تشخيص صلاحيت كانديداها و آزادى انتخابات تناقض يا تفاهم

اختصاصي مجذوبان نور اصل 56 قانون اساسى كه حاكميّت انسان را از لحاظ خليفةاللّهى اعلام مى‏دارد، تصريح مى‏كند كه «هيچ‏كس نمى‏تواند اين حق الهى را از انسان سلب كند يا در خدمت منافع فرد يا گروهى خاصّ قرار دهد.» و بنابراين سلب حق انتخاب و مجبوركردن مردم به انتخاب صرفاً از بين كسانى كه بر طبق نظر (صحيح يا سقيم) مراجع حكومتى شايسته‏اند، سلب اين حقّ الهى است و چه‏بسا اگر از طرف مجلس چنين قانونى تصويب مى‏شد شوراى نگهبان آن را رد مى‏كرد
نشريه محترم كيهان هوايى:

 شماره 1041 موّرخ 1372/5/6 آن روزنامه تصادفاً به‏دستم رسيد و از آن استفاده كردم. نمى‏دانم چه مصلحتى است كه اين روزنامه منحصراً براى خارج كشور ارسال مى‏شود و در دكّه‏هاى روزنامه‏فروشى همانند ساير جرايد عرضه نمى‏گردد. آيا براى آن است كه مصلحت نيست هم‏وطنان مقيم داخل از مقالات و اخبار مندرج در آن مطّلع گردند؟ آيا نظر بر آن است كه در خارج نشان داده شود كه مى‏توان هر مطلبى را آزادانه در جرايد درج كرد.

 در شماره مذكور اعلاميه نهضت آزادى ايران به‏زعم روزنامه كلاًّ درج شده بود. هنوز من چنين اعلاميه‏اى را نديده‏ام تا با مراجعه به اصل آن اظهارنظرى كنم و از طرفى در عين آنكه با مديران و رهبران نهضت آشنايى داشته و به آنان – بخصوص جناب آقاى دكتر سحابى و جناب آقاى مهندس بازرگان – ارادت و اعتقاد دارم، ولى عضو نهضت آزادى نيستم امّا تا جايى كه به‏خاطر مى‏آورم تنها حزب سياسى متشكّل كه بر مبناى اعتقادات اسلامى به‏وجود آمده؛ نهضت آزادى ايران است. من قصد ندارم توجّه خود را به اعلاميه نهضت معطوف كرده و از آن دفاع كنم بلكه اين عبارات آن روزنامه: «… و در عين حال آمادگى خود را براى دريافت نظرات و انتقادات مطروحه در اين زمينه اعلام مى‏داريم…،» مرا تشويق كرد كه در مورد پاسخ روزنامه به آن اعلاميه صرفاً از ديد علم حقوق – و نه صرفاً عبارات قانون، آن هم مستند به تفسيرهايى كه به‏اقتضاى سياست‏هاى روز به‏عمل مى‏آيد و صرف‏نظر از جنبه سياسى اجتماعى آن – در مورد اظهارنظر روزنامه بحثى داشته باشم.

 يكى از حقوقدانان فيلسوف فرانسوى ژرژ ريپر در مقام انتقاد از سيستم‏هاى حقوقى متداول غرب – بخصوص فرانسه كه موردنظر خاص وى مى‏باشد – با عبارتى در اين حدود مى‏نويسد: «اكثر حقوقدانان تصوّر مى‏كنند كه هرچه پارلمان بگويد و بنويسد و هر تفسيرى كه مراجع سياسى از قوانين به‏عمل آورند علم حقوق است. مى‏توان چنين مثال زد كه اگر علم حقوق را مانند جويبار صاف و زلالى تصوّر كنيم كه از وسط ساختمانى – كه مى‏توان آن را پارلمان و سازمان‏هاى سياسى مملكت دانست – عبور مى‏كند، حقوقدانان غالباً در محل خروج اين جويبار نشسته و از آب احياناً ولو مختصر آلوده كه خارج مى‏شود استفاده مى‏كنند و حال آنكه اينان بايد بالادست اين ساختمان و در سرچشمه بنشينند كه ساختمان هم از جريان فكرى آنها سيراب گردد؛ زيرا پارلمان و سازمان‏هاى سياسى نيز تابع علم حقوق مى‏باشند. آنها مخلوق علم حقوق هستند نه خالق آن.»

