ذکر مکّه معظّمه

ذکر مکّه معظّمه - از کتاب بستان السیاحه-تألیف حضرت آقای حاج زین العابدین شیروانی «مست علیشاه»از کتاب بستان السیاحه-تألیف حضرت آقای حاج زین العابدین شیروانی «مست علیشاه»
شهرکی است مشهور؛ اگر چه در کلام مجید به امّ القری مذکور است. طولش از جزایر خالدات عزو و عرضش از خطّ استوا کام. خوب مناسب افتاده است که در طول و عرض، مرتبه ی عزّ و کام دارد. آن شهر در میان جبال واقع و از اقلیم دوم و هوایش گرم و آبش کم و خاکش لم یزرع [۱] است. و قریب چهار هزار خانه ی عالی سه طبقه همگی از سنگ و چوب و به غایت خوب در اوست و نواحی چند مضافات اوست. مردمش عموماً قوم عرب و شافعی مذهب و ضعیف اندام و اسمر اللّون و سیاه فام اند. اصل کعبه در میان درّه اتّفاق افتاده و طرف مشرقش جبل بوقبیس واقع و سمت مغربش کوه ساما. از طایف هشت فرسخ دور و برکت الهی در آن جا موفور است.
در کتب اخبار مذکور است که چون حضرت آدم (ع) از بهشت به زمین سراندیب هبوط نمود، قرب صد سال به تضرّع و زاری مشغول بود تا این که باری تعالی توبه ی او را قبول فرمود. همواره آن حضرت بر فوت بهشت تأسّف خوردی و در مفارقت خلد برین بی قراری کردی. باری تعالی از روی کرم خانه بدو فرستاد. او را بر زمین کعبه فرود آوردند. و آن خانه ای بود از یک پارچه یاقوت با قنادیل زرّین. گویند: نام آن خانه بیت المعمور بود. و آدم (ع) به زیارت آن مأمور شد. و آن حضرت بدان خانه آرام گرفت. و به روایتی به وقت توفان و به قولی در حین وفات خلیفه ی زمان، آن خانه را به آسمان بردند و وشیث بن آدم (ع) در محلّ بیت المعمور خانه ای بنا نمود و در زمان توفان خراب گشت تا آن که مدّت دو هزار سال کم و بیش بر آن بگذشت.
و چون هاجر اسماعیل را از ابراهیم (ع) آورد، ساره را رشک آمد. ابراهیم (ع) را الزام کرد که تا هاجر و اسماعیل را از پیش ساره دور کند. حضرت ابراهیم (ع) به امر باری تعالی ایشان را بدان زمین آورد و مادر و فرزند را به لطف باری تعالی سپرده، مراجعت نمود. هاجر به طلب آب بر آن کوه ها می دوید و آب می طلبید. آن دویدن را بر حاجیان واجب گردانید. و اسماعیل می گریست و پاشنه ی پای خود را بر زمین می مالید. و از زیر پاشنه ی آن حضرت آب زمزم ظاهر گردید. و چون هاجر از طلب آب بازگشت و آب را مشاهده نموده پاره خاک به دور آن پاشید تا تلف نگردد. مروی است که اگر هاجر آب زمزم را بند ننمودی از همه ی رودها بزرگت تر بودی. و به روایتی اگر اهل آن جا کافر نشدی آب آن بر زمین آمدی. و چون آب زمزم پیدا شد، قوم جُرهُم آن جا رفتند و مسکن گرفتند. و حضرت اسماعیل در میان ایشان پرورش یافت و به مرتبه ی رشد و تمیز رسید.
و ابراهیم (ع) به اشاره ی جبرئیل از ملک شام به مکّه مبارکه شتافت و به تعلیم روح الامین به مدد اسماعیل از سنگ کوه قیقاع بنای خانه ی کعبه ی نمود. لیکن او را سقف نبود. و به امر حق تعالی حجر الاسود را از بهشت همراه آورده بود و در زمان توفان در کوه بوقبیس ودیعت نمود؛ جبرئیل (ع) او را ظاهر کرده به ابراهیم داد. و آن حضرت در موضع معهود نهاد. گویند: آن سنگی بود به مقدار نیم گز تقریباً و در اوّل بسیار سفید بود. و بس که جماعت کفّار دست ناپاک بدان مالیدند چون دل ایشان سیاه گشت. کما قال النبیّ (ص) «انزل الحجر الأسود من الجنة، وهو أشد بياضًا من اللبن، فسودته خطايا بني آدم». گویند: آن سنگ به آب فرو نمی رود و به آتش گرم نمی شود. بعد از اتمام آن مقام واجب الاحترام، ابراهیم و اسماعیل (ع) گفتند: آیه ی رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّكَ أَنتَ السَّمِيعُ و جبرئیل نازل شده، بشارتِ قبول رسانید. پدر و پسر به موجبی که جبرئیل ایشان را تعلیم کرده بود، مناسک حج به جای آورند. و خلایق به زیارت آن خانه مأمور شدند و در آن جا مقام کردند و بناهای خیر ساختند و عمارات نیکو پرداختند.
در ابتدا غیر از زمزم آب نداشت. حکایت آن چاه و انباشتن او را کس نمی دانست. عبدالمطّلب جدّ رسول (ص) خدای در خواب دید و حفر نمود. و در آن جا آهوان زرّین و اسلحه ای یافت. و قریش با او نزاع کردند. تفصیل آن در کتب اخبار مذکور است. آن چاه طرف مشرق کعبه واقع است و چهل تیر عمق اوست. و آب آن چاه شورناک است. و زبیده خاتون زوجه ی هارون در مکّه کاریزی اخراج کرد و بعد از مدّتی رو به خرابی آورد. و مقتدر عبّاسی تعمیر نموده، جاری ساخت. و به عهد القائم بالله دیگر باره مطموس گشت و او بیرون آورد و به مرور ایّام دیگر باره خراب شد. و ناصر خلیفه بیرون کرد. اکنون در مکّه ی معظّمه آب روان و از سمت طایف و عرفات و منی در جریان است.
