مجلس صبح یکشنبه ۲۱-۳-۹۱ (تغییر و تحریف ناپذیری قرآن-خانم‌ها)

پیام دوست - بیانات مکتوب حضرت مجذوبعلیشاه

 

بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم

الان قرآن در دنیا تنها کتابی آسمانی است که دست نخورده است و البته از جانب خداست. البته مسیحی ها و یهودی ها قبول ندارند که از جانب خداست. ولی همه مسلمین می گویند تمام و کمال از جانب خداست، افراد دیگری نمی گویند، نه مسیحی ها می گویند (آنها می گویند انجیلی که ما داریم خدا گفته است) و نه یهودی ها، فقط مسلمین این را می گویند. برای اینکه به همین شکل بماند که از اول بوده، یعنی به فرمایش ائمه رفتار بشود که ائمه فرمودند قرآنِ خدا همین چیزی است که بین این دو جلد است. این موضوع البته در مقابل عده ای بود که می گفتند یک سوره ها یا آیاتی در قرآن بوده، که حذف کردند، که این حرف ها از روی تعصب است، هیچی نبوده که حذف کنند.
البته شاید یک عده خیلی کمی بودند، برای اینکه خدا فرموده «إنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ» (حجر/۹) ما این ذکر (که ذکر به معنای قرآن هم هست) ما این ذکر را فرو فرستادیم و خودمان هم حافظش هستیم، یعنی شما بخواهید یا نخواهید ما حافظش هستیم. کما اینکه خُب خیلی ها کوشش کردند و واقعاً معتقد بودند آن آیات از قرآن، حذف شده است، ولی تأثیرگذار نبود، در طی قرن ها اثر نکرد، همه همین را می گویند. برای اینکه قرآن به همین صورت محفوظ باشد، که محفوظ هست چون خدا گفته است ولی ما بفهمیم که قرآن محفوظ است، هیچ تغییری در آن ندهیم گرچه آن تغییر فهمیده می شود که از قرآن نیست مع ذلک تغییر ندهیم اما باز هم تغییرات که می دهد، البته با حسن نیت است و همیشه که نیست و مربوط به خودِ آن شخص است.
به عنوان مثال سوره ی الرحمن ، هر چند آیه ای می فرماید: « فَبِأَيِّ آلَاء رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ » (الرحمن/۱۶) با این حرفهایی که ما گفتیم پس شما کدام آیه ی خدا را تکذیب می کنید؟! البته به دو گروه انس و جن می گوید ،یعنی تغییر ندهید. آنوقت بعضی ها دیدید در این مسائل جواب می دهند. خدا می گوید پس به کدام یکی تکذیب می کنند؟! این عبارت را بعضی ها می گویند « لا بشيء من آلائك رب أكذب »، به هیچ چیز از نعمات و کلمات تو تکذیب نمی کنیم. خُب معلوم است که جواب آن است ولی همین هم، خیلی ها خوششان نمی آید بگویند و اضافه کنند.
وقتی قرآن می خوانید بهترین طرز قرآن خواندن این است که هیچ حرف و حدیثی همراهش نباشد. حتی مثلاً در بسیاری از آیات قرآن یا سوره های قرآن با « قُلْ » شروع می شود یعنی بگو. « قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ » « قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ » « قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَق » خیلی « قُلْ » هست یعنی بگو. یک مکتبی، شیخ آن مکتب(مجتهد هم بوده است) شیخ احمد احسایی، « قُلْ » را حذف می کند. می گوید « هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ * اللَّهُ الصَّمَدُ » « أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ » البته ما اگر به عنوان دعا بخواهیم ،خیلی خوب بگوییم « أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاس » ولی آیه قرآن « قُلْ » است،بگو. و این آیه و به این صورت عقیده را محکمتر می کند. گو اینکه کسی یا کسانی نیست که، خدا را قبول داشته باشند، مسلمان باشند،پیغمبر را قبول نداشته باشند یا پیغمبر را قبول داشته باشد، خدا را قبول نداشته باشند، نمی شود. خیلی خُب این برای تاکید است، که خداوند هم به پیغمبر می گوید بگو. یعنی اگر هم پیغمر نگوید، خدا گفته است. آنوقت اگر ما، پیغمبر ی که اسمش مسلمان باشد، یک آقایی که اسمش مسلمان باشد، حالا پیغمبر نه! بیاید از خودش بگوید « هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ »، نه عربی! به فارسی یا به هر زبانی بگوید او گفته،ولی ما نمی خواهیم گفته ی او را، ما می خواهیم گفته خدا را، که بالاتر از او هم هست، می خواهیم ذکر او را بگوییم.
