مجلس صبح شنبه ۲۵-۶-۹۱ (منابع شناخت دستورات اسلام قرآن، سنت، عقل، اجماع – آقایان)

 پیام دوست - بیانات مکتوب حضرت مجذوبعلیشاه

بِسْمِ‌اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

در بررسی منابع دستورات اسلام گفتیم که اول قرآن (کتاب) است و بعد سنت، سنت از مواردی است که در مورد آن بیشتر اختلاف است. البته تفسیرهای متفاوتی که از آیات قرآن می‌شود ممکن است گاهی تفسیرها متفاوت و متضاد باشند و این‌که چه اموری وارد سنت می‌شود. سنت یعنی روش پیغمبر، گفتار و کردار پیامبر. در مورد گفتار و کردار پیغمبر، چه چیزهایی کردار محسوب می‌شود. آیا فرض کنید در غذا، پیغمبر همیشه میل داشتند که نون و پیاز بخورند. آیا این هم برای ما سنت می‌شود؟ بعضی‌ها می‌گویند بله! سنت می‌شود ــ البته این مورد نه! نظایر این مورد ــ خداوند در قرآن فرموده است: «وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى» (نجم/۳-۴) و بنابراین هر چه پیغمبر انجام می‌دهد، سنت است؛ اما عده‌ای می‌گویند نه! پیغمبر هم فرموده است: «انا بشر مثلکم» من بشری هستم مثل شما و در آیات دیگری هم آمده که از هیچ بشری تقلید نکنید. اطاعت غیر از تقلید است. یکی اغراق است و دیگری مبالغه کرده است. در این‌جا مسأله‌ی عقل پیش می‌آید، یعنی منبع سوم از منابع اسلامی، البته عقل هم چه عقلی است. عقل علوی باشد یا عقل اموی باشد. یک‌نفر از آقای سعادت‌علیشاه پرسیده بود که به نظر شما عقل در شرع حجت است یا نه؟ ایشان فرمودند: «عقل تو یا عقل من؟ عقل تو نه! عقل من بله.»
این تفسیر به صورت من و تو در مکالمه بوده و به این صورت درآمده است و الاّ منظور این است. عقلی که منزه از حوادث و هواجس نفسانی باشد. آن حجت است عقلی که فقط در راه خدا باشد. این عقل دیگر نه! علی(ع) فرمودند: به من می‌گویند تو سیاستمدار نیستی و معاویه سیاستمدار است. علی(ع) فرمود: اگر قرار باشد من آن‌طور رفتار کنم، من از آن سیاستمدارتر و عاقل‌تر هستم، ولی جلوی من سدهایی ــ اخلاق و دین و وجدان ــ است که من را راهنمایی می‌کند. بنابراین آنچه که ما جذب می‌کنیم و می‌خوریم کاری نیست که ما می‌کنیم، کار ما فقط خوردن است. حالا چرا آن سنت حساب نمی‌شود؟ طبق دستوری کلی، اسلام می‌گوید چه بخورید و چه نخورید، ولی این‌که چه چیزی بخورید، جزء سنت حساب نمی‌شود. سنت این است که در همان ایام خود پیغمبر یکی از صحابه گفتند، روزه‌ی وصال بگیرید. یعنی امروز روزه می‌گیرد افطار نمی‌کند، یا یک لیوان آب می‌خورد، بعد رفت تا فردا افطار، تا سه روز. حضرت گفتند بیخود می‌کند. تشریف بردند و گفتند الآن این روزه‌ای را که داری، افطار کن. در این‌جا امر به خوردن جزء سنت تلقی می‌شود، چون پیغمبر امر کرده، ولی چه بخورید یا نخورید جزء سنت نیست. جزء دستورات شرعی پنج گانه قرار می‌گیرد. دستورات خَمْسْ یعنی یا مکروه است حکم مکروه و حرام، از آن طرف واجب و مستحب این وسط هم مباح، دامنه‌ی مباح خیلی فراوان است و برای همین‌ هم قاعده‌ای است که هر امری و هر چیزی بر ما مباح است؛ الاّ آنچه خداوند منع کرده باشد. بنابراین این‌جا برمی‌گردد به آن دستوراتی که وقتی غذایی می‌آورند، اگر موقع غذاست باید بخورید. البته اگر پیغمبر را مثال می‌زنیم ایشان یک احکام خاصی دارند، ولی چه چیزی بخورد، این جزء این‌ها نیست و برمی‌گردد به این‌که این چیز را بخورد حرام است و آن چیز را بخورد مستحب و خوب است.
