عباس میرزا

عباس ميرزا يكي از بزرگترين فرزندان و سرداران تاريخ ديرين ايران زمين بود كه اگر بي كفايتي و بي لياقتي پدرش فتعليشاه ملعون نبود و اگر اجل جان او را زودتر از پدر بي كفايش نگرفته بود همينك ايران در شمار ممالك مترقي جهان بود و همچنين سرزمين هاي بسياري همانند ايران شمالي،ارمنستان و گرجستان نيز به زور شمشير و نيرنگ از ايران جدا نمي شد.
فتعليشاه بعد از جلوس بر تخت سلطنت، در اجراي وصيت و سفارش آقامحمدخان، عباس ميرزا به وليعهدي خود برگزيد و در سن يازده سالگي او را به حكومت آذربايجان منصوب كرد.عباس ميرزا از همان سن طفوليت و احراز وليعهدي مورد حسادت و خصومت برادران دگر خود بود، و اين حسادت و خصومت منحصر به برادران ارشد او، كه جانشيني پدر و سلطنت بر ايران را حق خود مي دانستند نبود، بلكه چند تن از برادران كوچكتر عباس ميرزا هم كه هر يك حكومت ايالت يا سرداري سپاهي را به عهده داشتند،خود را براي جانشيني پدر لايق تر از وي مي پنداشتند و در هر فرصتي براي سعايت و تفتين و كارشكني در كار او بهره مي جستند. عباس ميرزا در شانزده سالگي مامور اولين جنگ با سپاهيان مهاجم روسي شد و چنان كه در شرح جنگ هاي ايران و روس خواهد آمد، با وجود نوجواني و عدم تجربه كافي شجاعت زيادي از خود نشان داد. شكست عباس ميرزا در جنگ هاي ده ساله دوره اول كه به قرارداد ننگين گلستان و چه در جنگهاي دوره دوم كه به قرار داد ننگين تركمنچاي منجر شد گناه او نبود. آنچه موجب شكست عباس ميرزا در اين جنگها و تن در دادن به قراردادهاي خفت بار گلستان و تركمنچاي شد، اهمال يا بهتر بگوييم خست بيش از حد فتعلي شاه قاجار در ارسال پول و كمك هاي لازم به سپاه عباس ميرزا در جريان اين جنگها و تكروي و حتي كارشكني برادرانش بود كه براي كمك به سپاه او به جبهه هاي جنگ ايران و روس اعزام شدند.
عباس ميرزا در تمام مدت وليعهدي و نيابت سلطنت، از راهنمايي و مشورت ميرزا عيسي فراهاني و پسرش ميرزا ابوالقاس قائم مقام برخوردار بود. عباس ميرزا با راهنمايي و توصيه اين دو وزير با تدبير درصدد برقراري ارتباط با اروپائيان و آشنا ساختن ايرانيان با تمدن جديد برآمد و نخستين گروه جوانان ايراني را به اروپا فرستاد. از جمع محصلين ايراني كه از طرف عباس ميرزا به انگكلستان اعزام شدند، ميرزا صالح شيرازي كه در مراجعت به ايران چاپخانه اي داير نمود و اولين روزنامه چاپي را در ايران منتشر كرد بيش از همه شهرت يافت.
در مورد وضع فتعليشاه قاجار مي توان به نوشته آقاي سعيد نفيسي در كتاب تاريخ سياسي و اجتماعي ايران در دوره معاصر مراجعه كرد كه نوشته اند: " سرگور اوزلي پس از شرفيابي در حضور فتعليشاه به او يك الماس 25 قيراطي از طرف پادشاه انگلستان به او هديه كرد و تكدر خاطر پادشاه قاجار را از تاخير ورود برطرف نمود. سرگور اوزلي همچنين درخواست كرد كه همسرش به حضور ملكه ايران برسد و فتعليشاه كه در آن تاريخ 158 زن داشت در انجام اين تقاضا دچار محظور بزرگي شد.بالاخره ناچار شدند يكي از زنان شاه را به عنوان ملكه ايران معرفي كرده و وقت شرفيابي براي همسر وزير مختار انگليس تعيين نمايند!" بديهي است كه با وجود چنين پادشاه شهوت راني، سردار رشيدي مانند عباس ميرزا بايد در نبرد با روس ها تنها بماند.