یک مرتبه این داستان را گفتم. من در میان خیلی حرفها و احادیثی که عایشه از پیغمبر نقل می کند ،خُب خیلی هاش را خواندم، کتابی در موردش است. فکر می کنم، یعنی ممکن است اینرا خودِ عایشه نگفته باشد، یعنی این کسی که این کتاب را نوشته برای اینکه پیاز داغش را زیاد کند یا به قولی برای گل و بوته ی کتاب خودش، این حرف را گفته است. وقتی که پیغمبر منزل ابوبکر تشریف بردند، عایشه بعد از آن قضیه حالا، نه قهر، تقریباً مثل قهر خانه پدرش رفت، مریض بود آنجا افتاد. حضرت برای عیادتش تشریف بردند. بعد که صحبت شد این داستان افك [۱] به گوش عایشه نرسیده بود. آنجا به گوشش رسیده بود تا آن تاریخ، این است که حضرت به او گفتند حالا شایعه ای است. تو خودت خوب فکر کن با خدای خودت (خطاب به عایشه) اگر خدای ناکرده خطایی کردی، از خداوند معذرت بخواه، توبه بکن، توبه ات قبول می شود. عایشه خیلی بدش آمد. که من می گویم عایشه حق داشت، یعنی به هر جهت زنی پاک که افتخارش هم همین بود و در همه جا به مسلمانان می گفت خداوند در مورد من به پاکی شهادت داده است، راست هم می گوید. در سوره نور و آیه ی « لْخَبِيثَاتُ لِلْخَبِيثِينَ وَالْخَبِيثُونَ لِلْخَبِيثَاتِ وَالطَّيِّبَاتُ لِلطَّيِّبِينَ …» (نور/۲۶) اینها همه نشان می دهد که زن پیغمبر محال است همچین کاری کند. به هر جهت آنجا هم عایشه شاید خیلی متأثر شد و شاید به درگاه خدا نالید. خدا ناله او را قبول کرد. شاید، البته ما که نمی دانیم، به خاطر چه کسی، ظاهراً برای خاطر او آیات برائتِ عایشه نازل شد. همانجا که نازل شد بعد حضرت به حال عادی برگشتند. آیات را قرائت کردند خُب همه خیلی خوشحال شدند بهترین شاهد، به پاکی او شهادت داد. بعد مادر عایشه که زن ابوبکر می شد، رفت پیش دخترش گفت از محمد برای این آیات تشکر کن. عایشه گفت : نه! چرا از محمد تشکر کنم؟! از خدا تشکر میکنم. اگر این حرف را از روی خلوص نیت گفته باشد بسیار حرف عارفانه ای است، ولی خدای ناکرده اگر از لج گفته باشد، خواسته با شوهرش لج کند (ببخشید من اینجا می گویم شوهرش، چون به هر جهت در اینجا به عنوان شوهر عایشه بود) در اینصورت وای بر او. خدا می داند و او، بگذریم حالا.
