مجلس صبح پنجشنبه ۱۸-۳-۹۱ (دعا و اجابت دعا-آقایان)

 پیام دوست - بیانات مکتوب حضرت مجذوبعلیشاه

 

بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم

دعا خواستنْ از بندگان خدا مطلوب است، به این دلیل که خودِ دعا را هم خدا گفته است. مولوی می گوید:

هم دعا از تو اجابت هم ز تو

می گوید خدایا همه اوامری که گفتی، ما انجام دادیم حالا دیگر نوبت توست، همیشه نوبت اوست. این خُب تصنیف است برای مقدمه که من مثال زدم. منظور در قلمرو تصنیف و امثال آن است. دعا هم به زبان نیست، اگر الان جلوی من یک دعای ژاپنی بگذارند من چیزی از معنی آن را نمی فهمم، به حروف فارسی هم بنویسند که من بتوانم بخوانم باز هم هیچی نمی فهمم. همانطور یک خارجی که می آید نمی تواند فارسی را بفهمد.
اگر خودِ دعا به این معنایی که ما می گوییم و امروز متداول است یعنی کتاب زاد المعاد و کتاب مفاتیح الجنان و خیلی از اینها هست. اگر خواندنِ اینها کافی بود خُب آن کسی که اینها را نوشته و چاپ کرده است ده هزاران هزار نفر می خوانند پس نباید هیچ ناراحتی در جهان باشد و بعد توجه صرفاً به این مسئله، مثلاً خیلی ها (غیر درویش ها) به ندرت می آیند می گویند ،برای روزی، یک ذکری به ما بدهید، ذکر یعنی چه؟! ذکر یعنی یاد خدا !! لغت چه هست؟! لغت را ما در آوردیم، ما به جای اینکه لغت را در آوردیم یاد خدا کافی است، منتهی یاد خدا همچین آسان نیست. ما دسترسی به درگاه خداوند که نداریم به قول جامی :