 خوشبختانه در سيستم فقه شيعه باتوجّه به حديث نبوى "اختلافُ اُمّتى رَحْمهٌ" اختلاف و حتّى تضادّ نظر فقها موجب غنى‏شدن فقه مى‏گردد و هيچ‏يك از اجتهادات مختلف يا متضادّ نمى‏تواند منحصراً نظر خود را به‏عنوان نظر انحصارى تعرفه كند، ولى همه اين نظرها و فتاواى مختلف در قلمرو روح عقايد و اصول مكتب تشيّع است. همين نكته در تنظيم قانون اساسى ما نيز به‏كار رفته است و اصول كلّى وضع شده كه بر تمام ارگان‏ها حكومت دارد. در قانون اساسى براى هر نهادى نحوه‏اى نظارت برقرار شده است كه از اصول كلّى تخطّى نشود. از اهمّ اين اصول "حاكميت ملّت" است كه رهبر فقيد انقلاب با عبارت «ميزان رأى ملّت است» آن را به‏زبانى ساده كه همگان درك نمايند بيان كردند. بنابراين هر قانونى كه اين اصل را خدشه‏دار كند يا برخلاف اصل 56 آن را به‏اختيار افراد يا گروه خاصّ قرار دهد خلاف روح قانون اساسى است و مسلماً شوراى نگهبان آن را رد مى‏كند. تفاسيرى هم كه آن شورا احياناً از قانون اساسى به‏عمل مى‏آورد نيز بايد منطبق با اين اصل كلّى باشد. با اين بيان نتيجه‏گيرى مى‏شود، اگر هم طرز فعلى گزينش كانديداهاى كلّيه انتخابات مطابق ظاهر قانون باشد ولى مطابق حقوق اسلامى، اصل حريّت، روح قانون اساسى و شعار "ميزان رأى ملّت است" نمى‏باشد.

 اصل 56 قانون اساسى كه حاكميّت انسان را از لحاظ خليفةاللّهى اعلام مى‏دارد، تصريح مى‏كند كه »هيچ‏كس نمى‏تواند اين حق الهى را از انسان سلب كند يا در خدمت منافع فرد يا گروهى خاصّ قرار دهد.« و بنابراين سلب حق انتخاب و مجبوركردن مردم به انتخاب صرفاً از بين كسانى كه بر طبق نظر (صحيح يا سقيم) مراجع حكومتى شايسته‏اند، سلب اين حقّ الهى است و چه‏بسا اگر از طرف مجلس چنين قانونى تصويب مى‏شد شوراى نگهبان آن را رد مى‏كرد؛ ولى چون تفسير اصل 99 از طرف خود شوراى نگهبان و در مسير توسعه اقتدار خود به عمل آمده است و كنترلى نيز بر آن متصوّر نبود، اين تفسير را كه برخلاف روح قانون اساسى است مورد عمل قرار دادند و نظرات مخالفين – مخالف از ديد حقوقى و مخالف از ديد سياسى – ناديده گرفته شد و حتّى حاضر به تشكيل ميزگردى نشدند و تشكيل چنين ميزى را با مقام خطاناپذيرى كه قايل بودند مغاير دانستند. جايى كه تمام مقامات مملكت و حتّى مقام معظّم رهبرى تحت كنترل خاصّ قانونى قرار دارند صحيح نيست كه تفسيرات يك‏جانبه آن هم وقتى كه مفسّر اختيارات خود را توسعه مى‏دهد بدون كنترل بماند.

 اصل 59 قانون اساسى مقرّر مى‏دارد: «در مسائل بسيار مهمّ اقتصادى، سياسى، اجتماعى و فرهنگى ممكن است اعمال قوّه مقنّنه از راه همه‏پرسى و مراجعه مستقيم به آراى مردم صورت گيرد…. » چه مسأله‏اى مهمّ‏تر از تفسيرى كه از ملّت سلب اختيار مى‏كند؟! حق بود با استفاده از اين اصل بدواً تفسيرى را كه شوراى نگهبان از اصل 53 و99 به‏عمل آورده و دايره حاكميّت ملّت را مورد تضييق قرار داده است، به‏رفراندم گذاشته مى‏شد.