مشکل دیگری که پیدا می‌شود تفسیر کلمات است، پیغمبر فرمود: «من کنت مولا و فهذا علی مولا» این مورد تقریباً از احادیثی است که همه‌ی اهل سنت قبول دارند. بحث در این است که مولا به چه معناست. چون مولا در عربی به چندین معنی تعریف شده است. حتی مثل خیلی لغات دیگر دو تا معنای متضاد دارد، آن‌وقت‌ها بندگی هم بود، مولا هم به معنی بنده است، آن کسی که بنده است و به معنی آن کسی که آزاد است. هر دو معنی به کار برده شده است، به معنی دوست و رفیق هم گفته شده است. منتها این‌جا تفسیری پیش می‌آید، البته بعد که جریان سقیفه پیش آمد. آن‌ها مدعی بودند که یک وضعیت فوق‌العاده‌ای پیش آمده که اگر ما این کار را نمی‌کردیم، مسلمین از همان اول دچار تفرقه می‌شدند، ولی کسی نیست به آن‌ها بگوید که مگر حالا نشده‌اند.
گفتند که مولا به معنی دوست و به معنی ارباب، و نه به معنای صاحب اختیار! ولی از این عبارت: «من کنت مولا» پیغمبر هر طورر بود، علی هم همان‌طور است. این‌قدر ما استنباط کنیم، این معنی را می‌رساند. در این‌جا در تفسیر لغت اشتباه شده است، البته قراینی پیدا ‌شده که به چه معناست. در تفسیر اگر کسی واقعاً در تفسیر این لغت خالص باشد و نخواهد که یک فکری را ترویج کند، خودش کم‌کم می‌فهمد. می‌گوییم ما هم علی را قبول داریم، بهترین شخص برای خلافت علی بود ولی مردم گفتند: «وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ» (شوری/۴۳) از آن آیه هم استنباط می‌کنند که امرشان را با مشورت با خودشان و خدایشان نشستند و این را انتخاب کردند، ولی بهتر این بود که علی را انتخاب می‌کردند که این گفته‌ی خلیفه‌ی اول هم گفت که چطور من خلیفه‌ی شما باشم و حال آن‌که در میان شما علی است.
در این تفسیرها آن کسی را که مطمئنیم و شیعیان اولیه پذیرفته‌اند. ما هم چون به آن‌ها مطمئن‌‌تریم، این تفسیر آن‌ها را پذیرفته‌ایم، یعنی گفته‌ایم: «من کنت مولا» یعنی ارباب، خیلی از بزرگان هم به این معنا بیشتر توجه دارند. حتی بزرگان اهل سنت، مولوی هم که می‌گوید:

کیســت مــولا آن‌که آزادت کند/ بـنـــــد رقـیــــت ز پـایـــــت وا کنـد
زان سبـــب پیغمبـــر با اجتـهاد/ نام خــــود وان علــــی مـــولا نهاد
گفت هر کو را منم مولا و دوست/ ابن عم من علی مولای اوســت
چون به آزادی نبوت هادی اسـت/ مـؤمنـان را ز انـبـیـا آزادی اسـت

چه کسی می تواند بنده‌ای را آزاد کند؟ اربابش و مولایش، پس مولا به معنی کسی که اختیاردار است. در این شعر به این معنا گفته است.
مسأله‌ی سوم عقل است و چهارم اجماع، عقل هم البته عقل الهی، یعنی عقلی که دنیا را نخواهد و آخرت را بخواهد. البته این تشخیص آن با سایرین نیست با خودش است. امیدواریم خداوند هم به ما این را بدهد و هم دیده‌ای:

دیده‌ای خواهم که باشد شه‌شناس/ تـا شـنـاسـد شــاه را در هـر لـبـاس

ما هم هر دو را از خداوند می‌خواهیم، ان‌شاءالله که بدهد.

Tags