جزم کرد. خواسته او هیچ وقت نتوانست محقق شود و احمدی‌نژاد نتوانست از اوین بازدید کند اما این مساله به موضوعی برای ایجاد تنشی شدید میان او و رییس دستگاه قضا تبدیل شد. احمدی‌نژاد با انتشار نامه یی علنی به نامه خیلی محرمانه آیت الله صادق آملی لاریجانی پاسخ داد و این آغاز نامه نگاری‌های بی‌سابقه میان مسوولان قوای قضاییه و مجریه بود. هرچند انتشار این نامه‌ها برای مدتی فضای سیاسی کشور را در شوک فرو برد اما این مساله باعث آزادی جوانفکر از زندان نشد و قوه قضاییه از «خط قرمز» احمدی‌نژاد عبور کرد. سعید مرتضوی، دادستان سابق عمومی و انقلاب تهران و رییس سازمان تامین اجتماعی یکی دیگر از خطوط قرمز احمدی‌نژاد بود که وی برای ابقای او به بهانه جلسه استیضاح وزیر کار به مجلس رفت و ضمن انتشار نواری از دیدار فاضل لاریجانی با سعید مرتضوی سخنانی گفت که فضای مجلس را متشنج کرد و واکنش شدید علی لاریجانی، رییس مجلس را برانگیخت. هرچند در جلسه یی که به «یکشنبه سیاه» معروف شد نمایندگان در ‌‌نهایت رای به استیضاح شیخ الاسلام دادند اما احمدی‌نژاد از اینکه مرتضوی همچنان رییس سازمان تامین اجتماعی باشد کوتاه نیامد. مرتضوی در تامین اجتماعی ماندگار شد هرچند به اعتقاد نمایندگان مجلس جلوس وی بر صندلی سازمانی که روزی به حداد عادل قول داده بود روی آن ننشیند، تصرف غیرقانونی در اموال دولتی محسوب می‌شود. مرتضوی مدتی بعد از جلسه استیضاح وزیر کار و پیرو انتشار فیلم او و فاضل لاریجانی در مجلس، روانه زندان اوین شد اما در کمتر از ۲۴ ساعت از زندان بیرون آمد و در محل کار خود یعنی‌‌ همان سازمان تامین اجتماعی حاضر شد. مرتضوی البته از مته‌مان اصلی پرونده کهریزک در سال ۸۸ هم بود. شاید علت آزادی زودهنگام مرتضوی گفته احمدی‌نژاد در زمانی بود که عازم سفر به مصر بود. احمدی‌نژاد دقایقی قبل از سفرش به مصر در فرودگاه امام خمینی طی اظهارنظری درباره بازداشت مرتضوی گفته بود که به محض بازگشت به تهران این مساله را به طور جدی پیگیری می‌کند. اما زمان اقامت دادستان سابق تهران در اوین، کمتر از آن بود که لازم باشد احمدی‌نژاد پس از بازگشتش به تهران آن را «به طور جدی» پیگیری کند. هرچند جوانفکر و مرتضوی هر دو جزو خطوط قرمز احمدی‌نژاد محسوب می‌شدند اما کیست که نداند اصلیترین خط قرمز او همانا اسفندیار رحیم مشایی است. کسی که احمدی‌نژاد در طول هشت سال ریاست جمهوری خود با تمام توان پای او ایستاد و حاضر نشد درباره او اندکی کوتاه بیاید. رییس دفتر سابق احمدی‌نژاد در ماه‌های پایانی دولت توسط رییس جمهور مسوول دبیرخانه جنبش غیرمتعهد‌ها شد. احمدی‌نژاد