مجذوبان نور - پایگاه خبری دراویش گنابادی

قطب، مصداق اهل بیت در عصر خویش است – قسمت دوم

علیرضا عرب - قطب، مصداق اهل بیت در عصر خویش است - قسمت دوم«بخش اول»

بخش دوم:

با توجه به مطالبی که آمد به ویژه نقدی که خدای تعالی بر دیدگاه مبتنی بر پیوندهای خونی نوح (ع) زد و اصطلاح اهل بیت را بر ساختاری مبتنی بر پیوندهای ایمانی استوار کرد معلوم می‌شود که هر جایی از جمله حدیث شریف ثقلین (۱۶) که پیامبر اکرم (ص) از عترت و اهل بیت خود سخن رانده‌اند منظورشان کس یا کسانی بوده است که به مدد ایمان و شهود نور و شهود خدای تعالی در زمره عترت و اهل بیت در آمده‌اند و اگر در برخی از روایات از یازده تن از فرزندان خود نام برده است به این دلیل بوده است که به مدد علم الهی می‌دانسته است که آن بزرگواران با دستیابی به مقام فناء در نور مطلق و با برقراری محکمترین پیوند ایمانی و شهودی با او از زمره «اهل بیت خدا» قرار می‌گیرند. در غیر این صورت اگر بخواهیم چنین قایل شویم که پیامبر اکرم (ص) حتا نیم نگاهی به پیوندهای خونی داشته‌اند لازم می‌آید از هشدار الهی به نوح (ع) که آیه‌اش بر قلب مبارک خود او نازل شده بوده است تخطّی فرموده باشد و خود را در معرض نقد و انتقاد الهی قرار داده باشد که این نقیصه از ساحت مقدّس او دور است.
بنابر مطالبی که عنوان شد وقتی که پیامبر (ص) در حدیث ثقلین به امّت خود بشارت می‌دهد که دو چیز گرانب‌ها یعنی قرآن و اهل بیت خود را در میان شما به یادگار می‌گذارم و این دو از هم جدا نمی‌شوند تا بر لب حوض کوثر در بهشت به من ملحق شوند منظور مبارکشان فقط فرزندان صوری خود نبوده است بلکه منظورشان فرزندان معنویشان یعنی کسانی بوده است که با ورود به عالم نور و به کمال رساندن عوالم نوری در وجود خویش مراتب نور را در وجود مبارکشان کامل می‌کنند و فرزندان و ذرّیّه صوری ایشان نیز از آن جهت که با سلوک و ریاضت و زحمت کشیدن به این مقام بار یافته‌اند در زمره «اهل بیت پیامبر» و «اهل بیت خدا» نام برده شده‌اند. به عبارت دیگر، اهل بیت پیامبر، جزیی از «اهل بیت خدا» هستند نه تمام آن. هیچ تعبیر دیگری وجود ندارد. زیرا آنگاه که رسول اکرم (ص) ذرّیّه خود را یک به یک به عنوان «اهل بیت» الهی نام می‌بردند به علم و اشاره الهی می‌دانسته‌اند که یازدهمین نفر از ذرّیّه عزیز ایشان به غیبتی طولانی مدّت تشریف می‌برند. پس چگونه فرمودند که عترت و اهل بیتم را میان شما به یادگار می‌گذارم و چگونه فرمودند که میان قرآن و عترت و اهل بیتم فاصله و جدایی نمی‌افتد؟ اینک در عصر غیبت میان امت و امامشان و میان قرآنی که در اختیار امت است و امامی که باید با حضور در میان آنان، آن قرآن را برایشان مایه هدایت و عبور از ظلمات به نور قرار دهد فاصله افتاده است و اگر اصطلاح «اهل بیت» آنچنان که در تفسیر سنّتی از آن یاد می‌شود فقط دلالت بر اهل بیت پیامبر داشت نه اهل بیت خدا، باید کلام پیامبر اکرم (ص) که در حدیث ثقلین فرمود این دو هرگز از هم جدا نمی‌شوند نقض شود و این از ساحت الهی ایشان به دور است. بنابراین، این استدلال نیز به نوبه خود به ما نشان می‌دهد که منظور ایشان از عترت و اهل بیت، فقط ذرّیّه ایشان نبوده است و ایشان هیچگونه انحصاری را در نظر نگرفته‌اند و نعوذ بالله بر خلاف دیدگاه و دستگاه فکری الهی در قرآن عمل نکرده‌اند که خود، قرآن مجسم و تجسم عینی قرآن بوده‌اند. در دیدگاه سنّتی، وقتی که متولّیان دین سنّتی با این پرسش روبرو می‌شوند که در عصر غیبت ما چگونه از فیض الهی و از هدایت الهی بهره‌مند شویم با یک استدلال ناپخته و غیر منطقی اینگونه پاسخ می‌دهند که فیض الهی ایشان مانند فیضی که از آفتاب نهان در پشت ابر‌ها به زمین می‌رسد به شیعیانش می‌رسد. اما اگر اینگونه است پس چرا خود ایشان برای کسب علم به سراغ بهترین عالمان و اساتید زمانه خود می‌روند؟ چرا از حضرت (عج) کسب فیض و کسب علم نمی‌کنند؟ نیکو چنین است که اگر استدلالشان صحیح است، خود نیز در خانه‌هایشان بنشینند و با دعا و ندبه و عجز و لابه از حضرت بخواهند که به ایشان ادبیات عرب و فقه و اصول و… بیاموزد. درست همانگونه که به مقلّدان و پیروان خود می‌گویند که اگر دعا کنید و به حضرت توسّل بجویید فیض ایشان به شما می‌رسد و شما را از راه دور و از پس پرده غیبت هدایت می‌کند. کسب علوم ظاهری ادبیات عرب و فقه و اصول و… واجب‌تر است یا دریافت قلبی هدایت الهی و ورود به عالم نور و شهود نور الهی و شهود حضرت الله که هدف از ارسال رسل و انزال کتب بوده است؟ وقتی طلاب و عالمان و فقیهان برای کسب این علوم ظاهری نه منتظر ظهور حضرت می‌مانند و نه توان کسب فیض علوم صوری را از پس پرده غیب از ایشان دارند پس چگونه توقع دارند و به مقلّدان خود می‌آموزند که امر فوق العاده مهم‌تر و بلکه مهم‌ترین امر یعنی امر هدایت قلبی و ورود به عالم نور و شهود حضرت الله را یا از پس پرده غیبت حضرت (عج) کسب کنند یا منتظر ظهور ایشان بمانند؟ نزدیک دوازده قرن است که شیعیانی که دین صوری این آقایان را به عنوان دین الهی پذیرفته‌اند و به دستورات آن‌ها عمل کرده‌اند و مقلّد اینان بوده‌اند مرده‌اند و حضرت (عج) را به دلیل آنکه ظهور نکرده‌اند زیارت نکرده‌اند یا حضرت (عج) از پس پرده غیب اینان را هدایت نکرده‌اند. وقتی عالمان و فقیهان خود را مظهر و مصداق علوم ظاهری منتسب به اهل بیت و محق به صدور فتوا و سخنرانی و نوشتن و… می‌دانند در حقیقت پذیرفته‌اند که میان امام و امتش فاصله و جدایی افتاده است و خود را موظف به پر کردن این فاصله می‌دانند. پس در این فاصله‌ای که میان امت و امامش افتاده است چه کسی باید فاصله معرفتی و هدایتی میان آن‌ها را تا وقت ظهور پر کند و مردم را از ظلمات به نور عبور دهد و خدای تعالی را به هدفش از ارسال پیامبر اکرم (ص) و نازل کردن قرآن برساند؟
مرحوم آیت الله حسینی طهرانی در این باره چنین نگاشته است:
«امّا پاسخ‌ إشکال‌ اوّل اینست‌ که‌: درست‌ است‌ که‌ امام‌ زمان‌ عجَّل‌ اللهُ تعالَی‌ فرجَه‌ الشّریف‌ زنده‌ و حاضر و ناظر به‌ همۀ اعمال‌ است‌، و طبق‌ عقیده‌ و ایمان‌ شیعه‌، دارای‌ ولایت‌ کلّیّۀ الهیّه‌ است‌، و تکویناً و تشریعاً در مصدر ولایت‌ و آبشخوار احکام‌ و جریان‌ امور می‌باشد؛ ولی‌ آیا این‌ اعتقاد و عقیده‌ باید راه‌ ما را به‌ استاد ببندد؟! و بدون‌ هیچ‌ دستور و تبعیّتی‌ از ارشادات‌ او در راه‌ سیر و سلوک‌ خود به‌ مقصد برسیم‌؟! و فقط‌ و فقط‌ از امام‌ زمان‌ که‌ غائب‌ از نظر ماست‌ و به‌ صورت‌ ظاهر هم‌ به‌ او دسترسی‌ نداریم‌ استمداد نمائیم‌؟!
چرا ما در سائر امور این‌ کار را نمی‌کنیم‌؟! چرا در خواندن‌ حدیث‌ و تفسیر و فقه‌ و اصول‌ و تمام‌ علوم‌ شرعیّه‌ از حکمت‌ و اخلاق‌ دنبال‌ استاد می‌رویم‌ و بهترین‌ و عالیترین‌ استاد ذی‌ فنّ را اختیار می‌نمائیم‌، و سالهای‌ سال‌ بلکه‌ یک‌ عمر در تحت‌ تعلیم‌ و تدریس‌ او بسر می‌بریم‌؟!
