مجلس صبح چهارشنبه ۴-۵-۹۱ (استحکام پیوند ولایت-قضاوت کردن-ارزش انسان – خانم‌ها)

 پیام دوست - بیانات مکتوب حضرت مجذوبعلیشاه

 

بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم

از داستان هایی که خیلی اینها به آن تکیه میکنند، این است که مربوط می شود به مرحوم شیخ عباسعلی کیوان قزوینی، البته مرحوم یعنی متوفی، در واقع نمی دانیم خدا بهش رحم بکند یا نکند خودش میداند ، خیلی ها که پیش او مشرف شدند، درویش هایی بسیار با صفا خالص و راه رفته بودند یعنی بعدا شدند ، ولی خودش که رفت هیچ اثری در این درویش ها نکرد که برگردند یا تفاوتی در آنها ایجاد بشود، حتی در خیلی از فقرا هنوز آن علاقه ا‌ی که مثل علاقه پدر به فرزند و فرزند به پدر است ، وجود داشت، از فقرای بسیار بزرگوار که الان دقیق نمیدانم از کی، شنیدم که مرحوم فریدونی که فقیری بود که خیلی به فقرا خدمت کرده بود و حضرت صالحعلیشاه هم خیلی از او راضی بودند، او چون پیش شیخ عباسعلی مشرف شده بود یک علاقه ای به او داشت ، خدمت حضرت صالحعلیشاه آمده و گفته بود که من خیلی نگران شیخ عباسعلی هستم دلم برایش می سوزد که حالا در این دنیا که ناراحتی ها دید و آنجا هم ناراحت باشد البته این حرفی که ایشان گفتند برای همان شیخ عباسعلی هست نه همیشه، فرمودند دستی را که گرفتیم رها نمیکنیم، یکی از ماها نگران بود که نمی دانم پیوند ولایت خشکیده است ؛نگران بود برای اوست که بیخود نگران، سخت ترین گناهان معمولی را بکنید تا گناه مربوط به آن پیوند نباشد، پیوند نمی خشکد پیوند ولایت، خب این اصطلاحی است که در زبان فارسی هست و اصلاحی است که از کشاورزی درآمده، قرآن همین را به یک عبارتی بیان می کند إِنَّ اللّهَ لاَ يَغْفِرُ أَن يُشْرَكَ بِهِ وَيَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِكَ لِمَن يَشَاءُ خداوند در مورد بندگانی که خاص خودش هستند، آنها اشتباه هم می کنند کما اینکه خود پیغمبران و تمام اینها، پیغمبر فرمود انسان جایز الخطاست، که همه می گویند و غیر از پیغمبران همه گناه هم دارند یعنی معصوم نیستند،فقط 14 معصوم ما می گوییم ولی هیچ کدام از اینها اون اساس ارتباط معنوی لطمه نمی زند مگر اینکه خسارت راجع به اون باشد یعنی مثلا کسی در قتل و کشتن امام خودش و امام دخالت کند در اینصورت پیوند ولایت ممکنه بخشکد، ابن سعد، شمر ، ابن ملجم اینها یا مؤمنی که به اساس مرجع اعتقادش لطمه زدند و مبارزه کردند ، این است که همچین بیخود نمی خشکد. این یک نکته، نکته ی دیگر در همین زمینه این است که نگرانی از این امر معنی ندارد برای اینکه خداوند که گفته است همه را می بخشد، اون نگرانی دیگر بیخود است به شرط اینکه اولا همین تکرار نشود و بعد اعمال و افعالی که ترمیم میکند آن کارهای خطای شخص را جبران کند.
در مقرراتی که ما به عنوان فقهی می شناسیم در شریعت هست که می گویند اگر کسی بر ما ایراد میگیرند که احکام شریعت را خوب رفتار نمی کنید، در مجموعه ی این شریعت دو قسمت، دو دسته میشود پیدا کرد یک دسته از احکام مربوط به شخص خود انسان است، تربیت خود شخص دستورات اخلاقی که دادیم هست، می گویند روزه بگیرید این روزه برای تربیت ماست گو اینکه ممکنه فواید دیگه هم داشته باشد ولی این روزه با اون روح عرفانیش برای تقویت روحیه ماست و یک قواعدی هم هست برای جامعه است، یعنی فرض کرده یک اجتماعی از مسلمان ها تشکیل شده و میخواهد احکام اسلام را اجرا کنه،وَلَكُمْ فِي الْقِصَاصِ حَيَاةٌ يَاْ أُولِيْ الأَلْبَابِ حیاتی است در قصاص، یا می گویند تعد الامانات الی اهلها امانت هر کسی، هر امانتی را به صاحبش برسانید که اینها بیشتر از جنبه اجتماعی مورد نظر است البته جنبه شخصی دارد کسی که رعایت امانت بکند خودش هم تربیت میشود ولی به جامعه هم اجازه میدهند که اگر به امانت رعایت نکرد او را مجازات کنند از او بگیرند بهر حال ، به این دو طریق است.
یکی از سوالاتی که رسیده که به این طریق می خواهم به آن بپردازیم، مسئله ی قضات هست و اینها برای قضاوت خیلی شرایط سنگینی گذاشته شده که تا این شرایط نباشد کسی حق قضاوت ندارد، قضاوت هم نه تنها همین کسی است که همین کتاب های جلد چرمی را خوانده باشد دیگر می تواند قاضی باشد نه درجه اول جنبه اخلاقی و درونی شخص است ، حالا قضاوت کردن خیلی مشکل است حتی انسان در مورد خودش هم که قضاوت می کند غالبا دچار اشتباه میشود عیسی (ع) میفرماید که اگر میخواهی خدا در مورد تو قضاوت نکند در مورد کار مردم قضاوت نکن، بالاتر از اون در مورد کار خودت قضاوت کن، اگر یک کار شخصی که به خودت مربوطه باید مقایسه کنی با احکام شریعت احکام طریق اگر موافق بود همان را رفتار کنی اگرنه عوض کنی، اینقدر اجازه داری ولی صرقا به تشخیص خودت رفتار نکنی اگر احتمال دادی بپرس پرسش را. قاضی در جامعه خیلی محترم هست اگر نه اینکه هر کسی اسمش را گذاشت قاضی باید محترم باشه،نه، به قول حافظ :

ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد

فقط خرقه شرط درویشی نیست به قول حافظ بسیاری خرقه ها هست که مستوجب آتش باشند، قضاوت هم همینجور است، یک وقتی در زمان عمر بود خلیفه دوم خالد ابن ولید که یک خطاکاری بود ولی سردار لشکر بود، خطا خیلی کرده بود ولی هم اینکه در خدمت اسلام بود به هر حال؛ اون هم حاکم شام شده بود بلال از همان اول بعد از فوت پیغمبر دیگر دلش نیامد اذان بگوید ، رفت به دمشق البته خیلی احترامش می کردند همه جا چون از یاران خیلی نزدیک پیغمبر بود. شکایتی از حاکم دمشق شده بود که خلیفه تعیین کرده بود خلیفه نامه ای نوشت به بلال که برو این قضیه رسیدگی کن و حکم بده، بلالی که درس نخوانده بود بلالی که لباس معمولی داشت همان لباس بردگی که از اول داشت ، نامه را هم به خود بلال نوشت و هم به خود حاکم نوشت که معین کردم که بلال بیاد رسیدگی، کند یه روز حاکم مثلا نشسته بود روی صندلی ،چهار پایه حکومت ، بلال اومد وارد شد ، همین خالد ابن ولید بود به نظرم گفت که برای انجام امر خلیفه امدی؟ بلال گفت بله حاکم گفت خب من حاضرم ، بلال گفت بسیار خب آمد جلو شالی که به سر بلال بود به عنوان قاضی برداشت بوسید گذاشت کنار از سرش برداشت،به حاکم گفت از روی صندلی بلند شو برو آنجا بایست، حاکم پا شد آنجا ایستاد ، خودش نشست سر جای او، شروع کرد به محاکمه گفت که قضاوت محترم است، محاکمه کرد و حرفاش که تموم شد بلال گفت خب حکم براعت تو را میدهم این شکایت وارد نیست، رفت و دست حاکم را گرفت آورد نشاند سر جایش عمامه اش را بوسید گذاشت سرش، آمد پایین و رفت،
منظور غیر از احترام مسلمانی که هر دو داشتند و البته بلال خیلی بیشتر ، احترام این شغل، این سمت مستقلا یک احترام دارد که در مقابل آن احترام باید تعظیم کند، منتها خب متاسفانه امروز آن احترام از بین رفته است، تقصیر مردم هم نیست یعنی نمی دانم ، درک کنید دیگر خودتان بدانید چرا.
اگر هر مسلمانی هر انسانی حتی به وظایف اخلاقی و الهی که به او واجب است، عمل کند محترم است ، اصلا همین مسئله هم موجب خروج و عناد شیطان شد که خداوند این بشر را خیلی محترم شمرد در میان مخلوقاتش فرمود وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ، سر همان شیطان که از فرشتگان مقرب درگاه الهی بود گفت این را که تازه خودت آفریدی بر منی که ۷۰۰ سال عبادتت میکنم مقدم میدانی؟ چرا؟ حسادت کرد، حالا انسان هم این احترام را دارد، خود انسانیت چون وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ فرمود، نگفت بنی آدمی که مسلمانند یا هر چی. این همین مبنایی است که باید موجب تشکیل جامعه باشد یعنی عده ای با هم زندگی میکنند باید همه را به همدیگر احترام بگذارند، هر کدام یک کاری میکنند احترام هر کسی در این است که به آن کارش احترام بگذارند، حالا نمی دانم به چه مناسبت این حرف ها پیش آمد ولی خب بالاخره یک چیزهایی است که باید توجه کنید.

Tags