در حکم خود برای مشایی از چنان تعابیری استفاده کرده بود که اصولگرایان آن را «زیارتنامه» و «زیارت وارث» برای مشایی خواندند. برخی دیگر از آنان هم با کنایه احمدی‌نژاد را مخاطب قرار دادند و گفتند اگر مشایی رساله عملیه یی منتشر کند از او تقلید خواهند کرد. هرچند احمدی‌نژاد همیشه بر فضائل مشایی تاکید کرده بود اما در ماه‌های منتهی به انتخابات ریاست جمهوری تعابیر او درباره رییس دفتر سابقش شدت و حدت بیشتری یافت و احتمال کاندیداتوری مشایی در انتخابات را تقویت کرد. تعابیر احمدی‌نژاد درباره مشایی و تناسب زمانی به کار بردن آن تعابیر با انتخابات یازدهمین دوره ریاست جمهوری یادآور اظهارنظر احمدی‌نژاد بعد از انتخابات سال ۸۸ بود. او بعد از انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸ و زمانی که توسط شورای نگهبان نام او به عنوان کاندیدای پیروز اعلام شد طی اظهارنظری گفته بود که دولت آینده (دولت یازدهم) انقلابی‌تر از این دولت (دولت دهم و دور دوم احمدی‌نژاد) خواهد بود. از‌‌ همان زمان بود که در برخی گمانه زنی‌ها، جسته و گریخته حدس و گمان‌هایی از برنامه احتمالی احمدی‌نژاد برای انتخابات ریاست جمهوری بعدی و دولت یازدهم مطرح شد. به مرور زمان این احتمال بیشتر و بیشتر شد و دست کم از دو سال قبل یعنی از بهار سال ۹۰ اظهارنظرهای زیادی از سوی افراد مختلف که بعضا دارای جایگاه حقوقی و رسمی هم بودند مطرح شد. البته احمدی‌نژاد و مشایی هم چندان نسبت به این اظهارنظر‌ها بی‌تفاوت نبودند و هر از گاهی به مناسبتی واکنش نشان می‌دادند.

تاکتیک‌های احمدی‌نژاد در سال آخر متفاوت با گذشته بود
اما هر چه زمان برگزاری انتخابات نزدیک‌تر می‌شد احمدی‌نژاد و افراد نزدیک به او دست به عصا‌تر حرکت می‌کردند. احمدی‌نژاد در ماه‌های قبل از انتخابات یکی دو نوبت به صدا و سیما آمد اما در هیچ کدام از آن‌ها انتظاری که از او می‌رفت محقق نشد. این انتظار چیزی نبود جز‌‌ همان التهاب آفرینی و بیان سخنان و اظهاراتی که جامعه و سیاست را به طور همزمان در شوک فرو می‌برد: کاری که احمدی‌نژاد استاد آن است و در طول هشت سال گذشته در سیاست داخلی و خارجی نشان داده که برای التهاب آفرینی و ایجاد شوک فرد توانایی است و شاید این کار تنها توانایی او باشد. اما اینکه چرا او در این اواخر با وجود همه پیش بینی‌ها به گونه دیگری عمل کرد، شاید به این خاطر باشد که او در آخرین سال ریاست جمهوری خود درس‌هایی را از سیاست آموخت که از جمله آن‌ها پی بردن به این مساله مهم است که ایجاد التهاب و تنش آفرینی لزوما همیشه به نفع باعث و بانی آن تمام نمی‌شود.
