وفای به عهد (قسمت اول) – مهرداد مصوری

عهد نابســـتن از آن به که ببندی و نپایی
شیخ اجل سعدی

وفای به عهد (قسمت اول) - مهرداد مصوریوفای به عهد فضیلتی بزرگ و موضوع بسیار مهمی است که در تمام کتب آسمانی و در کلام تمام انبیاء و اولیاء الهی بدان پرداخته شده و در تمام ملل و فرهنگ‌ها نیز نقش بسیار مهمی را در روابط اجتماعی اعم از کشوری و لشگری تا کوچک‌ترین فرد جامعه ایفا می‌کند و در طول تاریخ نگاه داشت آنچه بسیار منشاء خیرات و برکات گردیده، و عدم توجه به آنچه مصائب و شدائدی را که نصیب خانواده‌ها و جامعه‌ها نساخته است. از اینرو پای‌بندی به عهد و پیمان یک اصل جهانی بوده و از امهات فضائل به شمار می‌رود.
وفای به عهد آنقدر نزد انسان‌ها مهم است که اشخاصی که بدین صفت متصف بوده و به قول و قرار خود پایبندی دارند همیشه نزد دیگران عزیز و محترم بوده و گفتار و کلامشان به عنوان سند مورد قبول واقع می‌شود. اصطلاح عامیانه ولی بسیار با معنای «سبیل گرو گذاشتن» که نشان می‌دهد در گذشته تا چه اندازه به وفای به عهد اهمیت داده و با مردی و مردانگی سنجیده می‌شده است و ناقض آن را خیانت کار و از دایره مردی خارج می‌دانستند.
عهد و پیمان در کتاب آسمانی قرآن کریم از قول خداوند متعال بسیار مورد پرسش و تاکید قرار گرفته و پایندگان آنرا حضرت حق مورد دوستی خود قلمداد نموده است البته نیاز به توضیح و روشن نمودن مطلب ندارد که عهد و پیمان در امور معنوی و الهی عهد و پیمانی است که از جانب خداوند توسط پیامبران و اولیاء خویش از مردم گرفته می‌شود اعم از عهد و پیمان نبوی تا عهد و بیعت ولویّه خاصه و البته در امور غیر الهی و غیر دینی عهد، تعهد، پیمان و قراری را هم که حضرت رسول اکرم با کفار بسته بودند خداوند می‌فرمایند که به عهد و پیمان خود با آن‌ها که قبلا بسته‌ای باید وفا کنی اگرچه آنان از دشمنان و کفار هستند. ازاینرو حقیر سراپا تقصیر به واسطه اهمیت موضوع این مختصر را جهت عزیزان ایمانی تحریر و تقدیم می‌نمایم:

عهد و پیمان دو قسم است:

۱- عهد و پیمان با خدا، یعنی انسان بر اساس خلقت و فطرت پاک انسانی و تعالیم دین الهی متعهد است تا خدا را بپرستند و از او اطاعت کند و از پیروی شیطان دور گزیند چنان که خداوند در قرآن فرمود:‌ای فرزندان آدم آیا با شما عهد نکردم که شیطان را نپرستید، زیرا برای شما دشمن آشکاری است و اینکه مرا بپرستید که راه مستقیم این است.
و باز می‌فرماید به پیمانی که با خدا بسته‌اید وفا کنید تا من نیز به پیمان شما وفا کنم.
۲- عهد و پیمان انسان‌ها با یکدیگر که بر چندگونه است، مانند پیمان‌های حقوقی، تجاری، سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و…

عهد و پیمان در قرآن کریم از بیان تفسیر شریف بیان السعاده و تفسیر المیزان:
بَلى مَنْ أَوْفى بِعَهْدِهِ وَ اتَّقى فَإِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقینَ (۷۶) آل عمران
آرى، هر که به پیمان خود وفا کند، و پرهیزگارى نماید، بىتردید خداوند، پرهیزگاران را دوست دارد. (۷۶)
تفسیرشریف بیان السعاده:
بَلى آن‌ها گناهکارند زیرا خداوند داد خواهى بندگان را وا نمىگذارد. مَنْ أَوْفى ابتداى کلام است و تعلیل جملهاى است که «بلى» متضمّن آن است، یعنى آن‌ها گناهکارند، زیرا هر کس که «بعهده» به عهدش وفا کند، آن عهدى که با نبىّ یا وصىّ نبىّ با بیعت عامّ یا خاصّ بسته است، و وفاى به سایر عهد‌ها نیز از همین عهد اخذ شده است و از وفاى به همین عهد محسوب مى گردد.
وَ اتَّقى یعنى بپرهیزد از مخالفت آنچه که در بیعتش به آن عهد بسته است، پس رعایت امانت دارى جزء چیزهایى است که به آن عهد بسته است خواه امّى باشد و خواه از اهل کتاب. کسى که به عهدش وفا نکند و پرهیزکار نباشد مورد بغض خداوند است.
