مجلس صبح چهارشنبه ۶-۲-۹۱ (شهادت حضرت فاطمه (س) -آقایان)

پیام دوست - بیانات مکتوب حضرت مجذوبعلیشاه

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

مثل اینکه شروع مجلس هشت و سی دقیقه است ،حالا خُب زودتر آمدن عیبی ندارد دیرتر آمدن عیب دارد. بنابراین شاید یک مقدار جبران شود،یک مقدار کنجکاوی کنیم یا بگوییم از قضایا تحلیل می کنیم که بهتر بفهمیم. البته می بینیم امروز در همه جای دنیا از بعضی وقایع یاد و تحلیلی می کنند که این تحلیل ها منطبق با هم نیست حالا تحلیل ها راجع به یک واقعه ای از رسانه های رسمی صادر می شود مثلاً یک کشتی غرق شده است یا یک هواپیما سقوط کرده است یا شخصی سرما خورده عطسه کرد شخصی بیشتر سرما نخورده گرما خورده مرده است. هر کدام از این وقایع یکی است ولی تحلیل مختلف است. حالا دنیای امروز که همه امکان این را دارند از همه ی خبرها خیلی زود مطلع شوند این بشر به این اندازه در دروغ گویی وقیح است که جلوی چشم اینها در همه ی دنیا دروغ می گوید البته بعضی ها رشد بیشتری دارند حالا چرا نمی دانم. ما در زراعت و کشاورزی می بینیم مثلاً یک تخمی می پاشند یکی که جوانه می زند خیلی رشید می شود یکی دیگر کنار آن کوتاه تر می شود، حالا چرا نمی دانم! همچنین از واقعه ی مهمی که تمام مردم دنیای آن روز و همینطور تا روز قیامت به آن توجه دارند و آن ظهور اسلام است و بعد از ظهور اسلام وقایعی که وجود داشت خیلی مؤثر بود و البته می دانید اسلام در عربستان ظهور کرد باصطلاح یک وجودِ غیر تخیلی نبود،وجود داشت این وجود یعنی اسلام را باید انسانهایی که به خودشان می گویند ما مسلمان هستیم و این اسلام را می گویند، تازه این مسلمانی ها کدام مسلمانی را قبول کنیم؟! داستان هایی که در مورد معاویه است برای اینکه خلاصه بشود شرح نمی دهم خودتان فکر کنید. حَجاج بن یوسف تعداد زیادی از مسلمانها را کشت یکی از آنها به نظرم سعید بن جبیر از صحابه خاص پیغمبر و مرد بزرگواری بود. اعتقادش هم تا می گفتند، می گفت امیر المؤمنین،خلیفه گفته است او با خلیفه دشمن بود، می گفتند آقا خلیفه اینجا بی خود گفته است تو هم خودت مثلاً مجتهد هستی باید فکر کنی و امر خلیفه را در این موضوع اطاعت نکنی ،می گوید قرآن اینطور گفته است،قرآن با بیان خلیفه دیگر اثر ندارد یعنی اطاعت امر خلیفه که ولیِ مملکت است ،اطاعت امر او واجب است ،به قرآن که کار نداریم خُب همین حرفی که “به قرآن کار نداریم” بود که یک مقدار بزرگ شد شاخ و برگ پیدا کرد قشون معاویه یک دفعه متوجه شدند که به قرآن کار ندارند ولی الان قرآن در حال کشتن آنهاست بنابراین بهتر این است که حالا با قرآن کار داشته باشند. گفتند که بیایید همه دور قرآن جمع بشویم، از این حرف،حرف منطقی تری بود و هست؟! نه! گفتند که همه ما تابع این قرآن هستیم که بالای این نیزه گذاشتیم ،کجای این حرف عیب دارد؟ خود حرف عیبی ندارد گوینده عیب دارد! از همین موارد بود که فرمایش علی(ع) ضرب المثل هم شد «کَلِمَه حَقٍّ یُرادُ بِها الباطِلُ» کلمه و حرف حقی است که می زنند ولی نیتشان نیت باطل و اراده ی آنها اراده ی باطلی است این یک اسلام، و اسلام علی (ع) هم یک اسلام. دیگر ادامه نمی دهم خودتان متوجه شوید و بفهمید.

