پاسخی به اعتراض اخیر آقای قرائتی به مولانا و سعدی‬

پاسخی به اعتراض اخیر آقای قرائتی به مولانا و سعدی‬حجة الاسلام قرائتى در جمع مبلغان طرح هجرت مطالبى در حوزه تبليغات و كتابهاى درسى گفته اند كه بسيار جاى صحبت دارد بخصوص در اين دوران كه رشد و تحولات در زمينه آموزش لحظه به لحظه به روزتر مى شود و از اين جهت عجيب است كه خود ايشان سالهاست با مسايل آموزش و پرورش در ارتباط هستند.
حجت‌الاسلام قرائتی در جمع مبلغان طرح هجرت افزود: “موعظه خود را بر اساس قرآن قرار دهید و از شعر، داستان و تاریخ کم کنید چرا که شعر دارای تخیلات بوده، در تاریخ احتمال صدق و کذب آن وجود دارد و روایات دارای انواع قوی و ضعیف بوده و تنها کتاب دست نخورده، قرآن است.” آقاى قرآئتى هيچكس منكر معجزات قرآن نيست و از زمانى كه اسلام در ايران شكل گرفت ،مردم اين سرزمين به سبب فطرت پاكيزه شان و حتى بدون تعليمات آكادميك ،قرآن را سر مشقِ زندگى و روابط روزمره شان قرار دادند،قرآن در ظاهر و باطن اين مردم آميخته است ،اما اينكه بخاطر دروغ و دست خورده شدن تاريخ بخواهيم همه چيز را زير سوال ببريم در واقع حاصل اين است كه مى خواهيم هويت ِفرهنگى يك ملت را از آن بگيريم و فرزندانى كه قرار است بدون اين ريشه ها به ثمر برسند ،جز اينكه روزى رو در روى خود ما بايستند،حاصلى نخواهد داشت.
در مورد تاريخ حتى اگر در مواردى كذب هم در آن ديده شود كه امريست غير قابل انكار ،خصوصا در سرزمينى چون ايران كه حكومتهاى مستبد گاه يكسويه تاريخ نگارى كرده اند ،اما باز هم در نهايت،تاريخ تجربه ی زندگی انسان است که در طول زمان گسترش یافته. بنابر این یکی از مفاهیم اساسی تاریخ ،تغيير می باشد .همچنین تجربه يكى از مفاهیم کلیدی تاریخ بشمار می اید و چون همه انسان ها در این تجربه شریکند ،کل این تجربه را که در طول بسیاری از نسل ها ادامه می یابد ، تاریخ می نامند.از طرفی تاریخ ،علم آموختن گذشته برای فهم زمان حال است . زندگی امروزین حاصل کارها و اقدامات مردمان روزگار پیشین و حتی وقایعی است که در گذشته های دور اتفاق افتاده اند و همین امر در آینده نیز ادامه خواهد یافت ، بنابراین شناخت و فهم درست تاریخ به همه کمک می کند تا آینده خود را بهتر رقم زده ، از اشتباهات نسل های گذشته پرهیز کنند.از مهمترین فواید تاریخ نقشی است که در تکوین شخصیت آدمی دارد . با مطالعه تاریخ می توان مهارتهائی را که برای زندگی اجتماعی ضرورت دارد آموخت و آموزش تاریخ به مثابه پایه استواری در نظام تعلیم و تربیت کشورها به شمار می رود که جوامع بشری با تکیه بر آن بسیاری از مهارتهای اجتماعی را به نسل های آینده می آموزند.
اما در مورد شعر، براساس باور کارشناسان شعرو شعر خوانى براى بچه ها در ارتقای مهارتهای حسی و تقویت توانایی ارتباطى و تقويت تفكر منطقى و حركت به سمت دستيابى به تخيلِ فرهيخته بسيار مؤثر است و آمادگى بيشترى در آنها ايجاد مى كند براى مراحل بعدىِ رشد و تكامل . با توجه به تجربه صدها ساله كارشناسان درزمينه تاريخ و شعر و ادبيات همه نشان مى دهد كه مطالعه و يادگيرى اينها پايه اى محكم براى تعليم و تربيت هستند و نمى توان وجود آنها را بى رنگ و يا كم رنگ كرد.
بخش بعدى صحبت هاى ايشان در مورد حذف داستان”موسى و شبان”از كتابهاى درسى است.!داستانى كه يكى از آموزنده ترين داستانهاى مثنوى است و حتى مورد توجه فقهاست.شايد اين اولين بار است كه اينگونه برداشتى كه آقاى قرائتى گفته اند،از اين داستان مى شود.