ذیل همین آیه «قرآن روشنگر» ترجمه استاد کریم زمانی آمده است: این آیه می‌گوید ارزش هر کس بستگی دارد به وفای عهد و تقوای نفس.
یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودُ (۱) المائده
اى کسانى که ایمان آوردهاید، به قرارداد‌ها [ى خود] وفا کنید.
ذیل آیه «قرآن روشنگر» ترجمه استاد کریم زمانی آمده است: در این آیه ابتدا به لزوم وفای به عهد و پیمان تاکید کرده و آن‌گاه یک سلسله از احکام قرآن را بیان داشته است. عقود: جمع عقد: پیمان. و عقد در اصل به معنی گره زدن است و سپس معنای استعاری یافته و شامل همه عهد‌ها و پیمان‌ها نیز شده است. چون ندگی اجتماعی و فردی بشر بدون وفای به عهد بقا نمی‌یابد. از این رو به اهمیت پیمان داری تصریح شده است.
تفسیر شریف بیان السعاده:
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اى کسانیکه ایمان آوردهاید، با ایمان عامّ یا خاصّ یا به معنى اعمّ از هر دو، زیرا خطاب براى عموم مردم است براى اینکه تحریص به امر ولایت شده باشد. أَوْفُوا بِالْعُقُودِ به عهد و پیمان خود وفا کنید، بدان که این سوره و سوره نساء در باره خلافت علىّ (ع) نازل شده است و ترغیب به خلافت علىّ (ع) و تهدید به مخالفت آن است، پس هر چه که در آن دو سوره، از امر و نهى و حلال و حرام و اجر و عقاب و داستان و حکایت، عموم و خصوص، مطلق و مقیّد ذکر شده است، مقصود از همه این‌ها اشاره به ولایت است خواه بگوییم که ذکر علىّ (ع) به صورت تصریح بوده و آنرا حذف کردهاند، یا بصورت پوشیده و پنهان بوده است که آنرا نفهمیدهاند.
و در اخبار ما تصریحاتى است به اینکه نام علىّ (ع) در بسیارى از مواضع صریحا ذکر شده بود و آنرا حذف کردهاند.
سابقا دانستى که ایمان چه عام باشد، چه خاصّ، جز به سبب بیعت به دست نبىّ صلّى اللّه علیه و آله یا امام، یا جانشینان آن دو حاصل نمىشود و اینکه در آن بیعت عهد و پیمان‌ها و شروطى موجود است که با بیعت کننده بسته مىشود، ولى کیفیّت آن عهد و پیمان در هر یک از بیعت عام یا خاصّ فرق مىکند، و در هر کدام از آن‌ها کیفیّتى است غیر از کیفیّتى که در دیگرى وجود دارد.
و به بعضى از شروط در آیه بیعت زنان اشاره شده است و از جمله شروط بیعت عامّ این است که مشترى مخالفت نکند و در امر و نهى اطاعت کند، و بیعت حاصل نمىشود مگر با عقد سوگند بایع بر سوگند مشترى چنانکه امروز بین مردم در معاملات متداول است. لذا مطلق بیعت کردن و سایر معاملات که در آن‌ها ایجاب و قبول هست عقود نامیده مىشود چون در آن‌ها به عقد دست اهمیّت داده مىشود. وفاى به عقد عبارت از آوردن مقتضاى اصل عقد و تمام شرایط و معاهدات آن مىباشد، پس معنى آیه چنین مىشود:
اى کسانى که با محمّد صلّى اللّه علیه و آله یا با علىّ (ع) بیعت کردید به همه عقد‌ها از قبیل معاملات بین خودتان و بیعت با خدا وفا کنید و چیزى از شرایط و عهود آن را وا مگذارید. و سیاق کلام که در ضمن «آمنوا» عقد خاصّى را ذکر کرده است و به دنبال آن همه عقود را به طور عموم ذکر نموده و امر به وفاى به آن‌ها کرده است، اقتضا مىکند که مقصود وفا کردن به این عقد خاصّ باشد، گویا که گفته است: اى کسانى که با محمّد صلّى اللّه علیه و آله پیمان بستید به همه عقد‌ها وفا کنید خصوصا به همین عقد. یا اینکه مقصود این است که به همین عقد وفا کنید. آوردن عقود به صورت جمع به اعتبار تعدّد عقد کنندههاست، یا به اعتبار تعدّد وقوع این عقد در ده جا یا در سه جا مى باشد.
