مجلس صبح جمعه ۲۶-۳-۹۱ (دقت وسکوت در زمان قرائت خطبه -خانم‌ها)

 پیام دوست - بیانات مکتوب حضرت مجذوبعلیشاه

 

بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم


بعضی ها تصور می کنند خطبه ای که خوانده می شود کار زائدی است و از گوش دادن به آن خسته می شوند. درویش اگر با فهم و درک اولیه آمده باشد و درویش شده باشد توجه دارد، چون اساس درویشی و تصوف بر این است که رشته هدایت به سوی خدا، همیشه در مردم و در بشر هست، خودِ خدا هم گفته است که من یک رشته ای در بین شما می گذارم که هر کسی به آن رشته و سلسله متوسل شود خدواند قبول میکند و به خدا می رسد. و این سلسه و رشته هیچ وقت گسستنی نیست، یعنی پاره نمی شود و از بین نمیرود .همیشه وجود دارد. به نظرِ آن کسی که این رشته را می گیرد یک وقت، یک نخ نازکی می آید یک وقتی یک طناب محکمی می آید. همیشه یکی است، نظرِ آن کسی که آن رشته را می گیرد تفاوت کرده و اِلا همیشه یکی است.
از اول که خدا آدم را آفرید و بعد آن اشتباه (یا خطا) را کرد، به آدم گفت که جای تو در بهشت نیست نه اینکه بیرون کرد، گفت بهشت جای این کارها نیست، آدم رفت و خیلی ناراحت و گرفتار بود، می گویند همیشه گریه می کرد. قبل از این که آدم، آدم شود و هنوز در حالت گِل بود خداوند به فرشتگان گفت به این سجده کنید. بنابراین مخلوقی را که خداوند گفت به او سجده کنید معلوم می شود که او را دوست داشته است. این را بدانیم و خجالت بکشیم از اینکه خداوند دوست داشته و گفته است به این سجده کنید حالا فرشته ها به ما سجده می کنند یا لگد می زند این را یادتان باشد و دقت هم کنید.
به آدم گفت که، خطایی کردی، به خودت ظلم کردی نه به من !! بهشتِ من و این تشکیلات همیشه هست. تو قرار بود همیشه اینجا باشی و اینجا بمانی ولی خطا کردی، باید بروی ولی آن وعده ی که اول گفتم به جای خود باقیست. پس این کلمات را بگو این معنا را بفهم، نه فقط کلمه! خداوند فرمود « فَتَلَقَّى آدَمُ مِن رَّبِّهِ كَلِمَاتٍ … » (بقره/۳۷) آدم از خدواند یک کلماتی یاد گرفت و القا کردند به دل او، نه اینکه کلمه و معنی از ماست نه! بله کلمه ای خدا بگوید به دل آدم، مسجودِ ملائک بفرستد آن درست است. ولی ما یک کلمه که می گوییم، هزار دروغ هم همراهش است « فَتَلَقَّى آدَمُ مِن رَّبِّهِ كَلِمَاتٍ … » (بقره/۳۷) خُب آن کلمات چه بود؟! « قَالاَ رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنفُسَنَا وَإِن لَّمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ » (اعراف/۲۳) حالا البته آن عبارتِ « فَتَلَقَّى آدَمُ مِن رَّبِّهِ كَلِمَاتٍ … » (بقره/۳۷) خداوند این کلمات را به آدم تلقین کرد. ولی بعد این کلمات چه بود؟! ما به خودمان ظلم کردیم و در اینجا حوا هم قاطی شد. البته تورات می نویسد، حوا از آن میوه خورد و بعد دید خوشمزه است و برای شوهرش آورد. خُب بارک الله دید میوه خوشمزه بوده و برای شوهرش آورد ولی نفهمید که این مزه برای او عواقبی دارد. خود اینجا یک درسی است که خطا از مرد است ولی بعد آن شخص یعنی حوایی که به این خطا القا (یا وادار )کرده او هم گناهکار است. برای اینکه هر دوی آنها می گویند « رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنفُسَنَا … » ما به خودمان ظلم کردیم، نمی گوید من به خودم ظلم کردم، ما به خودمان ظلم کردیم.