اگر وجود امام‌ زمان‌ ما را از استاد بی‌نیاز می‌کند، چرا در این‌ علوم‌ بی‌نیاز نمی‌کند؟ شما که‌ معتقدید و ادّعا می‌کنید: امام‌ زمان‌ به‌ تمام‌ جهان‌ و جهانیان‌ و جمیع‌ علوم‌ و أسرار و به‌ غیب‌ ملک‌ و ملکوت‌ احاطۀ علمیّه‌ بلکه‌ احاطۀ وجودیّه‌ دارد، چرا در اینگونه‌ از علوم‌ وی‌ را فاقد احاطه‌ می‌پندارید؟! آنگاه‌ با هزاران‌ رنج‌ و شکنجه‌ و سفرهای‌ طولانی‌ به‌ نجف‌ اشرف‌، و زندگی های‌ سادۀ خرد کننده‌، و گذراندن‌ سالیان‌ متمادی‌ در گرمای‌ سوزان‌ نجف‌، و تنفّس‌ عَجِّه‌ها و بادهای‌ مسموم‌ که‌ طبقات‌ رَمْل‌ و ماسۀ بادی‌ را از زمین‌ بر می‌دارد و بر روی‌ هوا حمل‌ می‌کند و آسمان‌ را غبار آلود و مانند شب‌ سیاه‌ تاریک‌ می‌نماید، و با زندگی‌ در سرداب های‌ عمیق‌ چهل‌ پلّه‌ای‌ و بیست‌ و پنج‌ پلّه‌ای‌ و دوازده‌ پلّه‌ای‌ بسر می‌برید و تحصیل‌ علم‌ می‌کنید تا متخصّص‌ و مجتهد و فیلسوف‌ و مفسّر و محدّث‌ و ادیب‌ بارع‌ گردید؟!
شما در خانه‌های‌ خود بنشینید و از راه‌ توسّل‌ به‌ امام‌ زمان‌ کسب‌ اینگونه‌ علوم‌ را بنمائید! بسیار بهتر و ساده‌تر و آسان‌تر است‌. آیا علوم‌ باطنیّه‌ و عقائد و معارف‌ و اخلاق‌، و کریوه‌های‌ صعب‌ العبور عالم‌ توحید، و نشان‌ دادن‌ منجیات‌ و مهلکات‌ راه‌ و ارائۀ طرق‌ تسویلات‌ شیطانیّه‌ و کیفیّت‌ تخلّص‌ از آن‌، و شناخت‌ حقیقت‌ ولایت‌ و درجات‌ و مراتب‌ توحید در ذات‌ و اسم‌ و صفت‌ و فعل‌ و أمثال‌ها مهم‌تر است‌، یا خواندن‌ صرف‌ و نحو و ادبیّات‌ و فقه‌ و تفسیر و حکمت‌؟! همه‌ می‌گوئید: آن‌ها مهم‌تر است‌، زیرا تمام‌ سعادت‌ و تمام‌ شقاوت‌ انسان‌ به‌ آن‌ها وابسته‌ است‌.
در اینصورت‌ می‌پرسیم‌: چگونه‌ از امام‌ زمان‌، کار در این‌ امور غیر مهمّه‌ و این‌ علوم‌ ظاهری‌ و سطحی‌ بر نمی‌آید، و برای‌ آن‌ شما مدرسه‌ها و مسجد‌ها و کتابخانه‌ها می‌سازید و رنج‌ سفرهای‌ خطیره‌ را بر خود می‌کشید، و امّا از او در آن‌ امور أهمّ و أدَقّ و أعظم‌ کار ساخته‌ است‌، و بدون‌ هیچ‌ سبب‌ و وسیله‌ای‌ شما بدان‌ فائز می‌گردید! هیچ‌ چاره‌ای‌ ندارید که‌ یا باید بگوئید: در هر دو جا کاری‌ از امام‌ زمان‌ ساخته‌ نیست‌، و یا در هر دو جا ساخته‌ است‌؟!
امّا حلّ مسأله‌ اینست‌ که‌: همۀ امور و شؤون‌ بدست‌ مبارک‌ اوست‌، ولی‌ این‌ امر، سنّت‌ اسباب‌ را تعطیل‌ نمی‌کند؛ همچنانکه‌ همۀ امور بدست‌ خداست‌ و این‌ مستلزم‌ تعطیل‌ سلسلۀ اسباب‌ و مسبّبات‌ نیست‌. زیرا خود اسباب‌ و مسبّبات‌ هم‌ تحت‌ احاطۀ گستردۀ عالم‌ توحید و ولایت‌ است‌. دنبال‌ علم‌ رفتن‌ چه‌ در امور ظاهریّۀ فقهیّه‌ و چه‌ در امور باطنیّۀ وجدانیّه‌، هر دو تحت‌ احاطۀ تکوینیّه‌ و تشریعیّه‌ می‌باشند.
علیهذا دنبال‌ استاد رفتن‌، و در تحت‌ سیطره‌ و تربیت‌ وی‌ درآمدن‌، نه‌ آنکه‌ منافاتی‌ با ولایت‌ آن‌ حضرت‌ ندارد، بلکه‌ مؤیّد و ممدّ و امضا کنندۀ آن‌ نهج‌ و آن‌ طریقۀ نزول‌ نور از عالم‌ توحید به‌ این‌ عالم‌ است‌.