در اينجا لازم است اشاره اى به اين داستان داشته باشيم.
عتاب خداوند بر موسی (ع) و سِـرّ آموزی او : وحی آمد سوی موسی از خدا / بنده ی ما را زما کردی جدا؟ / تو برای وصل کردن آمدی / یا خود از بهر بریدن آمدی؟ / هرکسی را سیرتی بنهاده ام/ هر کسی را اصطلاحی داده ام / من نکردم امر تا سودی کنم / بلکه تا بر بندگان جودی کنم / ما زبان را ننگریم و قال را / ما درون را بنگریم و حال را / عاشقان را هر نفس سوزیدنی است / بر ده ویران خراج و عشر نیست / در درون کعبه رسم قبله نیست / چه غم ار غواص را پاچیله نیست / بر دل موسی سخن ها ریختند/ دیدن و گفتن به هم آمیختند .
این جا عتاب می آید که ای پیامبر ، تو پیوند دهنده ی قلوبی و باید نرم خو باشی . در قرآن نیز خداوند به پیامبر اکرم(ص) می فرماید اگر تندخو بودی ، خلق از گردت پراکنده می شدند . در این جا هم پروردگار ، موسی(ع) را به سخن نرم فرا می خواند و وظیفه ی او را زمینه چینی برای وصال می داند نه فراغ! . در واقع می گوید سخن حق را باید با لحن ملایم توام کرد که بر دل مصفا ، بنشیند .
ابیات بعدی بسیار جالب است و حاوی مطالبی بس غنی .خداوند از سیرت های مختلف و زبان های متفاوت ، سخن می گوید . در واقع می فرماید : باید از لفظ فراتر رفت و پوسته را شکافت و جان را دریافت . نمی شود انتظار داشت که همه به یک زبان و یک طریق سخن بگویند و مناجات کنند . اصلا چنین امری با ذات خداوند منافات دارد . در قرآن نیز الله را بدیع السماوات و الارض خوانده اند . پس خداوند خالق نو هاست . از همین آیه و همین قائده می رسید به جمله ی زیبای « لا تکرار فی التجلی » و به بیان دیگر خداوند دو بار در یک صورت ، تجلی نمی کند . منظور این است که تمام این ها ، هنر خلاق رحمان است . خداوند ، نوآور است و خلق تازه های زیبا ، از قدرت های بی مانند اوست .
دگر کلام نهفته در اینجا ، دعوت خواننده به دیدن « پس پرده » است و نفی ایستادن و توقف طولانی در وادی کار و پس ماندن .
بنابراین این جا هم ، باید به پس رفتار شبان ، توجه بیشتری شود . خداوند می فرماید خلق من ، از روی « جود » بوده است. یعنی خداوند کریم است . کریم ، واژه ای خاص است و بالاتر از عدل . آدم دنیایی ، شاید بتواند حاکم عادل باشد اما کریم بودن ، خاص بندگان نظر کرده ی خداوند و معصومان و انبیاء است .
درواقع روش تبلیغی ، آموزشی و حکومتی انبیاء ، بیش از عادلانه بودن ، کریمانه بوده است ، پر از بخشش و استغناء . زیرا که خداوندِ آنان نیز کریم است . قهرش ، عذابش ، فراغش ، وصالش و تمام تجلیاتش ، از روی کرم ، جود و فتوت است ؛ که : فتوت دادن بی علت است / پاکبازی خارج هر ملت است . یا در جای دیگر : می دهد حق هستی اش بی علتی / می سپارد باز بی علت فتی…
یک همچون خدایی ، به طور بدیهی ، بیشتر درون نگر است تا برون نگر . گرچه لفظ را ارج می نهد ، اما آن را با ترازوی حال و درون ، می سنجد . عاشق سینه چاک می خواهد و مست و دیوانه . چنین معشوقی که موجب جنون عاشق خود می شود ، دیگر از او انتظار ادب ندارد. چون او اهل دل است و در درون کعبه ی دل جا دارد . هر چه کند و بگوید ، حمد و سپاس است . البته چه بهتر لفظ متین هم داشته باشد . اگر ضمیر چون آینه دارد ، صیقلش دهد تا قربش بیشتر شود .این حرف ها در لوح جان موسی(ع) ــ که غیرت پاسداری از حق را داشت ــ می نشیند و به قول مولوی ، دیدن و شنیدنش را به هم می آمیزد . این نیز معنی بلندی دارد . یعنی موسی(ع) به وحدت رسید . حرف جان را می دید و جان کلام را می شنید . از متشرع متمسک به ظاهر ، به موجودی وحدانی ، مبدل می شود که کلیتی را می بیند نه ظاهر بی حال را! ؛ حالتی دیگر بود آن نادر است / تو مشو منکر که حق بس قادر است .