پس مقصود این است که با ارتداد از اسلام یا ایمان، بیعت خودتان را از گردنتان باز نکنید و با مخالفت دل با نبىّ صلّى اللّه علیه و آله در امر به ولایت شرایط آنرا ترک نکنید. و از امام جواد (ع) روایت شده است که رسول خدا با آنان براى على (ع) در مورد خلافت در ده جا پیمان بسته است، سپس خداوند این آیه را نازل کرده است که: اى کسانى که ایمان آوردید به عهد و پیمانهایى که براى امیر المؤمنین (ع) با شما بسته شده است وفا کنید. بنا بر این مقصود از آیه امر به وفاى به پیمانهاى ولایت است بر حسب منطوق و طبق آنچه که در وجه اوّل آیه، سابقا ذکر شد مقصود امر به وفاى به پیمان ولایت است که آن از باب التزام مىباشد. ترجمه بیان السعادة، ج۴، ص: ۲۷۲ و ۲۷۳.
تفسیر المیزان:
«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ» کلمه «عقود» جمع عقد است، و عقد به معناى گره زدن و بستن چیزى است به چیز دیگر، بستن به نوعى که به خودى خود از یکدیگر جدا نشوند، مثل بستن و گره زدن یک طناب و یک ریسمان به طناب و ریسمانى مثل خودش و لازمه گره خوردن این است که هر یک ملازم دیگرى باشد، و از آن جدا نباشد، و این لوازم در گره خوردن دو چیز محسوس در نظر مردم معتبر بوده، و سپس همه این‌ها را در گرههاى معنوى نیز معتبر شمردند، مثلا در عقد معاملات از خرید و فروش و اجاره و سایر معاملات معمول و نیز در عهد‌ها و پیمان‌ها کلمه عقد را اطلاق کردند، چون اثرى که در گره زدن هست در این‌ها نیز وجود داشت و آن اثر عبارت بود از لزوم آن پیمان و التزام در آن.
و چون عقد- که‌‌ همان عهد باشد- شامل همه پیمانهاى الهى و دینى که خدا از بندگانش گرفته مىشود و نیز شامل ارکان دین و اجزاى آن چون توحید و نبوت و معاد و سایر اصول عقائد و اعمال عبادتى و احکام تشریعى و امضایى و از آن جمله شامل عقد معاملات و غیره مىشود، و چون لفظ «العقود» جمع محلى به الف و لام است، لا جرم مناسب‌تر و صحیح‌تر آن است که کلمه «عقود» در آیه را حمل کنیم بر هر چیزى که عنوان عقد بر آن صادق است.
با این بیان روشن مىشود که معناى خاصى که بعضى از مفسرین براى عقد کردهاند صحیح نیست، یکى گفته: مراد از عقود عقودى است که در بین مردم جریان دارد، مانند عقد بیع و نکاح و عهد، و یا عهدى که آدمى خودش با خود مىبندد، مثلا سوگند مىخورد که فلان کار را بکند یا نکند، و دیگرى گفته: مراد از عقود پیمانهایى است که اهل جاهلیت در بین خود مىبستند، مبنى بر اینکه یکدیگر را در هنگامى که مورد حمله قرار گرفتند یارى دهند، و یا اگر کسى خواست به آن‌ها زور بگوید از او جلوگیرى نمایند و این‌‌ همان حلفى است که در مردم جاهلیت دائر بوده، و در سر زبان‌ها معروف است.
بعضى دیگر گفتهاند: مراد از «العقود» میثاقهایى است که از اهل کتاب گرفته مىشده، که بدانچه در تورات و انجیل هست عمل کنند این‌ها وجوهى است که در معنا و مراد به کلمه «عقود» ذکر کردهاند، و بر هیچ یک از آن‌ها دلیلى از ناحیه لفظ آیه نیست، علاوه بر اینکه ظاهر جمع محلى به الف و لام- صیغه جمعى که الف و لام در اولش در آمده باشد- عمومیت را مىرساند، و نیز مطلق آمدن عقد که در عرف شامل همه عقود مىشود از این وجوه نمىسازد.
بحثى پیرامون معناى عقد قرآن کریم همانطور که از ظاهر جمله: «أَوْفُوا بِالْعُقُودِ» ملاحظه مىکنید، دلالت دارد بر اینکه دستور اکید داده بر وفا کردن به عقود، و ظاهر این دستور عمومى است، که شامل همه مصادیق مىشود، و هر چیزى که در عرف عقد و پیمان شمرده شود و تناسبى با وفا داشته باشد را در بر مىگیرد، و عقد عبارت است از هر فعل و قولى که معناى عقد لغوى را مجسم سازد، و آن معناى لغوى عبارت است از برقرار کردن نوعى ارتباط بین یک چیز و بین چیز دیگر، بطورى که بسته به آن شود، و از آن جدایى نپذیرد، مانند عقد بیع، که عبارت است از نوعى ربط ملکى بین کالا و مشترى، بطورى که مشترى بعد از عقد بتواند در آن کالا به هر جورى که بخواهد تصرف کند، و علاقهاى که قبلا فروشنده با آن کالا داشت قطع شود، و دیگر نتواند در آن کالا دخل و تصرف کند چون دیگر مالکیتى در آن ندارد.