جنگ ده ساله ايران و روس و عهدنامه گلستان
پس از مرگ كاترين كبير و كشته شدن آقامحمد خان جنگهاي ايران و روسيه بدون عقد قرارداد صلح متوقف گرديد ولي اختلافات دو كشور همچنان لاينحل ماند. فتعليشاه كه جانشين آقامحمد خان شده بود به فكر اتحاد با سلطان عثماني افتاد ولي عثماني ها از اين اتحاد استقبال نكردند. در روسيه تزار پل اول در سال 1801 كشته شد و تزار آلكساندر اول كه جانشين او شده بود در سپتامبر سال 1802 با دور فرماني رسما گرجستان را ضمينه خاك روسيه كرد. به دنبال اين بيانيه ژنرال سيسمانوف كه از طرف تزار به فرماندهي كل گرجستان و فرماندهي قواي روس در قفقاز منصوب شده بود در دسامبر 1803 گنجه را تصرف كرد و با نيروي عظيمي روانه ايران شد.فتعليشاه براي مقابله با اين حمله فرزندش عباس ميرزا را به فرماندهي كل قواي ايران منصوب و روانه ايروان كرد و خود نيز جهت تشويق خوانين محلي در جنگ با روس ها عازم ايروان شد.
قواي ايران به فرماندهي عباس ميرزا در مرحله اول جنگ با روسها در ژانويه سال 1804 روسها را شكست داده وادار به عقب نشيني كردند. روس ها به دنبال اين شكست با رسيد قواي كمكي به محاصره شهر و قلعه ايروان پرداختند، ولي مردم ايروان قريب يكسال شجاعانه در برابر روسها مقاومت كردند بطوريكه ژنرال سيسمانف مجبور شد در نوامبر همين سال دست از محاصره شهر بردارد و به نيروهاي خود فرمان عقب نشيني بدهد. در فوريه سال 1805 روسها با دوازده فروند كشتي به بندر انزلي حمله بردند و در اين بندر نيرو پياده كردند، ولي در مقابل مقاومت نيروهاي ايراني با تلفات سنگين مجبور به عقب نشيني شدند.در مرحله دوم كه به جنگ هاي دهساله معروف است پيشرفت با روس ها بود. قواي روسيه در اواخر سال 1805 با حمله سنگين توپخانه پس از يك محاصره طولاني موفق به تسخير شهر باكو شدند، ولي قبل از تصرف شهر ژنرال سيسمانف كه براي مذاكره براي تسليم قواي محاصره شده وارد شهر شده بود به دست پسر عموي حسينقلي خان حاكم ايراني شهر كشته شد و سر بريده او در ژانويه سال 1806 به تهران فرستادند(روايت ديگر هم اين است كه به ضرب گلوله در پاي حصار كشته شد) پس از قتل سيسمانوف ژنرال ((گودويچ)) به فرماندهي ارتش روسيه در قفقاز منصوب گرديد و تا اواخر سال 1806 باكو و دربند و شكي را به تصرف در آورد.در دوران سلطنت فتعليشاه كه مقارن بود با جنگ هاي ده ساله ايران نيز اتحادي با ناپلئون داشت كه بنا براين اتحاد فرانسه به ايران نحوه آموزش توپ و سپاه داري را مي امورد و در عوض ايران نيز از اتحاد و معامله با انگلستان خودداري كرده و اجازه عبور قواي فرانسه براي تصرف هند را از اين مي دهد. در حالي كه فتعليشاه دلش را به اين قرارداد خوش كرده بود ناپلئون و تزار الكساندر اول در ژوئيه سال 1807 در ((تيلسيت)) با يكديگر ملاقات كرده و به طور موقت اختلافات خويش را كنار گذاشتند. با امضاي اين عهدنامه روباط ايران و فرانسه رو به تيرگي نهاد و ژنرال گاردان و همراهان او در 1809 ايران را ترك كردند ولي چون در سال 1812 دوباره روابط روسيه و فرانسه تيره شد در هيمن حال انگلستان قراردادي با روسيه بست و بار دگر ايران در مقابل همسايه قدرتمند خويش تنها شد.