مجلس صبح چهارشنبه ۰۱-۰۳-۹۲ (رویا – بررسی کلام در مجموعه سخن – مشورت با خبره – استخاره – خانم‌ها)

حضرت آقای حاج دکتر نورعلی تابنده «مجذوب‌علیشاه»
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

این کسانی که معمولاً پیش‌بینی می‌کنند، این افراد عملاً یک نوع روانشناسی به سبک خودشان پیدا کردند. خیلی حالات ناراحت کننده را می‌دانند ولی به شما نمی‌گویند، حالا اگر یک فرد، از بعضی حالات شما نکته‌ای فهمید (ممکن است غلط هم فهمیده باشد) این نکته را به شما بگوید، آیا شما باید با او مجادله کنید؟ یک چیزی می گوید؛ می‌خواهید گوش کنید می‌خواهید گوش ندهید! از آنچه برای من می‌نویسید یکی از آنها، خبر دادن از فلان قضیه است خیلی خوب، حرفتان را زدید دیگر آن موضوع را رها کنید. یکی هم مشورت است که من می‌گویم معمولاً مشورت را باید با خِبره کرد، اگر من خِبره نباشم برای کاری، می‌گویم نه! اگر من قبول کردم و خواستم به شما چیزی بگویم، خواهش می ‌کنم دیگر گله‌مند نشوید. برای اینکه من دیگر جواب کسی را نمی‌دهم (ولی نخیر! بازهم من جواب می‌دهم). در مورد حرفهای دیگران، اگر به عقیده شما اشتباه بود گوش ندهید. من در یادنامه صالح نوشته ای که راجع به حضرت صالحعلیشاه نوشتم، آنجا گفتم که از اول حضرت صالحعلیشاه آنچه می‌گفتند انجام می دادم، ولی کم‌کم فهمیدم که:

هر چه آن خسرو کند، شیرین بود

حالا هر چه آن خسرو کند، شما نگویید شیرین بُود. اینقدر قبول کنید که هر چه آن خسرو کند تلخ نیست و بعد به بررسی آن بپردازید. چون به هرجهت اگر من بخواهم از سر باز کنم دلیلی ندارد، مدعی نیستم که همه ی چیزها را می‌دانم، دلیلی ندارد از سر باز کنم خیلی اوقات می‌گویم نمی‌دانم، ولی اگر چیزی می گویم معلوم می شود که این قضیه را می‌فهمم. و این در سلوک عرفانی یک مرحله‌ای، یک درسی و یک آزمایشی برای خود شماست.
کسی که امتحانِ شده را، دوباره بخواهد امتحان کند پشیمانی برایش می‌آورد. مثلا یک چیزی می‌گویم شما می‌خواهید بدانید این را از کجا گفتم، خُب می‌پرسید چرا! ولی چرای اعتراضی نه، چرای توضیحی!

دشمنان عرفان نه دشمنان ما، ما دشمن نداریم ما چکاره‌ایم، شما هر کدام خودتان فکر کنید چه کاره‌اید، که دشمن خیلی قوی داشته باشید. ولی وقتی نگاه می‌کنید می بینید دشمنان خیلی قوی از سطح بالا دارید، این شما نیستید، شمای درونتان(مغزتان) هست، که این فکر سلسه‌ای و حلقه‌ای هست که به همه پخش است. این است که وقتی می‌گویم دشمنان، نه دشمن شخصی! در مورد دشمن شخصی خدا می‌گوید اگر همین‌هایی که با تو دشمن هستند با آنها با ملایمت صحبت کنی و مثلاً به آنها آبنبات بدهی، همین ها مثل برادر برای تو می‌شوند، این دشمن آسان است. ولی دشمنان باطن آن است که حلقه‌ی اتصال هر بشری با بشرهای دیگر می‌پوسد، نمی‌تواند با بش ر(از لحاظ بشریت و انسانیت) اتصال داشته باشد.
یک خواهشی که من حالا از شماها دارم و به خاطر من رعایت کنید، این خط را من نمی‌توانم بخوانم من حالا سوادم نم کشیده، خط خوانا و درشت بنویسید. البته من وقتی جوان تر بودم اگر قلم قرمز داشتم با قلم قرمز می‌نوشتم ولی قلم قرمز روی کاغذ سفید برای بعضی چشم‌ها خوانده نمی‌شود. برای اینکه بتوانم بخوانم و خیال نکنید وقتی نمی‌توانم بخوانم دور می‌ریزم، همه اش در این فکر هستم که چی گفته است چه بسا آن شخص را پیدا می کنم می گویم درستش کن. این خواهشی است که من از شما دارم، ان‌شاءالله قبول است.