گفت و گوی موسی و شبان و تهذیب شبان : چون که موسی این عتاب از حق شنید / گفت مژده ده که دستوری رسید / هیچ آدابی و ترتیبی مجو / هرچه می خواهد دل تنگت بگو / کفر تو دین است و دینت نور جان / ایمنی وز تو جهانی در امان / گفت : ای موسی از آن بگذشته ام / من کنون در خون خود آغشته ام / تازیانه بر زدی اسپم گذشت / گنبدی کرد و ز گردون بر گذشت / محرم ناسوت ما لاهوت باد / آفرین بر دست و بر بازوت باد / حال من اکنون برون از گفتن است / این چه می گویم ، نه احوال من است .
در اینجا مولانا ، قصد انجام داستان را دارد . موسی(ع) که خود را شمع و قبله جمع می دانست پس از آن عتاب ، دودی پراکنده است که خود داغ عشق دارد . شبان را یافته است و او را به سماع می خواند . او را ماورای کفر و دین می داند و سخنش را واسطه ی فیض و امنیت برای جهان می شمارد . اما شبان که خود از عتاب موسی کلامش صیقلی یافته است می گوید : جرم گذشته عفو کن و ماجرا مپرس .
کلام موسی را رام کننده ی لفظ افسار گسیخته ای می داند که اکنون مرام ملیحی یافته و به سماع منزه رفته است.
اینک او به حدی رسیده که همنشین ناسوت(عالم انسانی) ، لاهوت(عالم الهی) را می خواهد و به قرب حق ، مشرف شده است.
در آخر می شود چند نتیجه را از این داستان گرفت :
يكى آنكه آدمی گرچه درونی پاک و بی آلایش و پرستایش دارد ، باید آن را درست و صحیح ابراز دارد که هم خود به مقصود برسد و هم موجب هدایت دیگران شود . این امر به ویژه در باب خداوند ، مهم است که بدانیم هرچه کوشیم صفات او را آنچنان که هست نمی یابیم ، آری! ، خداوند ، فارغ از حس است و تصویر و خیال .
ديگر آنكه مصلحان و خیرخواهان نیز ، باید حد خود را بشناسند . مبادا از مسیر حق خارج شوند و راه افراط گیرند که خداوند خود ، ما را امتی میانه نهاد . نیک خواه جهانیان باشد/ بر همه خلق مهربان باشد . حتی پیامبران خداوند نیز مستثنی نمی شوند . آن جا که موسی قصد تصرف در شبان می کند یادآور آن آیه از قرآن کریم است که می فرماید : « فذکر ، انما انت مذکر ، لست علیهم بمصیطر / تو تنها یادآوری کننده هستی ، تو بر آن ها سیطره نداری » .
رو بجو یار خدایی را تو زود / چون چنین کردی ، خدا یار تو بود
خداوند در اين داستان به پيامبر خود مى گويد انحصارطلبانه و دگم و يكسويه با آن مرد عامى برخورد نكند و در صدد حذف كسى نباشد .شايد پوسته و ظاهر كلام از ديد آقاى قرآئتى نهى خرافات باشد ،اما جان كلام همان است كه در بالا اشاره شد و اين زيباترين آموزش و تربيتى است كه مى توانيم به فرزندان مان بياموزيم.
و در آخر به شعر زيباى سعدى اشاره مى كنم كه ايشان خواستار حذف آنهم شده اند.
“عبادت به جز خدمت خلق نيست”
و حتما جناب سعدى در دوره اى كه پر از متشرعين بوده است ،به خوبى واقف بوده است كه خدمت به خلق يكى از عبادات بزرگ است و بهر جهت بر اساس وزن و قافيه شعر چنين سروده است كه حال بعد از چند صد سال مورد موآخذه قرار گرفته است.!
آقاى قرآئتى شايد از هر كسى توقع چنين سخنانى مى رفت اما از شما كه سالها در حوزه هاى تعليم و تربيت فعاليت داريد ،چنين ارزيابى هاى ظاهرى بعيد است.!