اگر بی‌نیاز بودن‌ از استاد در علوم‌ معرفتی‌ با منطق‌ شما تمام‌ بود، لازم‌ بود در جمیع‌ صنایع‌ و حِرَف‌ از نجّاری‌ و بنّائی‌ و پزشکی‌ و دارو سازی‌ و معدن‌شناسی‌ و سائر علوم‌ طبیعی‌، مردم‌ به‌ دنبال‌ استاد نروند، و با توجّه‌ به‌ حیطۀ عظیمۀ ولائیّۀ امام‌ زمان‌ رفع‌ مشاکل‌ خود را بنمایند. آیا هیچ‌ انسانی‌ حتّی‌ وحشی‌های‌ جنگل‌، بدین‌ سخن‌ ملتزم‌ می‌شوند و می‌توانند آنرا برنامۀ زندگی‌ خود قرار دهند؟!» (۱۷)
پس همانگونه که ملاحظه می‌شود متولیان دین سنّتی که تفسیر انحصار گرایانه‌ای از مفهوم و مصداق «اهل بیت» ارایه می‌دهند و آن را منحصر در «اهل بیت پیامبر» می‌کنند در یک تنگنای خلاصی ناپذیری گیر می‌کنند که هیچ راه نجاتی مگر با پذیرش دیدگاه قرآن و شکستن انحصار در زمینه سلسله هادیان و مصادیق اهل بیت ندارند و تنها با پذیرش اینکه منظور از «اهل بیت»، اهل بیت خدا است نه فقط اهل بیت پیامبر و پذیرش اینکه هر کسی که وارد عالم نور شود و مراتب نور را در وجود خویش کامل کند مصداق «اهل بیت خدا» در عصر خویش است و می‌تواند به اذن الله تعالی به دستگیری از مردم و ارشاد و هدایت آنان بپردازد مشکلی را که در آن گرفتار آمده‌اند حلّ می‌شود. بنابراین، قطب که روش دینداری‌اش روشی شهودی است و تمام مراتب فقر و فنا را که عبارت از‌‌ همان مراتب نوری موجود در عوالم هستی است در وجود خویش به منتهای کمال ممکن رسانده است، مصداق «اهل بیت خدا» در عصر خویش است.
چیزی که استدلال‌های ما را در انحصار شکنی از مصادیق اهل بیت، قوّت بیشتری می‌بخشد مسئله شخص سلمان پارسی است. زیرا پیامبر (ص) فرمود: «…. سلمان بحر لا ینزف و کنز لا ینفد. سلمان منّا اهل البیت. سلسل یمنح الحکمة و یوتی البرهان» (۱۸)، «…. سلمان دریایی است که نمی‌خشکد و گنجی است که پایان نمی‌یابد. سلمان از زمره ما اهل بیت است. او آبشار و چشمه‌ای است که حکمت را جاری می‌کند و دلیل روشن می‌آورد.»
در این روایت که شیعه و سنّی آن را نقل کرده‌اند و مورد قبول همگان است، پیامبر اکرم (ص) به روشنی و صراحت هر چه تمام‌تر تفسیر خود را از اصطلاح اهل بیت ارایه می‌دهند و نشان می‌دهند که مطابق با دیدگاه قرآن منظورشان از اهل بیت، «اهل بیت خدا» است نه صرفا «اهل بیت پیامبر». زیرا سلمان پارسی پیوند خونی با پیامبر اکرم (ص) نداشت و تنها با تربیت تحت ولایت علی (ع) و ورود به عالم نور و رسیدن به عوالم عالیه نوری و با برقراری پیوند ایمانی و شهودی، در جمع «اهل بیت الهی» وارد شد. او وارد خانواده بزرگ «اهل بیت خدا» شد. خانواده‌ای که «اهل بیت پیامبر» هم جزیی از کلّیّت آن و البته سرآمدان و پیشقراولان آن در امت اسلام بوده‌اند. در روایت دیگری، امام باقر (ع) خطاب به کسی که در باره سلمان اظهار نظری کرده بوده و او را سلمان پارسی نامیده بوده است می‌فرماید:
«مه! لا تقولوا سلمان الفارسی و لکن قولوا سلمان المحمّدی. ذلک رجل منّا اهل البیت» (۱۹)، «ساکت شو! سلمان پارسی نگویید بلکه سلمان محمدی بگویید. بخاطر آنکه وی یکی از زمره ما اهل بیت است.»
و به این وسیله، «اهل بیت» را در معنای «اهل بیت خدا» و نه «اهل بیت پیامبر» به کار برده‌اند. زیرا همانطور که گفتیم سلمان پارسی پیوند خونی با نبی اکرم (ص) و اهل بیت او (ع) نداشته است. در روایت عجیب دیگری، حضرت علی (ع) خطاب به ابوذر که معجزه و کرامتی از سلمان دیده بوده و به آن واسطه تعجب کرده بوده است می‌گوید:
«انّ سلمان باب الله فی الارض. من عرفه کان مومنا و من انکره کان کافرا. و انّ سلمان منّا اهل البیت» (۲۰)، «همانا سلمان درب الهی بر روی زمین است. کسی که او را بشناسد مومن و کسی که او را انکار کند کافر است. همانا سلمان از زمره ما اهل بیت است.»
