به مناسبت چهلمین روز عروج ملکوتی شیخ بزرگوار حاج شمس الدین حایری «ارشاد علی»

به مناسبت چهلمین روز عروج ملکوتی شیخ بزرگوار حاج شمس الدین حایری «ارشاد علی»

 

چهلمین روز فراق

عارفی از خود رسته و به حق پیوسته عالمی ربانی و عارفی صمدانی بود. لباس تقوی بر پندار و کردار خویش پوشانده و در تمامی عمر پر برکتش یاران را دعوت به اطاعت و مهر و عشق به مولا،تقوی،اتحاد،گذشت،تواضع و بندگی حق می نمود.

در چهلمین روز فراقش با ذکر شرح حالی یاد ایشان را گرامی می داریم :

هو

۱۲۱

وقت رفتن آمد و جستن ز جو          کل شی هالک الا وجهه

مختصری از شرح احوال عارف ربانی جناب آقای حاج شمس الدین حایری جعبی (ارشاد علی)رحمت الله علیه[۱]

این نفس جــان دامـنم بــرتـافـتـه است          بــوی پیــراهان یوسف یافته است

از بـرای حـــق صحـبت سالــهــــــــا          بـاز گـو رمزی از آن خوشحال ها

من چه گویم یک رگم هوشیار نیست          شرح آن یاری که او را یار نیست

شـرح ایـن هجـران و ایـن خون جگر          ایــن زمــان بگــذار تـا وقت دگر

خـوشتـر آن باشـد کــه سـر دلبـــران          گــفتــه آیــد در حـدیث دیگران

دوستان آشنایان مهرورزان

همگان اهل وفا، اهل صفا، اهل شریعت و هم اهل طریقت گرچه هم دیراست و دور.

رفته از دست من و تو          آن بت سیمین بدن

آن محبت، آن کریم، آن یگانه مرد دین، آن نمونه مردمی، آن سلاله شمس دین، دلبر شیرین سخن، عارف راه یقین، حق صباحی جلوه کرد در پوستین، زین سبب پیر و دلیل متقین، هم لقب داد و را، در مقام مرشدین، ارشاد دین.

اندرین مصیبت کبری هم آنها که مدتی همکارش بودید، دوستش بودید، یا شاگرد و محصلش و یا شاید هم اگر خدا می خواسته دست در فتراک ملکوتش زدید و همای سعادت یارتان گشته مرید با اخلاص و یار غمخوار و گرفتار و خدای ناکرده بیمارش. همگی را صبر جمیل از درگاه سبحان همی خواهم و به غمتان مرهم استغاثه. امید در شهری که بیش از هر دیاری او را غریب داشتند روزی نه چنان دور، یادش نه بر قبر این کره خاکی که بر دلهای افلاکی پاس داشته شود، نه چون نوش داروی بعد از مرگ سهراب اکنون مختصری از شرح احوال آن عارف بزرگوار به سمع عزیزان می رسانم.

نام مبارک ایشان عبدالحسن ملقب به شمس الدین در دوم فروردین ۱۳۰۰ شمسی مطابق با رجب المرجب ۱۳۳۹ هجری قمری در کرمان دیده به جهان گشود.

والد مکرم ایشان آقای حاج میرزا یوسف حایری متولد و ساکن شهر کربلای معلی بوده اجداد پدری ایشان از طایفه ابوالعال از محلی به نام جبع در سوریه و جبل العامل لبنان فعلی بودند در ایام جوانی آتش شوق دیدار اولیای حق و یافتن صراط مستقیم الهی در دل او شعله ور گردیده و به سیر آفاق و انفس پرداخته و سرانجام به ایران رسیده و در سلک پیروان مرحوم صفی علیشاه درآمده و پس از مرگ او به اشاره وی به گناباد رفته و دست ارادت به دامان حضرت آقای سلطان علیشاه قدس الله سره زده و با قدم صدق به راه فقر قدم زده و از طرف جانشینان ایشان به منصب هدایت و راهنمایی بندگان خدا با لقب ارشاد علی منصوب و مامور به خدمت در کرمان گردیدند.