در واقع متغیرهای زیادی هستند که در چنین مساله یی می‌توانند تاثیر تعیین کننده یی داشته باشند. احمدی‌نژاد تا قبل از یک سال اخیر، تصور می‌کرد با‌‌ همان تاکتیک‌های دو دوره انتخابات ریاست جمهوری پیشین می‌تواند استراتژی خود را پیش ببرد. غافل از اینکه آن تاکتیک‌ها به مدد حمایت‌های بی‌قید و شرطی که توسط افراد و نهادهای موثر از او شده بود توانست در پیشبرد استراتژی او محقق باشد. آری شاید احمدی‌نژاد در ماه‌های آخر ریاست جمهوری خود متوجه این مهم شد که از دست دادن حمایت‌های سابق مانع تحقق نتیجه یی خواهد شد که بنا به تجربه دو دوره انتخابات پیشین انتظار آن را می‌کشید. شاید اظهارات احمدی‌نژاد در صحن علنی مجلس در روز استیضاح وزیر کارش و اقدام او مبنی بر پخش نواری درباره رابطه فاضل لاریجانی با سعید مرتضوی آخرین تیر از کمانی بود که هشت سال از آن در مقاطع مختلف و به ویژه دو انتخابات ریاست جمهوری پیشین و به ویژه انتخابات سال ۸۸ بهره برده بود اما این تیر در انتخابات اخیر نه تنها به هدف اصابت نکرد بلکه ترکش‌های، آن خود احمدی‌نژاد و اطرافیانش را مصدوم و مجروح ساخت و به قول امیر محبیان، تحلیلگر سیاسی اصولگرا بمب‌های احمدی‌نژاد این بار علیه خودش عمل کرد. به نظر می‌رسد نتیجه یی که احمدی‌نژاد از انتشار فیلم فاضل لاریجانی در عمل مشاهده کرد فرسنگ‌ها با آنچه انتظارش را می‌کشید فاصله داشت و او را متوجه فرسوده و نخ نما شدن ابزار‌ها و روش‌های سابقش کرد. به نظر می‌رسد سکوت او در ماجرای رد صلاحیت اسفندیارش – برخلاف تمام تحلیل‌هایی که درباره رفتارهای احتمالی احمدی‌نژاد در صورت رد صلاحیت مشایی توسط اصولگرایان و اصلاح طلبان شده بود- جز به این دلیل نبود که او کارد خود را کند‌تر از آن دید که با حرکت‌هایی نظیر قهر یازده روزه، بیان سخنانی نظیر آنچه در انتخابات سال ۸۸ گفت یا آنچه در جلسه استیضاح وزیر کارش در مجلس انجام داد بتواند قبای ریاست جمهوری یازدهم را بر تن اسفندیار رحیم مشایی بدوزد. در واقع او متوجه این مهم شد که این مرحله آخر است و اگر در راهی که اکنون در پایان آن قرار گرفته بی‌احتیاط گامی بردارد ممکن است به انتحار سیاسی او منجر شود که برای همیشه احمدی‌نژاد و نزدیکانش از صحنه سیاسی کشور حذف شوند. برای همین مدتی نه چندان طولانی است که او راه و روش خود را تغییر داده است: نسبت به عدم احراز صلاحیت مشایی نه واکنش تندی از او سر می‌زند و نه اظهارنظری جنجالی بیان می‌کند. در آخرین گزارش از دولت خود اگرچه همچنان بر موفقیت‌های بی‌شمارش تاکید می‌کند – که البته در هر حوزه یی به لحاظ کار‌شناسی اما و اگرهای فراوانی در آن هست- اما بر خلاف رویه گذشته‌اش می‌گوید
که تاکید بر موفقیت‌های خود، نفی «خدمات ارزشمند دولت‌های گذشته» نیست. این‌ها در کنار موارد دیگری از این دست که وجه تمایز احمدی‌نژاد سال ۹۳ نسبت به گذشته‌اش است نشان دهنده دو مساله می‌تواند باشد: اول اینکه او برای آینده خود برنامه دارد و بنا ندارد که با پایان یافتن دوره ریاست جمهوری‌اش، عطای سیاست را به لقای آن ببخشد و با آن خداحافظی کند. دوم اینکه به برکت محرومیت وی از حمایت‌هایی که در گذشته از آن‌ها برخوردار بوده، اکنون با الفبای سیاست آشنا شده و با توان و نیروی ضعیفی که برایش باقی مانده در تلاش و تقلااست تا بتواند به نحوری از انحا به حیات سیاسی خود ادامه دهد.

نویسنده: عظیم محمودآبادی
روزنامه اعتماد، شماره ۲۷۴۲ به تاریخ ۱۲/۵/۹۲، صفحه ۱ (صفحه اول)