در این روایت بی‌نظیر، علاوه بر آنکه حضرت علی (ع) هم اهل بیت را در معنای گسترده «اهل بیت خدا» و نه در معنای محدود و منحصر کننده «اهل بیت پیامبر» به کار برده است، موارد خیلی مهم دیگری نیز مطرح است. یکی آنکه حضرت (ع) سلمان را «باب الله فی الارض» یعنی «درب الهی و خدایی بر روی زمین» نامیده است که اگر کسی او را انکار کند و از درب وجود او وارد نشود و دینش را از او کسب نکند کافر، و فقط کسی که او را بشناسد و از درب وجود او وارد دین شود و دینش را از او کسب کند مومن است. این دقیقا مقام قطب در عالم هستی و در عصر غیبت است که صوفیه به تبیین آن پرداخته‌اند. قطب می‌تواند حداقل، سلمان عصر خویش باشد. بنابراین بر اساس روایت بالا می‌توانیم بگوییم در عصر غیبت همه موظف هستند دین خود را از قطب عصر خویش دریافت کنند و با بیعت با او به او، و از طریق او به خدا ایمان بیاورند. زیرا او نیز مانند سلمان، «باب الله فی الارض» در عصر خویش و ملاک کفر و ایمان است. به کارگیری فعل «عرف» که دلالت بر وجوب کسب عرفان می‌کند استدلال ما را تثبیت می‌کند. زیرا در میان فرقه‌های مختلف درون دینی اسلام، تنها این صوفیه هستند که روش دینداری آن‌ها کسب معرفت و عرفان نسبت به ذات اقدس الهی است و قطب در چنین مکتبی تربیت می‌شود و رشد می‌کند. زیرا اگر اهل بیت پیامبر (ع) سلمان را مثال آورده‌اند به خاطر آن بوده است که انحصار شکنی کنند و دایره اهل بیت را از دایره محدود «اهل بیت پیامبر» به دایره نامحدود «اهل بیت خدا» وسعت دهند. سلمان را مثال آورده‌اند تا دلیلی عقلی و نقلی در اختیار اهل الله و طالبان سلوک راه خدا قرار دهند تا آن‌ها بدانند که دیگران یعنی اقطاب و مشایخ صوفیه نیز می‌توانند به عالیترین مقام انسانی و به مقام انسان کامل بار یابند و باب الله و ملاک و ترازوی تعیین ایمان و کفر و مومن و کافر شوند. روایات در این باب بسیار است که به همین میزان کفایت می‌کنیم.
آیات دیگری نیز موجود است که معنا و موضوع مورد نظر این نوشتار را استحکام می‌بخشد. مثلا خدای تعالی در جای دیگری وقتی می‌خواهد بیان فرماید که نوح را از آن طوفان نجات بخشیده است می‌گوید:
«و نجّیناه و اهله من الکرب العظیم» (۲۱)، «و او و «اهلش» را از اندوه بزرگ نجات بخشیدیم»
در این آیه، خدای تعالی می‌فرماید «اهل بیت» نوح را نجات داده است و از مومنان به او نامی نمی‌برد. در حالی که در آیاتی که پیش از این در زمینه طوفان نوح نقل کردیم خدای تعالی مومنان را هم نام برده بود. با جمع میان این آیات، معلوم می‌شود که مومنان هم داخل در دایره «اهل بیت» مورد نظر خدا هستند که در اینجا با ذکر اهل بیت و عدم ذکر نام آن‌ها، اینان را هم داخل در دایره آنان می‌داند. به ویژه آنکه چند آیه پس از این آیه با مومن نامیدن نوح و از زمره مومنان دانستن او به صراحت بر اصالت پیوندهای ایمانی، و مجازی و مهم نبودن پیوندهای خونی پای می‌فشارد و معنای مورد نظر خود را از اهل بیت و دایره وسیع آن به همگان ارایه می‌دهد:
«انّه من عبادنا المومنین» (۲۲)، «او از زمره بندگان مومن ما بود»
ضمن آنکه دسته‌ای از روایات نیز موجود است که با تفسیر آیاتی از قرآن، دایره «اهل بیت» را از «اهل بیت پیامبر» به «اهل بیت خدا» وسعت می‌بخشد و دیگران را نیز در دایره «اهل بیت خدا» وارد می‌کند:
«عن ابی عبیده عن ابی جعفر (ع) قال: من احبّنا فهو منّا اهل البیت. قلت: جعلت فداک، منکم؟ قال: منّا والله. أ ما سمعت قول ابراهیم (ع): من تبعنی فانّه منّی» (۲۳)، «از ابی عبیده از ابو جعفر (ع): هر کس که ما را دوست بدارد از زمره ما اهل بیت است. گفتم: فدایتان شوم، از زمره شما؟ گفت: به خدای سوگند که از ما است. آیا سخن ابراهیم را نشنیده‌ای (که گفت): هر کس که از من پیروی کند از من است؟»
در این روایت هم حضرت (ع) دایره اهل بیت را از اهل بیت پیامبر به اهل بیت خدا وسعت می‌بخشد. البته ما نباید تصور کنیم که منظور از کسی که به ما محبّت دارد کسی است که به «اهل بیت پیامبر» علاقمند باشد. آنچنان که اینک در میان شیعیان مصطلح رایج است. بلکه منظور کسانی هستند که شیوه دینداری و دین ورزی آن‌ها مبتنی بر «محبّت» باشد. زیرا فقط این نوع از «محبّت» است که دیندار را آنگونه که امام (ع) در پایان روایت از زبان ابراهیم (ع) نقل فرمود به تبعیّت و پیروی از «اهل بیت پیامبر» هدایت و راهنمایی می‌کند. همانطور که می‌دانیم در میان گروه‌ها و فرقه‌های مختلف مسلمانان فقط این صوفیه هستند که روش دینداری آن‌ها مبتنی بر «محبّت» و «عشق» است. خدای تعالی در آیات دیگری نیز بر اصالت پیوندهای ایمانی تاکید فرموده است که اصطلاح اهل بیت را از اهل بیت پیامبر به اهل بیت خدا وسعت می‌بخشد:
«انّ اولی النّاس بابراهیم للّذین اتّبعوه و هذا النّبیّ و الّذین آمنوا» (۲۴)، «همانا نزدیک‌ترین مردم به ابراهیم قطعا کسانی هستند که از او پیروی کردند و نیز این پیامبر و مومنان هستند.»