ما از درونِ دل مردم که خبر نداریم، این نظیرِ آن حرفی است که سلطان محمود غزنوی به ابو الحسن خرقانی گفت، اول که دیدن شیخ ابو الحسن آمد، او اعتنای زیادی نکرد. همان دم درب نشست، البته بعد موقع رفتن احتراماتی کرد و گفته بود با عزّ سلطنت آمدی اینجا! ولی حال داری با ظل فقر می روی. سلطان محمود به شیخ گفت: مگر آیات را نخواندی « … أَطِيعُواْ اللّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِي الأَمْرِ مِنكُمْ…» (نساء/۵۹) خدا را اطاعت کنید. پیغمبر را هم اطاعت کنید، اولی الامر را هم اطاعت کنید که ما البته اولی الامر را امام میدانیم، آنها اولی الامر را حاکم می دانند. گفت مگر این آیه را نخواندی که به من احترام نکردی؟! شیخ ابوالحسن گفت: در أَطِيعُواْ اللّهَ چنان غرقم که از رسول شرم دارم. یعنی دیگر به الله فقط فکر می کنم و توجه دارم که به رسول و اینها کاری ندارم. حالا اگر کسی گاهی « قُلْ » نخواند نمی شود گفت کافر است و اینها ،شاید از روی حسن نیت است. « قُلْ » ،یعنی خدا به پیغمبر می گوید به اینها بگو، این می گوید نه من از خود خدا می شنوم،« قُلْ » بر می دارد می گوید « هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ »، اما این حالت و مقام به حرف شیرین است. خیلی کم، خود پیغمبران هم، می رسند که در لحظاتی بیان هم می کنند. وقتی خیلی در مورد پیغمبران اغراق می کنند. بخصوص پیغمبر می گوید (می گوید خدا گفته که من می گویم) « قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ …» (فصلت/۶) . من هم مثل شما هستم چرا اغراق می کنید. ولی این حالی نیست که هر کسی مدعیِ این حال باشد.
حالا در اضافات قرآن، مثل همین که من گفتم ،یکی می گوید که « فَبِأَيِّ آلَاء رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ » (الرحمن/۱۶) جواب می دهد،اگر به جایی رسیدی که خدا به تو گفت بگو،گفت که « فَبِأَيِّ آلَاء رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ » (الرحمن/۱۶) آنوقت باید جواب بدهیم. ولی چه کسی هست که به این مقام رسیده باشد که حرف خدا را بشنود !! اگر این خطابِ خدا که سؤال می کند، این را شنیدید، جواب بدهید. یک مورد در مورد حج هست « … وَلِلّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ …» (آل عمران/۹۷) این مخصوص خداوند است، یعنی حج خواستِ خداوند است. خداوند می گوید به خاطر من برای من ،شما مردم برای من و به خاطر من، هر کسی استطاعت دارد به مکه بیاید. از همه دعوتِ صریح می کند، چون دعوت کرده باید جواب بدهیم. وقتی رفت یعنی جواب داده است. آخر ممکن است ما در همه عمرمان مجال نکنیم که جواب بدهیم، یعنی آن استطاعتی که خدا گفته نداشته باشیم. ولی وقتی جواب دادیم پا شدیم رفتیم مکه و یادمان هم بود که داریم اطاعت امرِ خدا می کنیم، من که دارم اینجا می آیم خدا گفته بیا، در آن صورت بین راه باید جواب خدا را بدهیم. بگوییم « لَبَّیْکَ اللَّهُمَّ لَبَّیْکَ، لَبَّیْکَ لاشَریکَ لَکَ لَبَّیْکَ، انَّ الْحَمْدَ وَ النِّعْمَةَ لَکَ وَ الْمُلْکَ، لا شَریکَ لَکَ » آنوقت جواب دادیم. اینجا یعنی فرض می کنیم، گو اینکه ما شاید نشنویم این خطابِ خداوند را که خطاب به ما کرده باشد که جواب بدهیم، ولی خود خداوند قطعاً یک طوری کرده که مثل اینکه می گوید: اُهُیْ، « … وَلِلّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ …» (آل عمران/۹۷) حالا ما با ان اُهُیْ هم که می گوید گوش نمی دهیم، ولی خداوند که خطاب کرده به ما، جواب می دهیم. اما اینجا خدا دعوت کرده است. مثل شما، خودتان دعوت می کنید ،اگر دعوتتان به یک نفر نرسیده باشد باز هم تکرار می کنید یا صدا می کنید.