والده محترم ایشان بی بی صغری همشیره محترم جناب آقای حاج شیخ محمد جواد آموزگار (ظفرعلی) عارف و استاد بی نظیر ادبیات و عرفان است آن مخدره فاضله معلم قرآن و مکتب دار بوده چنانچه حضرت آقای آموزگار مکرر می فرمود اینجانب مدیون تعلیمات خواهر بزرگتر خود می باشم آن مرحومه توسط همسر بزرگوارشان جناب آقای حاج ارشاد علی به شرف فقر نائل شده و با تحمل مشقات و سختی ها طی مراحل سلوک نموده است که به قول استاد دانشمند آقای دکتر محمد ابراهیم باستانی پاریزی: این زن عارفه کرمانی صد رابعه بنت کعب را در مقام فقری خود پشت در نهاد.

ایام کودکی و تحصیل

آقای شمس الدین حایری شرح حال ایام کودکی و ایام تحصیل خود را در جایی چنین مرقوم فرموده اند: از سال ۱۳۰۸ پس از رحلت پدر بزرگوارم تحت سرپرستی مرحومه مادرم تا کلاس چهارم دبستان را به پایان رساندم مرحوم آقای آموزگار که برای حل مشکلات زندگی و انجام امور اداری به منزل ما می آمدند به مادرم پیشنهاد کردند که برای بهبود امر تربیت و تحصیل من مستقیما تحت مراقبت ایشان قرار گیرم مرحومه مادرم از این پیشنهاد استقبال کردند و از آن پس به مدت دو سال که کلاسهای پنجم و ششم ابتدایی را طی می کردم در منزل آن مرحوم از هر لحاظ تحت مراقبت کامل بودم و بعد از ورود به دبیرستان تا اخذ دیپلم در حالی که در منزل خودمان زندگی می کردم تحت سرپرستی و مراقبت آن مرحوم بودم و پس از آن در مدت تحصیل در دانشسرای عالی تهران و بعداً اشتغال به دبیری در دبیرستانهای کرمان از مساعدت و راهنمائیهای آن بزرگوار برخوردار بودم.

در بهار سال ۱۳۱۲ شمسی هنگام تشریف فرمایی و اقامت چهار روزه حضرت آقای صالح علیشاه اعلی الله مقامه الشریف در کرمان مرحوم آقای آموزگار اغلب در حضور معظم له بودند و اینجانب را نیز با خود می بردند. در تابستان ۱۳۱۶ آن مرحوم به من صرف و نحو عربی تعلیم می دادند.

جناب آقای حایری در سال ۱۳۱۸ شمسی پس از اخذ دیپلم جهت ادامه تحصیل به تهران عزیمت و ابتدا در دانشکده طب نام نویسی ولی بعداَ منصرف می شوند و در دانشسرای عالی تهران به اقتضای ذوق فطری در رشته فیزیک و شیمی ثبت نام کرده و در خرداد ۱۳۲۱ شمسی پس از اخذ درجه لیسانس به کرمان مراجعت و به استخدام وزارت فرهنگ در آمده و مدت پنجاه سال به تعلیم و تربیت فرزندان این مرز و بوم همت گماردند.

