مجلس صبح شنبه ۱۸-۶-۹۱ (خواندن اذان و اقامه در گوش فرزند – خانم‌ها)

پیام دوست - بیانات مکتوب حضرت مجذوبعلیشاه

بسم‌الله الرحمن الرحیم

در احکام شرعی به عنوان واجب یا مستحب این مسأله نیامده است، شاید رویه‌ای که بعضی از دانشمندان اضافه کرده‌اند و منقول است از ائمه که هر چه زودتر باید این کار انجام شود. قبل از این‌که هیچ صدایی به گوش فرزند برسد باید اذان و اقامه در گوشش گفته شود. بنابراین هر چه زودتر باید این کار انجام بشود. مهم‌تر از همه این است که پدر این کار را انجام بدهد، به جهت این‌که مادر لازم نیست انجام دهد. مادر مدتی این فرزند جزئی از وجودش بوده، یعنی همان‌طور اگر خودش معتقد نباشد بچه‌ای به دنیا نمی‌آورد، پس معلوم می‌شود که خودش معتقد است. پس اعتقاد جزء وجود این بچه است، مع‌ذلک گفته‌اند بعداً مادر هم اذان و اقامه را بگوید خوب است. در مورد علت این کار هم چند بار صحبت شده، در این‌گونه مسائل ما به روش ائمه و پیغمبر نگاه می‌کنیم و معتقدیم که بهترین روش همان روشی است که در سنت ما وجود دارد و دانشمندان علوم متداول پی‌گیری کرده‌اند و خدمت این‌ها هم خیلی مهم است برای این‌که وقتی این کار را کردند و نتایج خود را گفتند ما می‌بینیم بدون این‌که این آقا به ما نظریه‌ی علمی گفته باشد ما خودمان این کار را کردیم و اعتقادمان هم قوی‌تر می‌شود و ثواب این دانشمندی که این حرف را زده است بیش‌تر می‌شود. حالا آن دانشمند چه مسلمان باشد چه نباشد، حتی چه بسا دانشمندی باشد که به قول گفته‌ی مرحوم دکتر نور شبیه‌العلما، بعضی از آقایان شبیه‌العلما آن را تکفیرش کنند. خیلی از دانشمندان را هم تکفیر می‌کردند، من‌جمله گالیله که گفت زمین ساکن نیست و دور خورشید می‌چرخد. این را برخلاف کتاب مقدس می‌دانستند و می‌گفتند باید محاکمه شود و چه بسا در محاکمه، اعدام هم بود. به گالیله گفتند اگر توبه بکند بخشیده می‌شود و آزادش می‌کنند، گالیله توبه کرد و در دادگاه گفت: می‌گویند من چنین حرفی را گفته‌ام (باز حرفش را به این بهانه تکرار کرد) که زمین ساکن نیست و می‌چرخد. من توبه می‌کنم، شاید قاضی دادگاه از فکر مردم ترسید و به همین قدر که گفت توبه می‌کنم اکتفا کردند و آزادش کردند. مردم و شاگردانش دم درِ دادگاه جمع شده بودند، به آن‌ها گفت من در دادگاه از حرف خودم توبه کردم، ولی زمین از گردش به دور خورشید توبه نمی‌کند.
این بحث از مدت‌ها و قرن‌ها پیش به وجود آمده و در بین علما جلو رفته است که بشر از چه زمانی خاطراتش را ضبط ‌کرده و از چه زمانی در او مؤثر است. بعضی‌ها می‌گویند از سن چهارده و پانزده سالگی پایین می‌آیند، و بعد افتخاری برای یکی از علما می‌دانستند که تحقیقاتی کرده و کشف کرده که نخیر! بشر از پنج سالگی خاطراتش را حفظ می‌کند و در او اثر می‌گذارد. خیلی کشف مهمی بود مدتی گذشت و گفتند نه! از دو سالگی این کار را می‌کند ما به صحبت‌ها کاری نداریم. باز هم خودشان تحقیقاتی خواهند کرد و علما به ما اعلام خواهند کرد که پیشرفت کرده‌اند.
ما روی اعتقادی که داریم، می‌گوییم که بشر از اول انعقاد نطفه‌اش یک نحوه‌ی ضبطی دارد و تمام آثار خارجی را ضبط می‌کند. کمااین‌که برای همان انعقاد نطفه موجودیت قائل است که اگر کسی باعث سقط جنین شود (از بین رفتن یک جنین) دیه دارد و گناه دارد. بنابراین یک وجودی برای آن قائل هستند. همین‌طور که موجودیتش بیش‌تر می‌شود، از چهار ماهگی به بعد مثل یک انسان کامل حساب می‌شود. انسان کامل هم باید تعلیماتش را خودش ببیند. جنین و کودک بعد از تولد هم مدت‌ها خودش قادر به کار کردن و یاد گرفتن نیست. به عهده‌ی پدر و مادر و بعد جامعه و مردم است که موجب تعلیم او باشند. منتها دسترسی به این وجود گو این‌که وقتی هنوز جنین بوده و چهارماه بوده یک انسان کامل حساب شده است. و اگر سقط کنند دیه کامل یک انسان را دارد مثل قتل حساب می‌شود. (ولی دسترسی به آن نداریم) اولین دسترسی که جامعه و پدر و مادر به یک انسان دارد از وقتی است که متولد می‌شود. از بدو تولد باید تعلیم را شروع کند و آن اولش همین اذان و اقامه است که در گوشش خوانده می‌شود.
