صلح امام حسن (ع) با معاویه – به قلم حضرت آقای حاج سلطانحسین تابنده «رضا علیشاه»

صلح امام حسن (ع) با معاویهاز کتاب “تجلی حقیقت در اسرار فاجعه کربلا”

بیعت با حسن (ع)
پس از شهادت حضرت علی(ع) مردم با پسرش حسن (ع) بیعت کردند چون به عقیده شیعه آن حضرت خلیفه و و صی امیرالمؤمنین علی(ع) از طرف پیغمبر و امیرالمؤمنین بود ولی اهل سنّت می گویند که قبل از رحلت حضرت سؤال کردند که آیا پس از رفتن تو با حسن بیعت کنیم؟ فرمود من شما را نه امر می کنم و نه نهی، خودتان می دانید و بعداً مردم اتّفاق بر بیعت با حسن (ع) کردند. آن حضرت برای جنگ با معاویه تهیه قشون کرد ولی رؤسای لشگر غالبا مکر پیشه و نفاق اندیشه بودند، هر یک را معاویه به وسایلی فریب داد و بعض همان اشخاص را تطمیع کرده وادار نمود که درصدد قتل حضرت برآیند. آن حضرت از موضوع و سوء قصد آنان مطّلع شده اغلب اوقات حتّی برای نماز با زره بیرون می آمد. به تدریج در میان قشون تفرقه پیدا شد تا آنکه جمع قلیلی باقی ماندند. از طرفی همین اشخاص خسته و از جنگ زیاد آزرده و مایل به راحتی بودند، حضرت هم دید که با این حالت مجال جنگ کردن نیست، بسیاری از قشون و فرماندهان آنان هم به طرف معاویه رفته بودند و اکثر اهل کوفه به معاویه نوشته بودند که ما حاضریم حسن (ع) را به تو تسلیم کنیم؛ با این مقدمات حضرت مجبور به صلح شد.

مصالحه حسن (ع) با معاویه
مضمون مصالحه خط این است[۱] :
«به نام خداي بخشاینده ی مهربان. این است آنچه حسن بن علی(ع) با معاوية بن ابوسفیان به آن مصالحه کرد که حسن (ع) ولایت امر مسلمین را به معاویه واگذار کند، مشروط آنکه معاویه در میان امّت به کتاب خدا و سنّت رسول (ص) و سیره خلفای صالحین رفتار و از برای بعد از خود خلیفه معیّن ننماید ، بلکه امر تعیین خلافت را به شورا واگذار کند دیگر آنکه مردم در همه جا از دست گماشتگان او ایمن باشند و در شام و عراق و حجاز و یمن و سایر ممالک آزادانه بروند و اصحاب علی (ع) و شیعیانش از قهر معاویه از حیث جان و مال و زن و فرزند محفوظ باشند و معاویه نباید از آن تخلّف کند. شرط دیگر آنکه معاویه اذیّت و آزار و زیان رساندن به حسن و حسین علیهما السلام و سایر اهل بیت رسول(ص) را طالب نباشد و آنها را از خود ترسان نداشته باشد بلکه همیشه خیر آنها را بخواهد.»

در بعضی روایات است که یکی از موادّ صلح نامه ترك سبّ علی(ع) و اولادش بود و یکی دیگر آنکه معاویه خود را امیرالمؤمنین نداند و به این لقب خطابش نکنند. به محض آنکه این مصالحه واقع شد دوستان حضرت زبان به اعتراض گشوده خطابش کردند. معاویه پس از آن در نخیله بر منبر رفته گفت: «مُذلّ المؤمنین» حتّی بعضی آنها درصدد توهین و اذیّت برآمده به مقصود من از این جنگها چیزی جز ریاست نبوده و آن را هم خدا به من عطا کرد، هر چند شما آن را کراهت دارید و من در مصالحه با حسن(ع) شروطی را متعهّد شدم که به هیچ یک از آنها عمل نخواهم کرد و آنها را زیر پا می اندازم. این اوّلین خُلف و شکستن عهد بود که در اسلام واقع شد و سرایت کرد. این گفتار را هم عملی کرد و سبّ علی (ع) که آن اوقات در شام رواج داشت در اغلب ممالک اسلامی معمول گردید و بنی امیّه بر بنی هاشم جری شدند و به آنها توهین می رسانیدند و مرتباً اذیّت و آزار می کردند.