خدمات اجتماعی

ایشان بر اساس یادداشت هایی که خودشان مرقوم داشته اند می فرمایند: در سال ۱۳۳۸ که ریاست دبیرستان پهلوی کرمان(امام خمینی کنونی) را به عهده داشتند از طرف وزارت فرهنگ همراه یک گروه ۱۸ نفره منتخب از ۱۳ استان و کادر وزارتخانه برای بازدید از موسسات آموزشی انگلستان به مدت ۴ هفته ماموریت پیدا کردم. مرحوم آقای آموزگار به خواهش اینجانب و موافقت مدیر کل وزارت فرهنگ کفالت دبیرستان را عهده دار شدند و آن را به نحو مطلوب اداره نمودند. جناب آقای حایری دبیر دروس فیزیک شیمی ریاضیات هندسه و هئیت دبیرستانهای شاهپور قدیم(شریعتی) و پهلوی(امام خمینی فعلی)، دبیرستان شبانه وحدت و ریاست و معاونت این دبیرستانها استاد دانشسرای مقدماتی بوده ریاست فرهنگ شهرستان و معاونت آموزش اداره کل آموزش و پرورش استان کرمان و عضویت شورای فرهنگ و آموزش و پرورش، ریاست دادگاه اداری فرهنگ و عضویت در هئیت منصفه مطبوعات در فرمانداری را بر عهده داشت. و پس از انتقال به تهران در سال ۱۳۴۶ در دبیرستانهای شمیران و فلسفی تهران و تدریس شیمی در دانشگاه ملی (شهید بهشتی) عهده دار بودند.

از خصوصیات انسانی و اخلاقی بارز دوران خدمات فرهنگی از زبان همکاران و شاگردان ایشان این بود که:

۱- مطالب هر درس را قبل از ارائه حتما مطالعه می نمودند.

۲- تفهیم دقیق دروس به صورت سهل ممتنع و با حوصله و صبر وصف ناشدنی که قابل درک و فهم برای تمام دانش آموزان کلاس باشد انجام می دادند.

۳- ادب و تواضع چشمگیر نسبت به همکاران و دانش آموزان بجا می آوردند.

۴- اشراف کامل به قوانین و آیین نامه ها داشتند و اجرای آنها را حتی نسبت به بستگان نزدیک سختگیرانه اعمال می کردند.

۵- مهارت بسیار عالی و مدبرانه در حل اختلافات اداری و کاری بطور عادلانه داشتند.

۶- وظیفه شناسی و وقت شناسی را تا حد وسواس رعایت می فرمود.

۷- پذیرش هر مسئولیتی توسط ایشان باعث بر آرامش و امنیت شغلی و شادمانی آن زیر مجموعه بود.

۸- تفکر و آرامش دائمی ایشان همواره اطرافیان را به آرامش و تفکر می کشید و مصداق بارز این شعر بودند

صراف سخن باش و سخن بیش مگوی          چیزی که نپرسند تو از پیش مگوی

گـــــوش دو دادند و زبــــان تو یـکی          دو بشنـــو و یکــی بیـش مــگــوی

تشکیل خانواده

ایشان در سال ۱۳۲۸ به اتفاق مرحومه والده و همچنین دایی بزرگوارشان حضرت آقای آموزگار به بیدخت مشرف شده و در همان سفر از سرکار خانم ناهید آغا محمودی بیچاره بیدختی که لقب بیچاره از عنایت حضرت رضا (ع) به اعقاب امرای گناباد به اجداد بزرگوار نامبرده رسیده است و نوه دختری حضرت آقای سلطان علیشاه شهید می باشند خواستگاری و ازدواج نمودند ثمره این ازدواج میمون پنج فرزند به نامهای آقایان محمود، حبیب، مهدی و مسعود و زهره خانم می باشد که همگی دارای تحصیلات عالیه و کمالات معنوی می باشند و فرزند برومند ایشان آقای حبیب حایری از طرف بندگان حضرت آقای مجذوب علیشاه ارواحنا فداه مامور به اقامه نماز جماعت در کشور استرالیا می باشد و از خداوند سلامت و توفیق روز افزون همگی ایشان را خواستاریم.