کودک به منزله‌ی یک معدن سنگ حجاری است، این سنگ را فقط برای مقبره‌ها به کار می‌بریم. سنگی را انتخاب می‌کنیم و روی آن مطلبی را حک می‌کنیم. در واقع اعلام عقاید آن متوفی است که زیر این سنگ است، ولی درواقع اعلام عقیده‌ی آن کسی است که آن سنگ را درست کرده است. بنابراین ما هم اگر بخواهیم بچه‌‌مان مسلمان بار بیاید، باید به این سنگی که در معدن او هست، در حقیقت افکار صحیح را بر این سنگ حک کنیم. هیچ چکشی اثر نمی‌کند جز زبان و اعتقاد، البته بشر متوجه نمی‌شود، ولی این در گوش نوزاد مانند آن سنگ این نقش را برمی‌دارد و حتی آثاری دیده ‌شده است.
ابوعلی سینا می‌گویند وقتی کودکی شیرخواره بود و مادرش می‌خواست ظرفی بشوید یا کاری انجام بدهد، این بچه را در گوشه‌ای گذاشت و یک سبد روی سر آن گذاشت و کارهایش را انجام داد. گردنبندش را در آورده بود و گذاشته بود کنار بچه، وقتی برگشت دید گردنبند نیست، هر چه گشتند پیدا نکردند. سال‌ها بعد در یک مجلس دوستانه‌ای مادر ابوعلی سینا تعریف می‌کرد، می‌گفت گردنبندم را کنار سبد گذاشته بودم، وقتی آمدم آن را ندیدم. حالا بعد از چند سال ابوعلی سینا گفت من یادم می‌آید (بچه‌ی شیرخواره) گفت آن‌وقتی که آسمان سوراخ سوراخ بود من دیدم که یک کلاغی آمد و گردنبند تو را برداشت و رفت، نگاه کردند و دیدند که در همان‌جا که درخت بود یک لانه کلاغ است. نردبان آوردند و گشتند دیدند بله! گردنبند در لانه‌ی کلاغ است و کلاغ دُزدیده بود، به هر جهت این خاطره نقش بسته است. این نقش بستن محتاج به این‌که خودش هم بداند نیست مثل عکاسی که دارد عکس می‌گیرد لازم نیست بداند که آن عکس چی هست هر چه باشد آن عکس می‌گیرد، برای ابوعلی سینا پیش آمده و در او اثر ‌کرده است.
اخیراً دانشمندان از لحاظ تئوری و فکری به این نتیجه رسیده‌اند که خود جنین هم نقش برمی‌دارد، بنابراین این حرف را ما قبول کنیم، می‌گویند تو چکاره هستی که قبول می‌کنی من که عالم هستم می‌گویم نمی‌دانم تو از کجا می‌دانید‍! می‌گویم من از جایی می‌دانم که تو نمی‌دانی. انسان نقد بر‌دار است. اگر یکی گفت پنج ساله و یکی دیگر گفت دو ساله موجب افتخار و ترقی علمی نیست، ما به آن درجه‌ی آخر علم که می‌خواهد به اعتقاد برسد ما به آن‌جا رسیده‌ایم و علم را از جایی داریم که در آن هیچ شکی نیست و کم‌کم از طرف علما هم تأیید شد. برای این‌که جنین، یعنی اولاً انسان معمولی که خودمان احساس می‌کنیم که غذا در افکارمان خیلی مؤثر است. اگر یک کسی چند روز ترش کند همه افکارش بدبینی می‌شود، البته اگر جلوی آن را نگیرد این فطری می‌شود؛ ولی همان اول اثر غذاست که به این صورت در می‌آید. در مورد جنین جزء وجود مادر است و غذای جداگانه‌ای ندارد، هر چه مادر می‌خورد و در بدنش اثر می‌گذارد، در جنین هم اثر می‌کند. یعنی عیناً مثل مادر تغذیه می‌کند بنابراین اگر مادر مال حرام و مضر بخورد مؤثر است، به این جهت خیلی از بزرگان و زهاد وقتی از مادرشان و زندگی خودشان تعریف می‌کنند و می‌گویند همه‌اش نشان‌دهنده ‌یاین بود که در ایام حمل این، با رفتار و غذای الهی زندگی می‌کردند.
اذان گفتن در واقع اعلام این است که پدر و مادر در درجه‌ی اول و جامعه در درجه‌ی بعد، یعنی هر کسی اذان و اقامه را می‌گوید جزء جامعه است اعلام می‌کند عقیده‌ی من و عقیده‌ای که به تو اعلام می‌کنم همین است. اذان و اقامه می‌خواند، اذان شهادت است: «اشهد ان لااله الله و اشهد ان محمد رسول‌الله» اقامه این است که در برابر این اعتقادات من ایستاده‌ام، این دو تا به آن اعلام می‌کنند حالا بعداً که خود آن اراده پیدا کرد می‌خواهد قبول کند یا قبول نکند. بنابراین بهتر این است که در مورد این اذان، به اصطلاح ما در گناباد می‌گویند مسلمان کند، یعنی این افکار اسلامی را به آن بدهند. این هر چه زودتر بهتر است و اصلش این است که پدر انجام دهد و بعد هم مادر، جهت آن هم این است که از اول وجود این بچه یعنی انعقاد نطفه تمام زحمات و وجود این انسان آینده به گردن مادر است. پدر دیگر نقشی ندارد، پس این طفل خودبه‌خود و بر حسب فطرت می‌داند که مادرش مسلمان موحدی است، ولی از پدرش خبر ندارد چون پدرش قبل از نطفه، وجودی در مورد این نداشته است. این است که گفته‌اند که پدر اعلام بکند که من هم همان هستم و این خیلی مؤثر است، شاید یک علت عمده‌ای که همه‌ی ما امت الآن این‌طور آشفته و درهم هستیم، برای این است که مدتی این رسم برافتاده، این خیلی مؤثر است و سعی کنیم این رسم را حفظ کنیم و نگه داریم. ان‌شاء‌الله.

Tags