مخصوصا نسبت به حسن بن علی(ع) زیاده از دیگران توهین می کردند ، چنانکه حکایت فرستادن معاویه در طلب آن حضرت و ذمّ نمودن عمر و عاص، عمربن عثمان، عبه بن ابی سفیان و مغیره بن شعبه از آن حضرت معروف است. از طرف دیگر دوستان نیز دشمنی آغاز نموده و بدگویی می کردند و آن حضرت از دست دوست و دشمن در آزار بود، لکن چون می دید که حفظ اتّحاد حوزه اسلامی و محفوظ بودن خون های مسلمین منوط به این امر است و حفظ خونهای آنها اهّم است، لذا صبر می کرد. و با آنکه معاویه نقض شرایط صلح کرد و حسن(ع) نیز می توانست مخالفت آغاز دو صلح را به هم زند (همانطوری که حضرت رسول(ص) پس از نقض صلح حدیبیه از طرف کفّار مکّه، لشگر به سوی مکّه تاخت و صلح تبدیل به جنگ شد) مع ذلک حسن بن علی (ع) مخالفت نکرده در امور صبر داشت، زیرا می دانست که اختلاف داخلی در میان هر ملتی موجب انحطاط ملیّت آنها و بالاخره موجب زوال آن ملت است، چنانکه در اواخر زمان عثمان و زمان خلافت حضرت امیر(ع) به واسطه اختلافات داخلی تفرقه بین مسلمین پیدا شد و فتوحات اسلامی راکد ماند.

حضرت حسن (ع) صورتاً هم صحابه مطمئنی نداشت و معاویه به واسطه دارایی دنیوی در اوّل امر کار را انجام داد و بعد از تسلّط بر تمام بلاد و اقتدار و وسعت، بخششهای زیاد و فوق العاده می کرد و مردم را به این سبب به سوی خود جلب نمود؛ و به واسطه بیباکی در صرف بی تالمال در هر مصرفی و بی مبالاتی از قتل و سایر شنایع و منهیّات اسلامی، طرفیّت و مخالفت هم با او
سخت بود، و مردم هم کاملاً هنوز به اعمال بنی امیّه و نیّات آنها مطّلع نبودند، چنانکه حسین بن علی (ع) هم تا موقعی که معاویه زنده بود قیام نفرمود و حسن(ع) هم به جز این قسم مصالحه و خانه نشینی صورتاً چاره ای نداشت. و شبهه ی حبّ ریاست نیز جز بدین امر مرتفع نمی شد و اگر خلافت می داشت مردم با نظری که به سایرین داشتند بدن خانواده می نگریستند و مدح علی (ع) و آل او شهرت نمی یافت و اگر شهرت می یافت تصوّر می شد که برای ریاست و از روی اجبار یا تملق است، چنانکه معاویه سبّ علی(ع) را به مردم تزریق و تلقین نمود. و با آن همه فشار و سختی که در اظهار مناقب اهل بیت بود، این همه انتشار فضایل بهتر دلیلی است بر عظمت آنها و راه این هم همان صلح حسن(ع) بود. چنانکه از خلیل نحوی درباره حضرت مولی علی(ع) سؤال شد گفت: ما اَقُولُ فی حقِّ امْرَءٍ کَتمَتْ مَناقبهُ اَوْلیائُه خَوفاً و اَعدائُه حسداً ثُم ظَهرَ منْ بینِ الْکتْمینِ ما ملاَالْخافقَینِ یعنی چه بگویم درباره کسی که مناقب او را دوستانش از ترس و دشمنانش از روی حسد پنهان کردند و مع ذلک به قدری مناقب او شیوع و شهرت یافت که همه جا را پر کرد.

پس از آنکه آن حضرت با معاویه صلح کرد مملکت امن شده دوره ی فتوحات تجدید شد، عهد توسعۀ اسلام تازه گردید و قسمت مهمی از بلاد در زمان سلطنت معاویه در حوزه اسلامی داخل شد. و چون مردم این نکته را متذ کّر نبودند و نکات و مصالح دیگری را که حضرتش در این امر ملحوظ داشت نظر نداشتند و به آن پی نبردند لذا زبان طعن و ایراد دراز کرده بودند. و این طعن و ایراد را بعضی مورّخین امروزه نیز نسبت به آن حضرت دارند، چنانکه در تاریخ مختصر ایران به قلم ساکس انگلیسی مذکور است: « امام حسن فرزند او به واسطه عیّاشی و شهوترانی از زندگان اجتماعی دوری جست» ولی این کلام بسیار بیجا، از مورّخ که باید بی نظروبی طرف باشد خیلی ناروا است بلکه غرض ورزی نویسنده را می رساند وبه اضافه بی اطلاعی او را از علل موضوع و حقیقت تاریخ واضح می کند، و دلیل است بر آنکه این شخص در مقدّمات کناره گیری آن حضرت دقّت نکرده و بدون تحقیق نوشته است و اگر مقدمات را دقت می کرد، این ایراد را نمی گرفت، بلکه با داشتن سلطنت صوری شهوترانی بهتر ممکن بود، چنانکه بنی امیّه و بنی عبّاس داشتند، پس معلوم می شود قصد آن حضرت امور نفسانیّه حیوانیّه نبوده است.

_____________________

[۱] ) اصل مصالحه خط در جلد دهم بحار الانوار باب «كيفية مصالحة الحسن (ع)» مذکور است.