چون میسر نیست بر من کام او          عشق بازی می کنم با نــــام او

این در واقع مشغولیت است ولی اصلِ دعا آن معنایی است که در این جملات نهفته شده است و آن معنا هم به زبان نیست از دل باید برخیزد. یعنی مثلاً وقتی می گوییم « اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِيمَ » (فاتحه/۶) واقعاً دلمان می خواهد که خداوند راه صحیح را به ما نشان بدهد، اگر در آن لحظه ای که این حالت برای ما است، که می فهمیم، هیچ عقل ما کار نمی کند، یعنی کار کرده، به نتیجه نرسیده است. چند راهیْ در جلوی او است، نمی تواند تشخیص دهد که کدامیک از این راه ها بهتر است. آنوقت متذکر می شوید، خدایا راه خوب را به من نشان بده. می گوید « اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِيمَ » (فاتحه/۶) این دعا چون قبلاً به درگاه خدا رسیده است یعنی خداوند خودش این حالت را داده که ما این دعا را کنیم، در این صورت مستجاب می شود.
نگاه کنیم از خلقت اولیه ی انسان، از پدر و مادرِ همگی، آدم و حوا، آدم یک باغبان بود در باغی که ما حالا به آن دسترسی نداریم انشاءالله دسترسی به آن پیدا کنیم. نمی دانست کارها به دست چه کسی است!! سردش بود سرما می خورد و می لرزید نمی فهمید از چه کسی بخواهد، بعد چند مرتبه که اینطوری شد، دید خداوند خودش از آن بالا او را نگاه می کند چون لرزیده برای او از پوست حیوانات لباس درست کرد و فرستاد، گفت اینها را بپوش!! دید صاحبْ باغ به فکرش است و به همین شکل یکی یکی نیاز های او را برطرف کرد. اول هم که از بهشت آمد بیرون نمی دانست چه بگوید، فرض کنید مثل کودکی که از مادر متولد می شود اصلاً نه آدابی می داند و نه چیز دیگری. آدم هم مثل یک مولود تازه ای بود، باز حتماً در دلش تأثر پیدا کرد که از آن بهشتِ آرامش و اینکه هیچ نیازی دیگر در آنجا ندارد که احساس نیاز و کمبود کند از آنجا آمده است. خب صاحبْ باغ یا او را بیرون کرده یا گفته که به منزل دیگری برود.
اینجا چون، شاید یک قدری متوجه شده بود که کارها به دست همان صاحبْ باغ است به دست همان کسی که این را خلق کرد. دید اگر سرپیچی کند بیرونش می کنند، خداوند به او یاد داد، نمی دانست از چه کسی بخواهد « فَتَلَقَّى آدَمُ مِن رَّبِّهِ كَلِمَاتٍ… » (بقره/۳۷) آدم از پروردگار خودش یک معانی و کلماتی به او وحی شد، القا شد. گفت که « رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنفُسَنَا وَإِن لَّمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ » (اعراف/۲۳) یعنی در دلش گفت. خداوند برنامه ای که خودش داشت، به او یاد داد که این کلمات را بگو و اِلا قبل از این کلمات، خُب آدم به هیچ وجه راضی نبود که از بهشت بیرون بیاید. وقتی که بیرون آمد دلش می خواست مجدد به آنجا برگردد. منتهی نمی دانست چه بگوید و به چه کسی بگوید، آن رابطه ی انسانی و خدا، رابطه ی بنده و ارباب را نمی دانست درک نکرد، می دانست که باغ مال اربابی است که او را اینجا گذاشته است، این رابطه به چه صورت است و این ارباب چه قدرتی دارد و چه کار می کند، را نمی دانست، به تدریج متوجه شد.
وقتی ناله آدم قبول شد که آنچه را که خدا به او گفته بود، گفت. « فَتَلَقَّى آدَمُ مِن رَّبِّهِ كَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَيْهِ… » (بقره/۳۷) آنوقت خداوند او را بخشید. پس اینجا هم این دعا را خدا به دهان او داد. گفت تو بگو و هم خودش قبول کرد. از این جریان این نتیجه را می گیریم که دعایی که خودِ خدا بدهد ردخور ندارد بخصوص مثلاً از همین حیث می گویند دعاهایی که در قرآن آماده این خصوصیت را دارد، همینطور بسیاری از «قُلْ أَعُوذ ها» که به صورت مُدون در قرآن است، فهمید که پناه گاهی جز خداوند ندارد و فهمید که هر چه می خواهد باید از او بخواهد. نمی دانست، اصلاً محتاج به غذا نبود بدنِ اینطوری که نداشت، خدا برای او غذا آفرید، یادش داد که باید غذا بخورد، به او گفت « … كُلُواْ وَاشْرَبُواْ وَلاَ تُسْرِفُواْ …» (اعراف/۳۱) این کره زمین در اختیار تو، بخور و بیاشام ولی اسراف نکن. یعنی فکر نکن حالا که ما داریم پس بخوریم و اسراف کنیم،نه! با دقت مصرف کنیم.
خلاصه در این جریانِ زندگی حضرت آدم و دستوراتی که خداوند به او داد، همه ی برنامه زندگیِ معنویِ بشرها را از روی همان می شود استنباط کرد. این است که حالا در این صورت در هر دعایی، اگر آن حالتی پیدا شد که واقعاً از صمیمِ قلب از خدا خواستیم و احساس کردیم که این حالت و این دعا را خدا به دل ما الهام کرده است، آن دعا یقیناً قبول است. به همین جهت خیلی اشخاص فکر می کنند که ممکن است برای خودشان چنین حالتی دست ندهد از برادر مؤمنشان خواهش می کنند که تو برای من دعا کن، برای اینکه تو وقتی دعا کنی، دعای تو خالص است برای خودت نیست. این است که دعایِ از دیگری خواستن خوب و ممدوح است، منتهی بهتر این است که قبلاً خود انسان این حالتِ دعا را داشته باشد تا این اثر کند انشاءالله.

Tags