و مثل عقد نکاح که عبارت است از ایجاد رابطه زناشویى بین زن و مردى بنحوى که آن مرد بتواند از آن زن تمتع ببرد و عمل زناشویى با او انجام دهد و آن زن دیگر نتواند چنین رابطهاى با غیر آن مرد برقرار نموده، مردى دیگر را بر ناموس خود تسلط دهد، و مانند عهدى که صاحب عهد شخص معهود له را بر خود مسلط مىسازد، تا آن عهد را براى او وفا کند، و نتواند عهد بشکند.
قرآن کریم در وفاء به عهد به همه معانى که دارد تاکید کرده، و رعایت عهد را و در همه معانى آن و همه مصادیقى که دارد تاکید شدید فرموده، تاکیدى که شدید‌تر از آن نمىشود، و کسانى که عهد و پیمان را مىشکنند را به شدید‌ترین بیان مذمت فرموده، و به وجهى عنیف و لحنى خشن تهدید نموده، و کسانى را که پاى بند وفاى به عهد خویشند در آیاتى بسیار مدح و ثنا کرده، و آیات آن قدر زیاد است که حاجتى بذکر آن‌ها نیست.
و لحن آیات و بیاناتى که دارد طورى است که دلالت مىکند بر اینکه خوبى وفاى به عهد و زشتى عهدشکنى از فطریات بشر است، و واقع هم همین است.
{حسن وفاى به عهد و قبح نقض عهد از فطریات بشر است و انسان در زندگى فردى و اجتماعى بى نیاز از عهد و وفاى به آن نیست}
و علت و ریشه این مطلب این است که بشر در زندگیش هرگز بى نیاز از عهد و وفاى به عهد نیست، نه فرد انسان از آن بى نیاز است، و نه مجتمع انسان، و اگر در زندگى اجتماعى بشر که خاص بشر است دقیق شویم، خواهیم دید که تمامى مزایایى که از مجتمع و از زندگى اجتماعى خود استفاده مىکنیم، و همه حقوق زندگى اجتماعى ما که با تامین آن حقوق آرامش مى یابیم، بر اساس عقد اجتماعى عمومى و عقدهاى فرعى و جزئى مترتب بر آن عهدهاى عمومى استوار است، پس ما نه از خود براى انسانهاى دیگر اجتماعمان مالک چیزى مىشویم، و نه از آن انسان‌ها براى خود مالک چیزى مىشویم، مگر زمانى که عهدى عملى به اجتماع بدهیم، و عهدى از اجتماع بگیریم، هر چند که این عهد را با زبان جارى نکنیم چون زبان تنها در جایى دخالت پیدا مىکند که بخواهیم عهد عملى خود را براى دیگران بیان کنیم، پس ما همین که دور هم جمع شده و اجتماعى تشکیل دادیم در حقیقت عهد‌ها و پیمانهایى بین افراد جامعه خود مبادله کرد‌هایم هر چند که به زبان نیاورده باشیم و اگر این مبادله نباشد هرگز اجتماع تشکیل نمىشود، و بعد از تشکیل هم اگر به خود اجازه دهیم که یا به ملاک اینکه زورمندیم، و کسى نمىتواند جلوگیر ما شود، و یا به خاطر عذرى که براى خود تراشید‌هایم این پیمانهاى عملى را بشکنیم، اولین چیزى را که شکست‌هایم عدالت اجتماعى خودمان است، که رکن جامعه ما است، و پناهگاهى است که هر انسانى از خطر اسارت و استخدام و استثمار، به آن رکن رکین پناهنده مىشود.
و به همین جهت است که خداى سبحان این قدر در باره حفظ عهد و وفاى به آن سفارشهاى اکید نموده، از آن جمله فرموده: «وَ أَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ کانَ مَسْؤُلًا» «و به پیمان وفا کنید، که پیمان خود مسئولیت آور است. «سوره اسرى، آیه ۳۴»»، و این آیه شریفه مانند غالب آیاتى که وفاى به عهد را مدح و نقض آن را مذمت کرده هم شامل عهدهاى فردى و بین دو نفرى است، و هم شامل عهدهاى اجتماعى و بین قبیلهاى و قومى و امتى است، بلکه از نظر اسلام وفاى به عهدهاى اجتماعى مهم‌تر از وفاى به عهدهاى فردى است، براى اینکه عدالت اجتماعى مهم‌تر و نقض آن بلائى عمومى‌تر است….
ادامه دارد.

مهرداد مصوری
بهمن ۱۳۹۰