اینکه در آیات و روایات، تصریح شده است که باید به اولیا محبت داشت و عشق ورزید و از آنان پیروی کرد همانطور که در بالا گفتیم به این معنا نیست که به آن‌ها علاقمند باشیم و فقط در فروع دین مانند چگونه نماز خواندن و چگونه روزه گرفتن و نمک خوردن پیش از غذا و پرداخت خمس و زکات و رعایت مستحبات و مکروهات و… از آن‌ها پیروی کنیم. بلکه باید در اصول دین و اصول دینداری از آن‌ها پیروی کنیم. پیامبر و اهل بیت او پشمینه پوش بوده‌اند. یعنی دینداری آنان بر اساس ریاضت دادن به تن و مشقت و زحمت دادن به نفس استوار بوده است. جز صوفیّه کدامیک از مسلمانان پشمینه پوش بوده و اهل ریاضت‌های شاقّ و سخت بوده‌اند و هستند؟ ذکر مورد نظر قرآن و پیامبر و اهل بیت او «ذکر قلبی» است و تصریح فرموده‌اند که ذکر لسانی از جمله نماز که از مصادیق ذکر لسانی است بدون «ذکر قلبی» ارزش تاثیر گزار و تربیت کننده ندارد و منشأ تاثیر نیست. جز صوفیه چه کسانی و چه گروهی از مسلمانان، «ذکر قلبی» در اختیار دارند و به مدد آن، دریچه قلب را به ملکوت الهی باز می‌کنند؟ دین مورد نظر قرآن و پیامبر (ص) و اهل بیت او (ع) «دین نوری و شهودی» است. دین عبور از حجاب‌های ظلمانی به عالم و عوالم نوری است. دین شهود الله است. جز صوفیه روش دینداری و دین ورزی کدامیک از مسلمانان مبتنی بر کسب نور، و رویت و شهود است؟ رویکرد قرآن و پیامبر و اهل بیت او به دین رویکردی باطن گرایانه است و ظاهر دین را وسیله عبور به باطن قرار می‌دهند. جز صوفیه کدامیک از مسلمانان رویکردی باطن گرایانه به دین دارند؟ هدف پیامبر و اهل بیت او، لقاءالله و فناء فی الله بوده و هست. جز صوفیه کدامیک از مسلمانان، از دین و دینداری و دین ورزی چنین هدف متعالی‌ای دارند؟ روش تربیتی قرآن و پیامبر (ص) و اهل بیت او (ع) روشی مبتنی بر تسلیم شدن به یک پیر و مرشد و رهبر معنوی باطن گرا است. جز صوفیه کدامیک از مسلمانان چنین روش تربیتی‌ای دارند؟ جز صوفیه کدامیک از مسلمانان از مفاهیم و اصطلاحات مشترک با قرآن و اهل بیت (ع) در دستگاه فکری خود بهره می‌برند؟ (۲۵) پس فقط صوفیّه می‌توانند مدعی راستین تشیع و پیروی و تبعیّت از قرآن و پیامبر و اهل بیت او باشند و با تربیت سالکان صادق و خالص آنان را به مقامات عالیه انسانی برسانند و به اذن الله تعالی، اقطاب را به جوامع بشری معرفی کنند.
یکی از مواردی که باید در علم کلام به آن پرداخته شود این است که مفاد آیاتی که در شأن کس یا کسانی نازل شده است اختصاص به آن‌ها ندارد و فرا شخصی و فرا خاندانی است. دلایل قرآنی و عقلی و نقلی زیادی برای این ادّعا در اختیار داریم که ما برای پرهیز از اطاله کلام تنها به دلایل قرآنی می‌پردازیم:
قرآن کتاب ناس و کتاب مردم است و برای هدایت همه مردم آمده است:
«شهر رمضان الّذی انزل فیه القرآن هدی للنّاس» (۲۶)، «ماه رمضان، ماهی است که قرآنکه مایه هدایت مردم است در آن نازل شده است»
و مایه بشارت به همه مومنان است نه گروهی از آن‌ها. به همه مومنان شایسته کاری که به دنبال محکمترین و استوار‌ترین چیز‌ها هستند بشارت می‌دهد که پاداش بزرگی خواهند داشت:
«انّ هذا القرآن یهدی للّتی هی اقوم و یبشّر المومنین الّذین یعملون الصّالحات انّ لهم اجرا کبیرا» (۲۷)، «همانا این قرآن به چیزی که استوار‌ترین است هدایت می‌کند و به مومنانی که کارهای شایسته انجام می‌دهند بشارت می‌دهد که پاداش بزرگی خواهند داشت»
چه چیزی استوار‌تر از مقام فناء فی الله و فناء در خدایی است که این قرآن را فرو فرستاده است؟ و چه پاداشی بزرگ‌تر و با ارزش‌تر از لقاء الله و شهود و رویت خداوند است؟ پس جایگاهی را که اهل بیت پیامبر به آن رسیده‌اند قرآن بشارت رسیدن به آن را به همه مومنان داده است.