یک مورد دیگر هم اثر خواب. وقتی خیلی قدیم من نوجوان بودم، از فقرا یکی خواب دیده بود آقای شیخ عماد (خدا رحمت کند) به او یک پنجاه تومانی دادند، صبح آمده بود خدمت حاج شیخ عماد مطالبه می‌کرد، ایشان گفته بودند به ما که نگفتند، گفته بود چطور، اگر خواب ببینیم که باید به شما پولی بدهم بگویم بیایم بدهم ولی حالا که من خواب دیدم شما به من نمی دهید، این هم استدلالش بود. به هر جهت از این اشتباهات هم می‌شود، اشتباه نکنید. خواب مجموعه‌ی تمایلات ماست که در صورت ظاهر، یا انجام نشده یا نتوانستیم انجام بدهیم. آن تمایلی که در درجه‌ی اول است، تمایل درجه اول درویش ها همین است که در درویشی مقامی داشته باشند. اینطوری خواب درست می‌شود البته تشخیص اینکه کدام خواب از آنهائی باید گوش داد یا نه! دیگر با خود شخص است. خیلی از این نکات کوچک هست که الان یادم رفته است. یک نفر هم نوشته است که فرمایش مرحوم آقای رضاعلیشاه در یک جلسه ای فرمودند:

تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز

معنی این شعر چیست؟ اولاً هر مطلبی از شعری در یک مجموعه قرار دارد، هر نصیحتی که شما به کسی می‌کنید در این مجموعه کارها قرار دارد، چیز مستقل نیست. ممکن است چند تا مستقل به هم متصل شود و یک واحد را تشکیل بدهد، حتی آن واحد هم انسانهای مخالف داشته باشد. مثلا این عبارت که حدّ اعلای توحید (خداشناسی)، می‌گوید لا إِلَهَ إِلاَّ الله هیچ الهی نیست غیر از الله. اگر شما بگوئید زمان می‌برد لا إِلَهَ إِلاَّ الله نه زمان خیلی طولانی! لا إِلَهَ ده ثانیه، إِلاَّ الله دنباله اش. شما لا إِلَهَ إِلاَّ الله بگویید حتما باید الله هم بگویید، اگر نگویید فرض کنید در آن لحظه که گفتید لا إِلَهَ در همین جا خدا جانتان را گرفت بعد می روید آنجا از شما می‌پرسند مسلمانید؟! می‌گویید بله! پس چرا گفتید لا إِلَه خدائی نیست! این لا إِلَهَ را من در مجموعه‌ای گفتم نه به تنهائی! هر فرمایش بزرگان هم باید در مجموعه‌ای که این حرف گفته شده، قبل و بعدش را باید نگاه کرد.
یک وقتی فرض بفرمایید من و شما از تجهیزات صنعتیِ قطره‌ای با هسته‌ای حرف می‌زنیم خودمان هیچ اطلاعی از جزئیاتش نداریم ولی می‌گوییم انرژی هسته ای چنین و چنان است، که اینقدر نیرو به انسان می‌دهد. این دلیل این نیست که من در مورد این موضوع صحبت کردم، کسی سؤالاتی راجع به انرژی هسته‌ای داشته باشد بیاید از من بپرسد، نه! کسی اگر سؤالی دارد باید به خِبره آن موضوع، رجوع کند.
در پندصالح نوشته اند که اول استشاره کنید (مشورت بخواهید) بعد از مشورت اگر حل نشد آنوقت استخاره کنید. برای اینکه مشورت در اثر صحبتی که می‌شنویم و مشورتی که می کنیم، تمام افکار و عقاید ما با هم جمع می‌شوند که از مجموعه اش چیزی در بیاید. اگر بعد از این قضیه ما توانستیم یک تصمیمی بگیریم، در آن صورت همان تصمیم نتیجه‌ی استخاره هست. استخاره یعنی چه؟ یعنی من خودم نمی‌دانم، خدایا من را کمک کن. ولی خُب بعد از استشاره فکری که به خاطرِ انسان رسید آن فکر از کجا می‌ آید؟ همان فکر را خدا می‌دهد. همان خدائی که همانجا بعد از استخاره یک جواب می‌دهد در اینجا هم بعد از استشاره یک جواب می‌دهد. بنابراین همین که استشاره کردید و بتوانید در دنباله آن تصمیمی بگیرید دیگر نیازی به استخاره ندارید.
ان‌شاءالله که قوه‌ی تشخیص ما اینقدر قوی بشود که اصلا در هیچ موردی نیاز به استخاره نداشته باشیم. از وقتی که از حضرت صالح علیشاه به من اجازه استخاره دادند، شاید بیش از چهار و پنج استخاره در مورد کار خودم بیشتر نگرفته باشم. خدا کمک ‌می کند همان فکری که نتیجه می دهد، آن استخاره هم همان نتیجه را می خواهد بدهد، منتهی این در اختیار ماست دقت می کنیم. این است که زیاد به استخاره هم تکیه نکنید، مگر مواردی که خیلی واقعا مستاصل باشید، استخاره کنید. این چند تا تذکر کوتاه و مستقل بود که خواستم خدمت همه عرض کنم، به این جهات توجه بکنید.

Tags