خُب بعد او را به زمین فرستادند. آن رشته هست و خداوند نگفت فقط این رشته را برای تو آفریدم. برای اینکه اگر آدم و حوا را از بهشت بیرون نکرده بود، ما همه الان در بهشت بودیم شاید بهشت جا نداشت برای همین بیرون مان کرده است، نمی دانم …؛ به هر جهت همه ی ما در بهشت بودیم ولی ماها دیگر بیرون آمدیم، وقتی آمدیم هر کسی مثل آدم گفت « رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنفُسَنَا … » و هر کسی با او همراه بود و گفت « رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنفُسَنَا … » آنها مشمول رحمت الهی هستند و اینها را تقسیم کرد که قضیه هابیل و قابیل پیش آمد که هابیل که فرزند محبوب خدا و آدم بود کشته شد، قابیل رفت. بعد خداوند امر کرد، حالا که آنها رفتند باید فرزند بیاوری، آدم شیست را آورد و بعد به جای خود شیست را تعیین کرد. این معنی از عبارت اولیه ی تورات کاملاً محسوس است تورات می گوید بعد از رفتن آدم شیست چند سال عمر کرد و خدا با او بود. می گوید همانطور که خدا با آدم بود، خدا با او نیز بود، این معنی جانشینی است دیگر. و بعد از شیست به همین ترتیب فرزندانش در همین رشته ادامه داشتند. برای اینکه خداوند نمی خواست از نسل قابیل رهبر انتخاب کند، یعنی آنها لایق نبودند. شیست را معین کرد بعد از شیست هم یکی دیگر بود تا زمان خنوخ، زمان خنوخ هم، دوباره باز به همین طریق که نوح در ضمن اینکه به پسرش علاقمند بود. پسر نوح با بدان بنشست، ولی وقتی آمد نزد خدا وساطت کند، خدا عصبانی شد و در واقع خدا زد تو دهانش (البته ما جسارت نمی کنیم) گفت دیگر از این حرفها نزنی، تو که ازجاهل ها نیستی. نوح گفت چشم دیگر نمی گویم و انشالله من را ببخشید اما نوح هم شخص دیگری را تعین کرد . همینطور این رشته بود. موسی (ع) یوشع را تعیین کرد و یوشع هم بعدی و بعدی تا عیسی (ع)، عیسی هم شمعون و پتروس از مریدان و حواریون خاصش را تعیین کرد،و همینطور او نیز تعیین کرد تا به پیغمبر ما رسید.
از عبدالمطلب که متولیِ خانه ی کعبه بود (چون خانه کعبه در نزد همه، حتی مشرکین محترم بود) بعد از او، ابوطالب و بعد از ابوطالب پیغمبر ما. پیغمبر ما هم تا زمانی ابوطالب زنده بود، آن جنبه ی معنوی را آشکار نمیکرد. به هر جهت این سلسه هست، نه اینکه تمام شده است. اختلاف و تفاوت عقیده در قدیم بوده است، نه این اختلافی که حالا هست که تنها اختلاف سیاسی است، اختلاف نظریه شیعه و سنی بر همین است، که سنی ها می گویند پیغمبر رحلت فرمود جانشین تعیین نکرد و آن فرمایش پیغمبر که فرمود « مَن کُنتُ مَولاهُ فَهذا عَلیَ مَولاه » مولا یعنی دوست، رفیق؛ کسی که من دوستِ او هستم علی هم دوست او هست، می گویند ما این حدیث را قبول داریم ولی جانشینی تعیین نکرد، چون جانشین تعیین نکرد، خودِ مسلمین باید بنشینند و جانشین تعیین کنند،که کردند. ولی شیعه می گوید نه! پیغمبر به همان طریقی که از اول خلقت خداوند مقرر کرده بود، جانشین تعیین کرده و جانشینش ، جانشین تعیین کرده تا امام دوازدهم، خُب تا امام دوازدهم ما با هم یکی هستیم، یعنی می گوییم که جانشین تعیین کرد، علی را همه قبول داریم، همه شیعه ها چه صوفی چه غیر صوفی تا امام دوازدهم قبول داریم، بعد از امام دوازدهم