خدای تعالی می‌فرماید هر که را بخواهد هدایت می‌کند و هیچ قید و تبصره‌ای برای شخص یا خاندان خاصی قایل نشده است:
«و لکنّ الله یهدی من یشآء» (۲۸)، «و اما خدا هر که را که بخواهد هدایت می‌کند»
«ذلک هدی الله یهدی به من یشآء من عباده» (۲۹)، «آن، هدایتی الهی است که خدا هر کدام از بندگانش را که بخواهد به وسیله آن هدایت می‌کند»
خدای تعالی می‌فرماید هر که را که بخواهد پاک و تطهیر می‌کند: «ما یرید الله لیجعل علیکم من حرج و لکن یرید لیطهّرکم و لیتمّ نعمته علیکم» (۳۰)، «خداوند نمی‌خواهد شما را گرفتار دشواری کند و اما می‌خواهد شما را پاک و تطهیر کرده و نعمتش را بر شما تمام کند»
خدای تعالی اسماء و صفات خود را به نوع آدمی آموخته است نه به شخص یا خاندان خاصی و از روح خود در نوع آدمی دمیده است نه در شخص یا خاندان خاصی. فرشتگان به امر الهی بر نوع آدمی سجده کردند نه بر شخص یا خاندان خاصی. انحصاری در کار نیست:
«و علّم آدم الاسمآء کلّ‌ها» (۳۱)، «و همه اسم‌های خود را به آدم تعلیم کرد»
«فاذا سویته و نفخت فیه من روحی فقعوا له ساجدین» (۳۲)، «وقتی او را کامل کردم و از روح خود در او دمیدم به او سجده کنید»
با این مقدمه‌ای که آوردیم اینک به بررسی آیه مورد بحث این نوشتار یعنی آیه تطهیر می‌پردازیم:
«انّما یرید الله لیذهب عنکم الرّجس اهل البیت و یطهّرکم تطهیرا» (۳۳)، «جز این نیست که خدا اراده کرده است تا پلیدی را از وجود شما اهل بیت بیرون ببرد و شما را پاک و تطهیر کند»
گفته می‌شود که این آیه در شأن رسولخدا (ص) و علی و فاطمه و حسنین (ع) نازل شده است. اما متکلمان شیعی می‌گویند که این آیه شامل حال همه امامان از اهل بیت پیامبر می‌شود و همه را در بر می‌گیرد. بنابراین اولین انحصار شکنی را بر خلاف مصادیق شأن نزول آیه، خود متکلمان شیعی ارایه داده‌اند. اما در باره این آیه باید گفت این آیه حتا اگر بر همه اهل بیت پیامبر هم دلالت داشته باشد برای ایشان معنای ایجابی دارد اما برای دیگران معنای سلبی ندارد. به عبارت دیگر، خدای تعالی در این آیه شریفه وعده می‌دهد که ایشان را از پلیدی‌ها پاک می‌کند اما نمی‌گوید که دیگران را پاک نمی‌کند. تازه این در صورتی است که اهل بیت را در این آیه به معنای اهل بیت پیامبر بگیریم. زیرا پیش از این نشان دادیم که در دستگاه فکری قرآن، پیوندهای خونی هیچ جایگاهی ندارد و اصالت با پیوندهای ایمانی است. متکلّمان شیعی از «انّما» یی که در ابتدای آیه آمده است و در زبان عربی دلالت بر انحصار معنا در کسی یا چیزی می‌کند خواسته‌اند بر خلاف دستگاه فکری و اعتقادی قرآن و اهل بیت پیامبر، وانمود کنند که این آیه ثابت می‌کند که خدای تعالی فقط اراده فرموده است تا این چهارده نفر اهل بیت پیامبر اکرم (ص) را پاک و تطهیر کند. در حالی که پیش از این به صورت مختصر نشان دادیم که قرآن و اهل بیت پیامبر هیچگونه انحصاری را بر نمی‌تابند. اگر مطابق با قرآن اصالت پیوندهای ایمانی را در نظر بگیریم آیه بر همه کسانی که با پیامبر خاتم پیوند ایمانی برقرار کرده‌اند و ایمان که عبارت از نور الهی است به قلب آن‌ها نفوذ کرده است و از اهالی شهود و رویت قلبی حضرت وجه الله شده‌اند مشمول بشارت مندرج در آیه می‌شوند. زیرا اگر مطابق با شأن نزول آیه، بشارت را خطاب به حضرت محمد (ص) و حضرات علی و فاطمه و حسنین (ع) نیز در نظر بگیریم این بشارت از آن جهت که از خاندان و خون ابراهیم هستند نصیب آن‌ها نشده است. بلکه از آن جهت که پیوند ایمانی با پیامبران و اولیای سلف و هم عصر خود برقرار کرده بوده‌اند و داخل در خانواده بزرگ «اهل بیت خدا» شده بوده‌اند نصیبشان شده بوده است. بنابراین اگر دیگران نیز با ولیّ وقت خویش بیعت کنند، با او و با اولیای سلف و هم عصر خویش پیوند ایمانی برقرار کرده و مشمول بشارت مندرج در این آیه و آیات دیگر شده و در خانواده «اهل بیت خدا» وارد شده و در کنار «اهل بیت» نوح و ابراهیم و موسی (ع) و محمد (ص) و… قرار خواهند گرفت. اقطاب و مشایخ صوفیه چنین بوده و هستند. روایتی از رسولخدا (ص) نقل شده است که مدعای ما را تثبیت می‌کند. حضرت رسول اکرم (ص) در پاسخ به قریشیانی که اصالت را به پیوندهای خونی می‌داده‌اند و به همین جهت به تمسخر سلمان پارسی که غیر عرب بوده است پرداخته بوده‌اند، با دادن اصالت به پیوندهای ایمانی و باطل کردن پیوندهای خونی فرموده‌اند:
«یا معشر قریش! انّ حسب الرّجل دینه» (۳۴)، «ای قریشیان! همانا حسب و نسب و اصل و اصالت یک انسان عبارت از دین او است.»