روس ها به نبال امضاي قرارداد اتحاد با انگلستان موقعيت را براي تجديد عمليات نظامي عليه ايران مناسب تشخصي داده و در اكتبر سال 1812 به يك تهاجم گسترده عليه نيرووهاي عباس ميرزا دست زدند. قواي عباس ميرزا كه در برابر اين حمله غافلگير شده بود متحمل شكست سختي شد و عباس ميرزا به سختي توانست از معرگه جان به سلامت ببرد.نيروهاي روسيه در ژانويه سال 1813 لنكران و تمام ساحل درياي خزر را در قفقاز به تصرف خود در آورده ايروان را محاصره كردند. در اين ميان سرگور اوزلي وزير مختار انگليس در ايران نيز فتعليشاه را تحت فشار قرار داده و تهديد كرد اگر ايران به امضاي قرارداد صلح با روسيه تن در ندهد كمك هاي مالي و نظامي انگليس به ايران قطع خواهد شد.عباس ميرزا با امضاي قراردا صلح مخالف بود،ولي فتعليشاه تحت فشار انگليسيها و با تلقينات آنها كه اگر جنگ را ادامه دهد تاج و تخت خود را از دست مي دهد با آغاز مذاكرات صلح موافقت كرد. در نتيجه عهد نامه تحميلي در 12 اكتبر سال 1813 به امضا رسيد كه در پي آن مناطق دربند،باكو، و قراباغ و شيروان و قسمتي از طالش از خاك ايران جدا شده و به روسيه داده شد. همچنين ايران از دعاوي خود بر گرجستان و داغستان نيز صرفنظر كرد. با وجود اين خط مرزي بين دو كشور مشخص نشد و با نقشي كه انگليسي ها در تنظيم اين قرارداد داشتند چنين به نظر مي رسد كه اين ابهام در عهدنامه گلستان عمدي و براي تهيه زمينه جنگ ديگري بين دو كشور در صورت اقتضاي منافع انگلستان بوده است.نكته جالب اينكه سرگور اوزلي وزير مختار انگليس پس از امضا قرارداد از خاك روسيه به انگلستان بازگشت و در راه با آلكساندر اول امپراتور روسيه رسيد و تزار او را مورد تفقد فراوان قرار داد و در ازاء خدماتي كه در ايران براي روسيه انجام داده بود عالي ترين نشان امپراتوري روسيه را به وي اعطا كرد.
دوره دوم جنگ هاي ايران و روس:
يكسال پس از امضاي عهدنامه گلستان فتعليشاه به اميد اينكه بتواند با روس ها از در دوستي درآيد و آنها را به استرداد قسمتي از سرزمين هاي قفقاز راضي كند ميرزا ابوالحسن شيرازي عاقد قرارداد گلستان را با هداياي فراوان به دربار تزار آلكساندر فرستاد. مرحوم نفيسي در كتاب "تاريخ اجتماعي و سياسي ايران در دوره معاصر" هداياي شاه را چنين مي نويسند: دو فيل نر و ماده با چتري از زر، دوازده اسب از بهترين نژاد با زين پوش ترمه، طاق شال كشميري گرانبها، سه تسبيح مرواردي صد دانه به درشتي فندق،دو زمرد بسيار شاداب به وزن يك قروش، سه شمشير گرانبها از آن داريوش و تيمورلنگ و شاه عباس، جعبه هايي با نقاشي اصفهان با ترازو و مقراض هاي زرين…و همچين شش طاقه شال و شش قطعه قالي گرانبها و يك تسبيح جواهر براي ملكه روسيه.