دانستن هم کافی نیست احساس کردن کافی است سعی کنیم انشاءالله اسلامِ علی را احساس کنیم اسلام معاویه را که می دانیم،می بینیم ومی گوییم. در بین این اعراب با این تفاوت های اعتقادی که داشتند یک تعصب قومیت ،بله آن قومیتی که او داشت کفر است ولی آن قومیتی که پبغمبر داشت فرمود که «حب الوطن من الایمان» این عین ایمان است. ما دیگر حالا تشخیص را خودمان باید بدهیم در این میان یک اختلاف از همه شدیدتر بود که تقریباً بر همه هم حکومت می کرد و آن اختلاف بین اوس و خضرج بود که دو قبیله مهم بودند. اینها هم به جمع نظر داشتند یعنی اگر یک نفر از این قبیله ،یک نفر از قبیله آنها را می کشت به تلافی آن هجوم می آوردند و ده نفر از آنها را می گرفتند می کشتند فرق نمی کند چه کسی هست ،گردو شمار است گردو ها همه مثل هم هستند یکی کشته ده تا می کشند اینها ده تا می کشند باز طرف ها به قصاص بیست تا می کشند،از قدیم هم بوده است.

خب داستان ها دارد مثلاً در زمان نوح که مربوط به خیلی قدیم است ارادتمندان به نوح می گفتند آقا این رجاله ها چه هستند که اطراف تو جمع شده اند؟! آقاها ما هستیم شاید از اول اگر امر الهی بر این بود که نوح با آنها مذاکره کند یک طور دیگر می شد ولی نوح فرمود که من کاری ندارم ،نه بارِ عمل آنها را من می کِشَم نه عمل من را آنها می کِشَند! هیچ بدی هم از آنها ندیدم همین اندازه به اینها می گفت.

ولی همین که چه کسی بالا دست چه کسی بنشیند! کی کجا باشد. در مجالسی اگر جایی برای شخص معینی از فلان قبیله نمی گذاشتند قبیله با اینها بد می شد، از این قبیل اعتراضات بود. این روحیه ای است که در طی قرن ها در ملتی ایجاد شده است بعد اینها در خون شخص وارد می شود اصطلاحی که در ادبیات هم آمده، می گوییم وارد خون من شده است. اینها به هر جهت مؤثر است نه اینکه عیناً به نسل بعدی می رسد نه! نسل بعدی تحت تأثیر اینها است با تجربیات خودش اینطور اثر میکند. همه آن تجربیات هم در این مسیر است مثلاً تجربه می کند که فلان شخص که چنین است خیلی احترام ما را رعایت می کند ولی فلان شخص رعایت نمی کند با بچه های آن یکی خوب هستند و با بچه های آن یکی بد هستند تا بعد معلوم می شود که نه! هر دوی آنها خوب هستند اینطور در تعصبات خودشان گیر کرده بودند.

حتی در زمان حیات پیغمبر عده ای با وجود اینکه تحریم هم شده بود مست شده بودند رجز خوانی می کردند و یادشان رفته بود که «أَلْهَاكُمُ التَّكَاثُرُ» «حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ» (سوره تكاثر –آیه 1و 2) و می خواستند جنگی اتفاق بیافتد پیغمبر آمدند باز آن موهبت الهی که در آیه قرآن فرمود به تو قدرتی دادیم و یک محبتی از تو بلافاصله در دلهای آنها می اندازیم، آرام شدند. ولی اگر فرض کنید پیغمبر آن روز در مدینه تشریف نداشتند کشت و کشتار می شد.