متولیان دین سنّتی، و مفسران تعبیر سنّتی از اصطلاح اهل بیت که رسیدن دیگران به مقصد مورد نظر اهل بیت پیامبر و قرار گرفتن دیگران در دایره وسیع اهل بیت خدا را انکار می‌کنند و آن را غیر ممکن می‌دانند، اساسا توجّهی به مفهوم «امام» ندارند. امام کسی است که راهی را رفته و به مقصدی رسیده است و اینک بازگشته است تا کسانی را که مانند او طالب رسیدن به آن مقصد هستند دستگیری و یاری کند تا آنان نیز مانند او به آن مقصد برسند. و گرنه او پس به چه دلیلی از طرف خدای تعالی به منصب امامت منصوب شده است؟ آیا او به مقام امامت منصوب شده است تا به مردم فخر بفروشد و آنان را تحقیر کند که من به مقصد رسیده‌ام و شما نمی‌توانید برسید و فقط وظیفه دارید به مدح و ستایش من بپردازید؟ کاری که هر سال و هر ماه و هر روز میان پیروان دین سنّتی در حال تکرار است و طیف مدّاحان، در حقیقت، به همین منظور ظهور کرده‌اند. قطب کسی است که بر صراط مستقیم اهل بیت پیامبر که امامان او بوده‌اند سلوک کرده و پشت سر آن‌ها و با اقتدا به اصول دینداری آن‌ها به‌‌ همان مقصدی که امام و اهل بیت پیامبر به آن رسیده‌اند رسیده است و از «اهل بیت خدا» شده است.‌‌ همان اهل بیتی که «اهل بیت پیامبر» هم جزیی از کلّیّت آن هستند.


۱۶. الامام الصادق/ جلد ۵/ صفحه ۱۷۸ / نقل از صحیح مسلم: «عن زید بن‏ ارقم، خطبة النبی یوم الغدیر: و انا تارک فیکم الثقلین کتاب الله فیه‏ الهدی و النور فخذوا بکتاب الله و استمسکوا فیه و اهل بیتی اذکرکم الله‏ فی اهل بیتی اذکرکم الله فی اهل بیتی اذکرکم الله فی اهل بیتی»
۱۷. روح مجرّد/سید محمد حسین حسینی طهرانی/ص ۴۵ تا ۴۷
۱۸. بحار الانوار/ج ۲۲/ص ۳۴۸
۱۹. روضة الواعظین/فتال نیسابوری/ص ۲۸۳
۲۰. بحار الانوار/ج ۲۲/صص ۳۷۳ و ۳۷۴
۲۱. صافّات/۷۶
۲۲. همان/۸۱
۲۳. الشیعة فی احادیث الفریقین/سیّد مرتضی ابطحی/ص ۳۳۹
۲۴. آل عمران/۶۸
۲۵. برای مطالعه و درک حلقه‌هایی که صوفیه را به محکمترین شکل ممکن به قرآن و پیامبر (ص) و اهل بیت او (ع) پیوند می‌دهند و متصل می‌کنند به وبلاگ‌های: «دفتر آیات و روایات صوفیانه» و «دفتر آیات و روایات عرفانی» به آدرس‌های:
www. ershadali. blogspot. com
www. ershadali. persianblog. ir
مراجعه فرمایید.
۲۶. بقره/۱۸۵
۲۷. اسرا/۹
۲۸. بقره/۲۷۲
۲۹. انعام/۸۸
۳۰. مائده/۶
۳۱. بقره/۳۱
۳۲. ص/۷۲
۳۳. احزاب/۳۳
۳۴. روضة الواعظین/فتال نیشابوری/ص ۲۸۳

مطالب مرتبط