تشرف به فقر و کسب مقامات معنوی

ایشان در دوران اقامت در تهران به جهت تحصیلات عالی در جلسات فقری نیز شرکت می فرمود در همین ایام آتش اشتیاق تشرف به فقر علوی در دل ایشان شعله ور شده تا این که در یک صبح جمعه سال ۱۳۱۹ شمسی توسط شیخ جلیل القدر آقای امام استهباناتی به فیض اتصال به شاهراه ولایت نائل شد وی در تمام دوران مقید به شرکت در تمام مجالس بوده و گاهی ترنم این رباعی بودند که :

یارب مــــددی کــز بدی خود برهم          از بد ببـــرم و زبـــدی خــود برهم

از هستی خود مرا زخود بی خود کن          تا از خودی و بی خودی خود برهم

پس از درگذشت شیخ بزرگوار جناب آقای آموزگار (ظفرعلی) طاب ثراه بار دیگر مورد عنایت و توجه بندگان حضرت آقای رضا علیشاه قدس الله سره واقع شده و مراجعت به کرمان جهت اقامه نماز جماعت به ایشان پیشنهاد گردید ولی ایشان به دلیل تحصیل فرزندان و سایر مشکلات خانوادگی عذرخواهی می نمایند تا سرانجام این اجازه معنوی در تهران فروردین سال ۱۳۷۲ توسط بندگان حضرت آقای محبوب علیشاه قدس الله سره شرف صدور یافته و در همان سال مامور به هدایت و راهنمایی بندگان خدا با لقب ارشاد علی که معناً از پدر بزرگوارشان به ارث برده اند می شوند و در مراحل بالاتر سلوک فرمانی جداگانه در سال ۱۳۸۰ اجازه سبز نمودن مجلس نیاز جهت ایشان صادر شد. و قریب ۱۹ سال وجود مقدسشان زینت بخش مجالس فقر و به هدایت و دستگیری طالبان راه حق مشغول بوده لازم به ذکر است که تاریخ صدور اجازه ایشان روز تولد حضرت زینب (علیهما السلام) بوده و وفات ایشان نیز مقارن با روز تولد آن بانوی بزرگوار اسلام می باشد.

ایام فراق و رحلت

ایشان در اواخر عمر دچار نارسایی ریوی که ثمره پنجاه سال تدریس و استنشاق گرد سفید تخته سیاه بود، شدند و پس از چندین سال معالجه سرانجام در اسفند سال ۱۳۹۰ در بیمارستان شریعتی تهران بستری و در سحر جمعه ۱۱ فروردین ۱۳۹۱ مطابق با هفتم جمادی الاولی ۱۴۳۳ در سن ۹۱ سالگی مرغ جانش به ملکوت اعلی پرواز کرده و جامعه فقر را عزادار نمود و با اینکه برای دفن در مزار سلطانی بیدخت گناباد وصیت کرده بودند این امر میسر نشد و پیکر مطهر ایشان توسط جمع کثیری از ارادتمندان در بهشت زهرا تهران به خاک سپرده شد. جناب آقای حایری در اواخر عمر پر برکتشان متوسل به این مناجات حضرت سجاد (ع) که در ابتدای وصیت نامه پدرشان درج است بودند که می فرماید:

اَللهمَ ارزقنی التَجافی عَن دارِ الغروُرِ و الاِنابه اِلی الدار الخُلود و الاِستِعداد لِلموت قَبلَ حلُولِ الفوت

بار خدایا روزی من گردان دوری کردن از خانه غرور و بازگشت به سوی خانه آخرت و همچنین آمادگی برای مرگ را پیش از فرا رسیدنش.

و چون پدر بزرگوارشان که بیست روز به رحلتشان طی نامه ای به گناباد خبر از رفتن به دیار باقی داده بودند، ایشان نیز به فرزندان و برخی دوستان نزدیک از جمله دانشمند و خطیب محترم جناب آقای حسینعلی کاشانی خبر به رفتن داده و خداحافظی نموده و متوسل به افاضه عنایات اولیاء الله شدند.

و السلام علی من تبع الهدی

 

۱- این مقاله در مراسم بزرگداشت آن بزرگوار در مورخه ۲۱/۱/۹۱ در مسجد طالبی کرمان قرائت گردید.