تربیتشان خیلی مشکل بود در این وضعیت پیغمبر ظاهر شد. معتقدین،آنهایی که مسلمان بودند خیلی ارادت داشتند و خُب واقعیت را این می دانستند که پیغمبر نماینده خداوند است و هر چه اراده کند اراده ی خدا است. خُب این طبیعی است کسانی که به پیغمبر علاقه مند باشند به فرزندش نیز علاقه مند باشند و احترام باید بگذارند. به فرزند پیغمبر(ص) حضرت فاطمه(س) علاقه مند بودند. حالا مسئله سقیفه بنی ساعده هم پیش آمد که البته خود آنها گفتند ما دیدیم که اگر دیر عمل کنیم از حالا بین مسلمین تفرقه است، یک خلیفه برای مهاجرین و یک خلیفه برای انصار خواهد شد و حتی خود عمر گفت که بیعت با ابوبکر فِلتَة.‏ خداوند مسلمین را از توابعش نجات بدهد که الان هم ما می بینیم. حالا این دعا منصوب به عمر است ما باید بگوییم خدایا دعای عمر را قبول کن. یعنی جرأت نمی کنیم بگوییم خدای علی، خداوند توی دهانمان میزند، می گوید تو اسم علی را می بری و این کارها را می کنی؟! زمان پیغمبر خیلی احترامات می کردند بعد که پیغمبر رحلت کردند، خُب طبیعی است آن احتراماتی که مردم قدیم داشتند دیگر نداشتند، نشان نمی دادند. حتی بعضی ها از قبائل دیگر که از آثار فکر غلطِ قدیم در آنها بود ممکن بود به حضرت فاطمه(س) توهین هم کنند. حتی در مورد احکام دینی که این داستان آتش زدن درب منزل حضرت فاطمه نمی دانم صحیح است یا نیست، فرض کنید که بله همچین چیزی است البته هیچ کس یعنی هیچ مسلمانی به خودش اجازه نمی داد خدایی نکرده به فاطمه توهین کند، ما اینطور می گوییم چه توهینی از این بالاتر؟! ولی آنها می گویند که ما از پیغمبر شنیدیم کسی که همسایه مسجد باشد و چهل روز برای نماز به مسجد نیاید از دین خارج و کافر شده است. علی به مسجد نیامد،نیامد پشت سر شخصی نماز بخواند. این است که ما به این جهت آمدیم اینجا را آتش بزنیم. خُب مورخ نمی داند چه کار کند اگر مورخ آدم فهمیده ای باشد می گوید چطور شما تا حالا مسلمان نبودید حالا که می خواهید توهین کنید مسلمان شدید،حالا به هر شکل.

از این جهت خیلی ها ناراحت شدند، خُب فاطمه علیها سلام به آن اعتقاد و علاقه ای هم که به پدر داشت که به قولی ام ابیها ،مادر پدرش بود و آن محبتی که پیغمبر به علی و به فاطمه داشت،خُب مردم نمی فهمیدند. مردم با خودِ علی چه کار کردند که با فاطمه کنند، به این جهت آنچنان زجرهایی روانی نه جسمی! زجرهایی به حضرت فاطمه تحمیل شد که واقعاً مرگ حضرت شهادت است البته این ایراد را سنی ها بر ما می گیرند که ما می گوییم شهادت، فاطمه که شهید نشد بله به صورت ظاهر با شمشیر شهید نشد ولی با زجر هایی که کشید شهید شد. آثار و درد زجرهای روانی از هر شکنجه جسمی بیشتر است. این است که به این حساب اگر بگیریم حضرت فاطمه شهید شدند،خُب اگر همین مسئله را بنشینند و در یک کتابی دقیقاً بررسی کنند اختلافات حل می شود. انشاالله بین همه ما مسلمین نفاقی نباشد و فاطمه را که مورد اعتقاد،علاقه و احترام همه مسلمین جهان است ما مجتمعاً تولدش را جشن و رحلتش را عزا بگیریم.

 

Tags