تزار روز بيستم دسامبر 1815 سفير ايران را با تشريفات باشكوهي به حضور پذيرفت ولي به تقاضاي او درباره استرداد اراضي متصرفي قفقاز ترتيب اثر نداد و ميرزا ابوالحسن شيرازي در سال 1817 دست خالي از ماموريت برگشت. دولت روسيه در ژوئيه سال 1817 ژنرال "آلكساندر يزمولوف" فرمانده كل نيروهاي قفقاز را به عنوان سفير فوق العاده به تهران فرستاد.ماموريت يرمولوف اين بود كه با پيشنهاد اتحاد بين ايران و روسيه عليه عثماني ايران را وادار به جنگ عليه عثماني كند ولي فتعلي شاه نسبت به آنها شديدا مكدر شده بود و نسبت به مقاصد آنها بدگمان بود به سفير روسيه روي خوش نشان نداد. در اين مذاكرات موضوع استرداد اراضي متصرفي قفقاز دوباره مطرح شد ولي يرمولوف با عصبانيت اين تقاضا را رد كرد و در مراجعت به روسيه نيز گزارش خصمانه اي درباره ايران به دولت روسيه داد. در اين بين فتعليشاه كه از مقاصد روس ها بيمناك شده بود در سال 1818 ميرزا ابوالحسن خان شيرازي را كه ملقب به ايلچي كبير بود به دربارهاي فرانسه و انگلستان و اتريش فرستاد تا سلاطين آنها را از قصد متجاوزانه روس ها آگاه كند ولي ايلچي در ماموريت هاي خود شكست خورد زيرا كشورهاي نامبرده متحد روسيه بودند و حاضر نبودند منافع خود را بر سر ايران با آن كشور به مخاطره بيندازند. تحريكات روس ها براي تجديد مخاصمات ايران و عثماني سرانجام به نتيجه رسيد و عباس ميرزا هم كه فكر مي كرد دولت عثماني به علت گرفتاري در اروپا و جنگ هاي استقلال يونان در موقعيت ضعيفي قرار گرفته درصدد جبران شكست خورده در جنگ با روسيه برآمد. اتفاقا پيش بيني او هم درست بود، زيرا قواي ايران در طول سال 1821 قسمت اعظم متصرفات عثماني را در بين النهرين و كردستان از چنگ آنها بدر آورد و بغداد را محاصره كرد. نيروهاي عباس ميرزا ايالات ارمني نشين عثماني را هم اشغال كردند و ارتش عثماني كه در تمام جبهه ها شكست خورده بود سرانجام در سال 1823 تقاضاي متاركه جنگ نمود. مذاكرات صلح بين ايران و عثماني در "ارزنة الروم" آغاز شد و به موجب عهدنامه اي كه بين دو كشور منعقد شد مرزهاي ايران و عثماني تقريبا در حدود زمان نادرشاه تثبيت گرديد. در جريان آخرين جنگ ايران و عثماني روس ها از فرصت استفاده كرده و بر متصرفات خود در قفقاز و شمال ايران افزودند. دولت ايران به اين عمل اعتراض كرد و نمايندگاني براي مذاكره نزد ژنرال يرمولوف فرستاد ولي از اين مذاكرات نتيجه اي حاصل نشد. روز اول دسامبر سال 1825 تزار آلكساندر اول درگذشت و دولت ايران مدتي در انتظار اعلام سياست جانشين او تزار نيكلاي اول ماند. در ماه مارس سال 1826 پرنس منچيكوف به عنوان سفير فوق العاده تزار جديد وارد تهران شد نمايندگان ايران به اميد اينكه از ورود او استفاده كرده مرز بين ايران و روس را تعيين نمايند، از اختيارات او سوال كردند منچيكوف پاسخ داد كه وي هيچگونه دستور و اختياري درباره تخليه ناحيه اطراف درياچه گوگچه ندارد. نظر به اينكه از يك طرف لشكريان روسي گوگچه را به تصرف در آورده و از استرداد آن خودداري مي كند و از طرفي علما هم فتواي جهاد داده و براي تجديد جنگ با روسيه فشار مي آورند دگر باره بيا ايران و روسيه جنگ درگرفت. در مرحله نخست روس ها غافلگير شدند. سپاهيان ايران به ياري مسلمانان مناطق از دست رفته به پيشروي زيادي نائل آمده، روس ها را از طالش و مغان اخراج و بندر لنكران را دگرباره تسخير كردند.مردم باكو و شكي و شروان نيز به پادگان هاي روسي شوريدند و آن ولايات دگرباره به دست ايران افتاد. همچنين ايروان تفليس و گنجه باز به تصرف ايران ايران درآمد، ژنرال مدداف روسي حكمران قرااغ شكستي فاحش يافت و شهر شوشي به محاصره قواي ايران در آمد. اما در همين حين يكي از سرداران معروف روس به نام ژنرال پاسكويچ كه از جنگ هاي عثماني تجارب زيادي آموخته بود، پس از ختم جنگ روسيه با عثماني، نامزد عزيمت به جبهه ايران شد و به سرداري كل سپاه قفقاز منصوب شد. وي در صفر سال 1242 در ناحيه شمكور و در ربيع الاول همان سال در گنجه در نزديكي مقبره نظامي گنجوي شاعر مشهور شكست فاحشي به سپاه ايران وارد آورد. عباس ميرزا كه دچار بي پولي شده بود از تهران تقاضاي كمك مالي كرد اما درباريان مغرض مانع كمك فتعليشاه شدند. ژنرال پاسكويچ از رود ارس گذشته قلعه عباس آباد را كه دژ نظامي استواري بود به محاصره گرفت. فتعليشاه و عباس ميرزا با چهل هزار تن عازم استخلاص قلعه عباس آباد شدند، اما دژ مزبور در اثر خيانت قلعه دار به دست روس ها افتاد. در سال 1243 عباس ميرزا نيروي خود را جمع كرده در حوالي اچميادزين قواي روس را شكستي سخت داد، ولي باز هم به علت تهي دستي موفق به ادامه عمليات خود نشد و فتعليشاه نيز ار آذربايجان به تهران بازگشت. پاسكويچ ايروان و تبريز و اردبيل را تسخير كرد. عباس ميرزا به طرف قافلانكوه عقب نشست و چون اميد ديگري وجود نداشت در دهخوارگان به ديدار او رفت سفير انگليس نيز براي ميانجيگري پاسكويچ را ملاقات كرد. سرانجام در پنجم شعبان 1243 در قريه ي تركمانچاي واقع در راه بين تبريز و ميانه عهدنامه اي ميان ايران و روسيه به امضا رسيد كه به مراتب شوم تر و ننگين تر از عهدنامه گلستان بود.