چطور؟! باز همان اختلافی که اول پیش آمد اینجا هم پیش آمد. یک عده ای می گویند که بله امام دوازدهم زنده است بنابراین کسی را تعیین نکرده است. منظور این است کسی که تعیین بشود، آن شخص هم، شخص دیگری را تعیین میکند و دیگری هم ، شخص دیگری را تعیین می کند اینها همه مثل دانه های یک تسبیح هستند. یک تسبیح هایی هست که از سنگ یشم است، به هر یک از دانه های یشم شما دست بزنید و دستتان رسید همان اثر را دارد. اما اینها همه در یک تسبیح هستند، که نمی شود نخِ آن تسبیح را پاره کرد. هر دانه را که گرفتیم همان نجات دهنده است.
اینجا این خطبه تک تکِ افرادی را که این سِمَت الهی داشتند و مأمور هدایت خلق بودند را بیان میکند. در هر موردی که شنیدید اگر چه آن اسم ها را با آن صفات حفظ نکنید آن اسم یا شخص یک کسی بوده که همچین سِمتی داشته است، به احترام او باید سکوت کنید و گوش کنید. اگر وقت ندارید بلند شوید و بروید. ولی وقتی نشستید، باید به تمام خطبه گوش کنید. بخصوص صفاتی که برای هر کدام از آن افراد می گویند. مثلاً شخصی در مورد صفت « باقِرِ عُلُومِ اُوْلادِ آدَم » ایرادی گرفته بود. یعنی شکافنده ی همه دانش های بنی آدم، این صفت ظاهراً اغراق آمیز به نظر می رسد ولی نه! این شخص تمام علومی که آن وقت معمول بوده می دانسته است. آن وقت ها مردم از دست انرژی هسته ای راحت بودند علم هسته ای، علم فیزک، هیچکدام نبود. آن علومی که در آن زمان وجود داشت آن شخص آنها را می دانست. خُب یعنی این راه برای آنهایی که الان طالب علم هستند نمونه و مدل است، یا یک مورد دیگر در جایی دیگر میگوید « وَ الْمُتِخَصِّصِ بِالْهِمَّةِ العَلیَّة » همت بالایی داشت و روی آن همت کوشش می کرد. ما هم می توانیم همت بالایی داشته باشیم یعنی در هر رشته ای(مثلاً فیزیک یا شیمی و یا حتی خودِ عرفان) هستیم از خدا بخواهیم که بهترین راه و طریق را به ما نشان بدهد. این است که به این صفاتی که گفته می شود، گوش کنیم، برای خودمان هم خوب است.
حالا من نمیدانم اینجا ها این حرفها کجایش عیب دارد که خیلی ها بر ما ایراد می گیرند. مرحوم سید حیدر آملی کتاب می نویسد و می گوید شیعه واقعی صوفی است و صوفی واقعی شیعه است. یعنی اینها همه جدا نیستند یکی هستند. فردی شیعه باشد می گویند چرا شیعه هستی؟ می گوید برای اینکه پیغمبر علی را انتخاب کرده علی هم حسن و همینطور الی آخر ما به این شکل معتقدیم. دیگر بعد از امام دوازدهم بریده شد؟! نه! بنابراین او که یک دانشمند است و این حرف را می زند حق دارد. حالا گردش سیاسی است، که می گوییم نباید در سیاست دخالت کرد، برای اینکه خودِ درویشی و تصوف را یک رشته سیاست می گیرند. این سیاستی که ما امروز اسمش را سیاست گذاشته ایم غلط است سیاست نیست.
الان از خیلی شهرستانها نامه می نویسند که مدتیست از مشایخ کسی نیامده است، برای اینکه همین سفر کردنِ چه خودِ من و چه آقایان مشایخ مشکلاتی ایجاد می کند، نباید این مشکلات ایجاد بشود. بیشتر منظور در همان مسئله ی سکوت و دقتِ در زمان قرائت خطبه بود که دقت کنیم البته در کتابها همه جا نوشته اند ولی نه به این عبارت به عبارات دیگری ولی به این شکل، به صورتِ خطبه صد سال است که متداول شده است و خُب خیلی خوب است و مثلِ یاد آوری یک درسی برای درویش ها است.

Tags