گزارش سرنوشت دو روزنامه نگار / ما به آنها يك زندگي بدهكاريم

گزارش سرنوشت دو روزنامه نگار / ما به آنها يك زندگي بدهكاريمنويسنده: قطب الدين صادقي

در دي ماه گذشته، اندكي پيش از جشنواره فجر، در تالار مولوي نمايشي ديدم به نام «گزارش سرنوشت دو روزنامه نگار» به قلم محمد ايماني فولادي و به كارگرداني ميثم جهانگيري، كه تا امروز فكرم را به خود مشغول كرده است. زيرا داراي وي‍ژگي هاي يك تئاتر نمونه دانشجويي بود.
پنهان نمي كنم كه تئاتر دانشجويي (كه از ويژگي هاي اصلي آن يكي جسارت است) همواره به هيجانم مي آورد. اما نه آن تئاترهايي كه به شكلي دست و پا چلفتي، اداي نمايش هاي محافظه كار حرفه يي و تجاري را درمي آورند، و يا از آن بدتر، مي خواهند بالحني مرده و خنثي تنها نشان دهند «شكل گرا» و اهل «تجربه»اند. بارها ديده ام كه برخي از اين گروه هاي متظاهر، به دور از هر نوع دغدغه ارتباط با مردم و دوران خود، خواسته اند با يك روحيه «خود كمتربيني» تنها «تقليد» فرهنگ ديگر را درآورند: در حالي كه از سطح كمي و كيفي كارشان مي شود به خوبي دريافت آنها از اوضاع اجتماعي و ويژگي هاي فرهنگي – هنري سرزمين خود هم بي خبرند، چه برسد به مسائل كشورها و شناخت فرهنگ هاي ديگر! زيرا اين نه جايي ديگر زيسته اند، نه تحولات اجتماعي آنها را مي شناسند، و نه حتي از حدود جغرافيايي آن سرزمين ها باخبرند!
نمايش «گزارش سرگذشت دو روزنامه نگار» از ما، جامعه ما و تاريخ ما مي گفت و درباره قتل دلخراش دو روزنامه نگار آرمانگرا، شجاع و آزاديخواه در دو دوره قاجار و پهلوي بود كه به جرم هويدا كردن اسرار، سر دار از آنها تا هميشه بلند است!
روزنامه نگار اول ميرزا جهانگيرخان صوراسرافيل است كه ديو استبداد قاجار، محمدعلي شاه، همراه با رفيق روسي اش لياخوف او را به دار آويختند! و روزنامه نگار دوم كريم پورشيرازي معروف به شورش است كه در دوره حكومت ملي دكترمصدق،
بي محابا سعي در برملاكردن فساد دربار پهلوي و به خصوص اشرف را داشت و جان خود بر سر اين افشاگري نهاد.عامل پيوند شكلي اين دو قصه در هم تنيده شده، به گونه يي نمادين، زن پا به ماه هر دو روزنامه نگار است، كه در هر دو قصه، يك بازيگر نقش آن دو را بازي مي كند: با يك آرايش، يك لباس، يك شخصيت! با اين ترفند دراماتيك، نويسنده و كارگردان به روشني نشان مي دهند كه چگونه مسووليت سنگين اجتماعي اين دو روزنامه نگار پردل، از هر نظر بر كفه زندگي خانوادگي آنها چربيده است: و تعهد آنان در برابر مردم و اجتماع بسيار بيشتر از تعهد فردي و خانوادگي آنها بوده است و نيز تاكيد بر اين واقعيت تلخ كه سركوب مطبوعات و آزادي بيان، در هر دو دوره قاچار و پهلوي، چگونه به هم شبيه اند!
فراتر از تاثير شيوه اجرا، تحليل محتوا يا رويكرد اين هنرمندان جوان در دفاع از آزادي مطبوعات و نقش آن در توسعه عدالت و مردم سالاري، آنچه باعث شد تا حال و هواي اين نمايش هنوز انديشه و احساس نگارنده اين سطور را رها نكند، جمله يي است كه در پايان نمايش يكي از شخصيت ها درباره اين دو روزنامه نگار متعهد بر زبان راند و گفت: يادمان نرود، ما به آنها يك زندگي بدهكاريم!
و من از خود مي پرسم: اين بدهي را چگونه مي توان پرداخت: كي؟ كجا؟ چگونه؟ با چه نيرو يا ساز و كاري كه در خور شان و قدر و حرمت آنها باشد؟و آهسته به خود مي گويم: ما چه بسيار بدهكاريم!

روزنامه اعتماد، شماره 2615 به تاريخ 24/11/91، صفحه 16 (صفحه آخر)