 اصل 58 مجلس شوراى اسلامى را متشكّل از«نمايندگان منتخب مردم» مى‏داند و اصل 62 مجلس را از «نمايندگان ملّت كه به‏طور مستقيم و با رأى مخفى انتخاب مى‏شوند» متشكّل مى‏داند و اصل 114 انتخاب رئيس‏جمهور را «با رأى مستقيم مردم» اعلام مى‏دارد. با اجراى تفسير ناروايى كه از اصل 99 (1) به‏عمل آمده و با سيستم گزينش، در واقع شوراى نگهبان خود را قيّم رأى‏دهندگان تلقّى كرده و آنها را در دايره انتخاب كسانى كه خود شورا مى‏پسندد محصور مى‏نمايد. بديهى است كسانى كه با احساس حريّت انسانى قيمومتى را گردن نمى‏نهند و كسانى كه هيچ‏يك از كانديداهاى گزينش شده را نمى‏پسندند طبعاً از شركت در انتخابات استنكاف مى‏كنند و تعداد آراى مأخوذه دچار سقوطى مى‏شود كه ديديم. متأسّفانه چنين امرى نهايتاً براى استحكام نظام مضرّ بوده و همچون موريانه آن را از درون پوك مى‏نمايد. هرگاه به ظواهر قانون توجّه شده و به‏مستمسك عبارات قانون – كه متأسّفانه غالباً براى اسكات به‏كار مى‏رود و فقط ملّت محكوم به‏اطاعت از آن شناخته مى‏شوند – اين روش را بخواهند توجيه كنند بايد گفت اوّلاً چنين روشى با روح قانون اساسى منافات دارد. ثانياً با علم حقوق و اصل انسانى و اسلامى‏آزادى اراده افراد در تضادّ است. ثالثاً همان‏طور كه در شرع مقدّس مقرّر است كه هيچ فرد آزادى نمى‏تواند خود را به‏رقيّت درآورد هيچ ملّتى (و سازمان‏هاى حكومتى) نيز نمى‏تواند حتّى جزئى از اختيار و حاكميّت ملّى را رها كرده رقيّت را بپذيرد.

 على‏هذا اين روش فرضاً با عبارات قوانين منطبق باشد با روح شريعت اسلامى و با علم حقوق در تضادّ است و رأى‏دهنده همين كه ديد مجبور به استفاده از آشى است كه ديگران بدون اطّلاع او برايش پخته‏اند، از مصرف آن خوددارى مى‏كند. بلى، بعضى شرايط – مثلاً ايرانى‏الاصل بودن، تابع ايران بودن، ممنوعيت كسانى كه تبعه خارج بوده و تبعه ايران شده‏اند از وزارت و …. – را فقط سازمان‏هاى دولتى مى‏توانند احراز كنند و بايد فقط به اين‏گونه شرايط از طرف قوه مجريه رسيدگى شود، ولى تشخيص وجود يا عدم ساير شرايط – مدير و مدبّر، حسن سابقه، امانت و تقوى، مؤمن و معتقد به مبانى جمهورى اسلامى و مذهب رسمى كشور… – بايد به‏عهده ملّت واگذار شود. چگونه فردى را كه به پانزده سال يا نه سال (اناث( مى‏رسد موظّف مى‏دانيم كه نه‏تنها عالم دينى بلكه اعلم را تشخيص داده و از او تقليد كند، ولى او را در انتخاب نماينده و وكيل خود كه اهميّتش كمتر است محجور مى‏دانيم و قيمومت در مورد او به‏كار مى‏بريم.

 از طرف ديگر مردم مى‏بينند فقط براى توجيه محدوديت‏هاى اعمال شده بر آنها به قانون استناد مى‏شود، ولى قوانينى كه آزادى‏هاى آنها را توسعه مى‏دهد فراموش مى‏شود. قانون احزاب كه نزديك ده سالى است تصويب شده گاهى به‏صورت كاريكاتور عمل شده است و حتّى يكى از ائمه جمعه موقت تهران در خطبه‏هاى نماز قانون احزاب را مضرّ دانسته و از اينكه اجرا نشده و نشود اظهار رضايت و مسرّت كرده است.

 چون قصد ندارم به بررسى جنبه سياسى مطلب بپردازم و صرفاً از ديد حقوقى به پاسخ روزنامه توجّه كرده‏ام مطلب را به‏همين جا خاتمه مى‏دهم.

(1) اصل 99 قانون اساسی: شورای نگهبان نظارت بر انتخابات مجلس خبرگان رهبری، ریاست جمهوری، مجلس شورای اسلامی و مراجعه به آرای عمومی و همه پرسی را بر عهده دارد.

توضیح: مطلب فوق در شماره 1048 روزنامه کیهان هوایی در مورخه  24/6/1372 به چاپ رسیده است.