اما در مواردی که خدا مستقیم دعوت نکرده، می خواهد یک چیزهایی یادِ ما بدهد، می گوید « قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ » « قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَق » این است که منعی ندارد و مشهور هم هست که می گویند این چیزها را در وسط قرآن اضافه می کنند. نمی دانم می گویند ختم انعام بگیریم ختم فلان بگیریم. همه وسط آیات هزار حرف دیگر هم اضافه می کنند آنچه متداول است، یعنی قصد خراب کردن قران را ندارد. این چیزها یک قدری سلیقه شخصی است ولی به نظر من بهتر این است که هیچ چیزی به عبارت قرآن اضافه نکنیم.
سؤالی رسیده بود، که خودم گاهی در چیزی که میخوانم مثل نماز، یک جایی می رسد که مثلاً می توانم جواب بدهم یا نه؟! آیه قرآن بهتر است که همانطوری که هست بخوانید،ایه قرآن البته در دعاها خب تقریباً ما می بینیم که تغییر اشکالی ندارد. البته تغییر اینطوری. مثلاً در دعای آن سجده آخر می گوییم: «یا ولی العافیه اسئلک العافیه عافیه» ، یعنی ای صاحب عافیت ،عافیت از تو می خواهم . من غالبا بخصوص اگر آنوقت ها که باشم می گویم نسئلک العافیه. حالا اینها که با من نماز می خوانند. حتماً توقعی دارند که اگر خدا قبول می کند آنها را هم قبول کنم. معذرت می خواهم من همیشه آن آخرها یک قدری از خودم حرف می زنم.
شاعری یک مدحی برای امیری خواند. آن وقت ها هم امیرها اگر خیلی سرحال بودند شوخی می کردند، اگر نه! تا تمام می شد یک چیزی به شاعر می دادند می گفتند برو دنبال کارت. شاعر شعر را که گفت آمد به امید اینکه صله بدهند. پادشاه یا امیر گفت که باید تو را مجازات کنیم، حدس بزن. او تعجب کرد گفت:چرا؟! گفت تو همه اش دروغ می گویی. گفت نه! گفت خدا درباره تو گفته است. « وَالشُّعَرَاء يَتَّبِعُهُمُ الْغَاوُونَ *…* وَأَنَّهُمْ يَقُولُونَ مَا لَا يَفْعَلُونَ » (شعراء/۲۲۶و۲۲۴) شعرا پیرو گمراهان هستند و یک حرفهایی می زنند که خودشان نمی کنند. « يَتَّبِعُهُمُ الْغَاوُونَ » . این گفت خُب دنباله اش خدا گفته یک حرفهایی که می زنند خودشان آنطور عمل نمی کنند، پس گناهی ندارند. پس حالا تو بدان « يَتَّبِعُهُمُ الْغَاوُونَ » نباشی. این به تلافی صله ای که باید به تو بدهم و ندادم بود.
“حضرت صالح علیشاه” برای عظمت مقبره چه از لحاظ ساختمان، چه از هر لحاظ، در هر یک از شهرها هنرمندی بود (درویش یا غیر درویش) می گفتند استفاده کنید. یک اوستا حمزه سمنانی بود. نمی دانم شغل او چه بود، ولی به هر جهت مار می گرفت.هر کسی مار داشت می آمد وردی، دعایی می خواند و مار می گرفت، از سمنان بود. بعد که سنگ مزار خواستند بسازند. همه آنهایی که اینکار میکردند آمدند در آخر اصفهانی را پسندیدند همین اوستا عبدالولی جد اینها باشد،خطش، خودشان خطشان خیلی خوب بود ولی نمی خواستند بنویسند. شاید دلشان نمی آمد. و مرحوم عشقی از قم آمد. درویش خیلی خوبی بود. اوستا عبدالولی اصفهانی با دختر اوستا حمزه سمنانی ازدواج کردند. هنرور، نام فامیل آنها بود و همین طور فرزندانشان نسل اندر نسل. در اصفهان هستند، در سمنان هستند. در گناباد نمی دانم هستند یا نه؟! هستند، بله در گناباد هم هستند.
________________________________
[۱] ) تهمت زدن به همسر پيامبر عايشه‌

Tags