در حوالی حرم صید کردن حرام. و کعبه در میان مسجد الحرام است و صحن او مطاف طوایف امم و طواف گاه بنی آدم است. در عهد رسولِ خدا پنج سال قبل از بعثت، قوم قریش خانه ی کعبه را عمارت کردند از درختانی که نجّاشی پادشاه حبش جهت کلیسیای انطاکیه از راه دریا به شام فرستاده بود. و حق تعالی آن کشتی را غرق ساخت. و آن چوب ها را به جدّه انداخت. و اهل مکّه به رخصت نجّاشی بردند و خانه ی کعبه را مسقّف کردند و چهار قایم در زیر سقف او وضع نمودند. و رسول خدا به دست مبارک خود به تراضی قریش حجرالاسود را بیرون خانه در رکن عراقی نشاند بر بلندی یک قامت تا دست بر آن توان مالید و آن رکن شرقی است. و مقام ابراهیم و زمزم نزدیک اوست. و رکنی که مایل به شمال است، رکن شامی است. و رکنی که مایل به غربی است، رکن حبشی است و آن که جنوبی است، رکن یمانی است و درِ مصراعی بر آن خانه نشانده اند. و روی آن در را از آهوان نقره که در چاه زمزم یافته بودند، نقره گرفته اند. و در زمان عبدالله بن زبیر چون بنی امیّه دیوار کعبه را به سنگ منجنیق خراب کرده بودند، آن را عمارت نمود و خانه را دو در گردانید. و حجر الاسود را در اندرون خانه نشانید و گفت: چون رسول خدا فرموده که حجر الاسود از خانه ی کعبه است باید که در اندرون خانه باشد. بعد از عبدالله حجّاج بن یوسف وضع عمارت را باطل گردانید و حجرالاسود را بیرون آورد. چنان که رسول خدا نشانده بود، جای داد. و خانه را مثل صورت اوّل نهاد و یک در ساخت. طول آن خانه بیست و چهار زرع و عرض او بیست و سه زرع و سطح خانه به قلع اندوده و ناودان او از نقره است…
… و کوه صفا به سمت مشرق مسجد الحرام است. گویند: صفا و مروه نام مردی و زنی بوده و در ایّام جاهلیت در خانه ی کعبه زنا نموده. حق تعالی ایشان را سنگ کرده. و اهل مکه مرد را بر سر کوه صفا و زن را بر سر کوه مروه برند تا بینندگان را عبرت باشد. دو کوه به نام ایشان مشهور گشت. بعضی گویند: صفا و مروه نام آن دو کوه است و نام آن مرد اساف و زن نایله بوده. بایّ تقدیر در کلام حضرت قدیر ذکر صفا و مروه بسیار آمده، مِن جمله إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ مِن شَعَآئِرِ اللّهِ و
و منی در یک فرسخی و عرفات در دو فرسخی مشعر الحرام و مسجد خیف همگی سمت مشرق کعبه واقع است. به روایتی حضرت آدم در کوه بوقبیس مدفون است. و حضرت صالح در شهر آسوده، و اسماعیل و هاجر در مسجد الحرام غنوده اند. و جمعی از صحابه و پسران حضرت رسول که به قولی از خدیجه بوده، و ابوطالب و خدیجه در مقبره ی مکّه آسوده اند.
آورده اند که ابوسعید جبائی قرمطی در عهد مقتدر عبّاسی در سنه ی سیصد و ده هجری در مکّه ی معظّمه به وقت حاج با حجّاج و غیره جنگی عظیم و قتلی وافر نمود. چنان که چاه زمزم از مقتولان انباشته شد. و در طواف گاه سه هزار نفر بلکه بیش تر به قتل رسیدند. و لشکریان اهانت فراوان به اهل حرم رسانیدند. و ابوسعید حجرالاسود را کنده، همراه برد و لوازم خواری آن سنگدل نسبت به حجرالاسود آورد. گویند: بر سر چاه بیت الخلا انداخت. و مدت بیست سال آن عزیز کرده را خوار ساخت. آخر الامر در سنه ی سیصد و سی و نه هجری به سی هزار دینار به وکلای مطیع عبّاسی فروخت و الحق طرف آتش فسق و فساد و جور و عناد افروخت. مطیع، حجرالاسود را به کعبه فرستاد و در مقام خویش نهاد. تا حال از شرّ شیاطین مصون و از دست جور ملاعین بیرون است. «حَفَظَها الله تَعالی اِلی یَوْمِ الموعُودِ مِنْ شر کُلِّ مطْرود بمُحمد و اله المحْمود».
راقم مدت سه ماه و چند روز در آن مقام محمود بوده و شرف زیارت و مناسک حجّ بیت الله حاصل نموده و به صحبت جمعی رسیده و شرفای آن دیار را دیده. قرب پنجاه خانه شیعه ی امامیه در ان جا سکونت دارند. و حنفی مذهب و مالکی و حنبلی نیز بسیارند. و فرقه ی شافعیه در کمال اقتدارند. و صلى الله على محمد و آله طاهرين

*با اندکی تلخیص
[۱] یعنی زراعت در آن ولایت نیست