مرگ جانگداز عباس ميرزا
وليعهد ايران كه عليل شده بود و از بيماري رنج مي برد، با اجازه فتعلي شاه به  اتفاق يكي از پزشكان انگليسي خود به مشهد رفت تا اگر عمرش بسر رسيده باشد در آن شهر مقدس جان بسپارد. در طي راه بيماريش شدت يافت و چون به مشهد رسيد، از شدت درد كليه كه سالها بدان مبتلا بود، در شب دهم جمادي الآخر سال 1249 به سن 47 سالگي چشم از جهان فروبست. عباس ميرزا را مي توان بزرگترين شخصيتي دانست كه در خانواده قاجار ظهور كرده است. در عين حال مردي شجاع، ميهن دوست، ثابت قدم و بي پروا بود، از صفات عاليه اخلاقي نيز بهره كافي داشت. يكي از نويسندگان خارجي آن زمان وي را شريف ترين فرد خاندان قاجار شمرده است. او نخستين كسي بود كه قشون ايران را با نظام نوين اروپايي آراست، دانش و فرهنگ را تشويق كرد و صنعت چاپ را در ايران رواج داد. اگر در جواني مرگ او را در آغوش نگرفته بود و به جاي پدر بي كفايتش به پادشاهي ايران مي رسيد، مي توانست در اندك مدتي كشور قرون وسطايي ايران را در شمار ممالك مترقي در آورد. در كتاب هفت پادشاه صفحه 186 مي خواينم:
خبر مرگ عباس ميرزا قبل از همه در تهران به گوش شاهزاده عليشاه ظل السلطان برادر تني او رسيد، ولي او جرئت دادن اين خبر را به پدر نداشت. لذا اين ماموريت خطير به عهده الهيارخان آصف الدوله محول شد. شاهزاده عضدالدوله كه گويا خود شاهد صحنه آگاهي يافتن پدر از مرگ عباس ميرزا بوده مي نويسد: وقتي آصف الدوله اين خبر را با تمهيد مقدماتي به اطلاع فتعليشاه رساند بي اختيار گريه مي كرد و اشك از ريش او مي ريخت ولي حضرت شهريار خم به ابرو نياورد! همين كه عرض آصف الدوله تمام شد شاهنشاه فرمود: الهيارخان انصاف نكردي كه گفتي در هر ولايت يك عباس ميرزا داري. مي بايست عرض كني بعد از هفتاد سال عمر با اين كثرت اولاد و چهل سال سلطنت ديدي كه از دنيا بي اولاد و بلاعقب رفتي!!
و در صفحه بعد مي نويسد: ميرزا حكيمباشي به ملا علي محمد نديم شاهنشاه گفته بود قبله عالم بردباري مي كند و مي ترسم بغض گلويش را گرفته خداي نخواسته فجاة كند. حتما برو و بدون واهمه مطلبي عرض كن كه شاهنشاه به گريه بيفتد!!

منابع:
1_ هفت پادشاه نوشته محمود طلوعي
2_ تاريه ده هزارساله ايران از استاد عبدالعظيم رضايي
3_دلاوران گمنام ايران در جنگ با روسيه تزاري ترجمه مرحوم ذبيح الله منصوري