قدرت و سرشت آدمی

قدرت و سرشت آدمی گفت من تیغ از پی حق میزنم

بنده حقم نه مامور تنم

مثنوی معنوی

آیا قدرت در کارها و امور برای اشخاص فساد می آورد؟

آیا الزاما قدرت فساد آور است؟

آیا تمرکز قدرت و این که تیغه ی شمشیر آن در دست نا اهل باشد قدرت را به بیراهه می کشاند؟

این ها تماما دغدغه هایی است که از دیر باز بسیاری از مردم و جوامع بشری آن را داشته و با آن دست و پنجه نرم می نمایند.

قدرت در پایین ترین سطح خود از کانون خانواده با حاکمیت پدر و یا مادر آغاز می گردد و این سیر رو به بالا تا محیط کار و اداره و شرکت و تا سطوح بسیار کلان و بالاتر در جامعه ادامه پیدا می کند.

آن چه مسلم است، مقام و قدرت فی نفسه بد و یا مذموم نیست و می تواند حکم خورشید را داشته باشد و نقش حرارات را ایفا کند؛ که نور خورشید و گرمای آن اگر بر گُل بتابد، از اجزای آن گُل رایحه ی خوش و رنگ های زیبا فزونی یافته و بیشتر می شود و اگر هم بر گِل و لجن بتابد، ذرات فاسد لجن را به حرکت می آورد و بوی تعفن را در هوا می پراکند. بنا به قول ارسطو:

گفته ی بیاس به نظر درست می رسد که “مقام، انسان را نشان می دهد.

کتاب اخلاق نیکوماخوس

پس نتیجتاً این نهاد و سرشت و درون آدمیان است که قدرت را در اشکال مختلف خود جلوه گر می سازد؛ تیغ اگر در دست شخصیتی هم چون مولی علی علیه السلام باشد، با آن که تیغ در دست غدّاری باشد بسیار متفاوت و فرقش از زمین تا آسمان است.

تیغ اگر در دست غداری بود

لاجرم منصور بر داری بود

فضیلت و رذیلت هر دو از خصیصه هایی هستدند که در نهاد آدمیان با توجه به شرایط موجود می توانند خود را به منصه ی ظهور برسانند و فضیلت دارنده اش را به اوج کمال و تعالی رسانده و رذیلت صاحبش را به قعر حضیض کشانده و نابود سازند.

این حکایت هم چون داستان اژدها و مارگیر است و تابیدن خورشید تابستانی بر پیکر یخ زده و هم چون مرده ی اژدهای سرمازده و بیدار شدن آن اژدهای نفس با تابیدن نور خورشید و حرارت بر اندام او در کتاب شریف مثنوی معنوی:

نفست اژدرهاست او کی مرده است

از غم بی آلتی افسرده است

نفس را هفتصد سر است و هر سری

از فراز عرش تا تحت الثری

اشخاصی هم چون امیر کبیر، قائم مقام فراهانی، مصدق، گاندی و بسیاری دیگر، از زمره ی کسانی بودند که فضائل شان بر خصلت های دیگر در قدرت پیشی گرفت و آنان را از مسیر درست خارج نساخت و کسانی هم هم چون هیتلر، موسیلنی، نرون، کرامول و غیره رذایل شان بر آن ها حکومت کرد و ایشان را نابود ساخت . شخصی همانند کرامول اول که آزادی خواه و در زمره ی انقلابیون و هواداران مردم محسوب می شد، پس از رسیدن به قدرت به همه ی آرمان هایی که بدان اعتقاد داشت و برایش دفاع کرده بود، پشت نموده و خود یکی از مستبد ترین چهره های تاریخ گردید.

به جاست در این جا به داستان تاریخی ملاقات حکیم ملا علی کنی در حمام با ناصر الدین شاه اشاره کنیم:

« می گویند در ملاقاتی که بین آن دو صورت گرفت ظاهرا ناصرالدین شاه به وی گفت: من بالاترم یا شما؟ و ملای کنی در جواب فرمود: من بالاترم چون من بر سگ نفسم حکومت می کنم و تحت فرمان من است اما سگ نفستان بر شما حکومت و شما تحت فرمان او هستید. »

این نکته دقیقا همان چیزی است که عرفای کاملین و حکمای الهی بسیار در باره ی آن برای نجات و راهنمایی بندگان خدا داد سخن داده و در آثار خویش چه از طریق انفسی و چه از راه نشر بدان پرداخته اند و همین دقایق و ظرایف است که باعث بوجود آمدن کتاب های بسیار ارزنده ای در طول تاریخ و حیات دینی و عرفانی ما گردیده است از جمله: کتاب بزرگ و بی بدیل نهج البلاغه ی امیرالمومنین روحی و ارواح العالمین له الفداء، کتاب کیمیای سعادت امام محمد غزالی، اخلاق ناصری خواجه نصیرالدین طوسی، جامع السعادات ملا احمد نراقی، محجة البیضاء فیض کاشانی و بسیاری دیگر آثار ارزشمند در علم اخلاق و فضیلت.

در بررسی های فلسفی نیز در باب قدرت و پیامدهای آن از زمان های پیشین و یونان باستان و هم در آثار حکمای آنان از ارسطو، افلاطون و دیگران گفته ها و نظریات فراوانی وجود دارد و در همین جستارها ست که به تعاریف مختلف اما واحد المعنایی برمی خوریم:

«مهمترین مشخصه قدرت فساد آور بودن آن نیست:

قدرت در عین حال وسیله ای است که توسط آن انسان می تواند فضیلت های خود را به نمایش بگذارد.

فردی که دارای خرد، شجاعت، خویشتنداری و عدالت استثنایی است نیازمند قدرت است تا فضائل خود را شکوفا سازد.

به یک معنا، آنکس که به قدرت دست می یابد فاسد نمی شود؛ او تنها شخصیت خود را به نمایش می گذارد؛ و البته بسیار اتفاق می افتد که این شخصیت فاسد است. این قدرت نیست که باعث فساد شده است، فساد پیشاپیش در نفس او حضور داشته است؛ قدرت تنها آن فساد را نمایان می کند. و البته عکس این مسئله هم ممکن است. فردی که دارای بالاترین فضایل اخلاقی است در زندگی روزمره به چشم نمی آید؛ اما همین فرد اگر به قدرت سیاسی دست پیدا کند می تواند این فضایل را متجلی کرده و دیگران را از مرحمت آنها برخوردار سازد. برای دیدن این مسئله کافی است به تجربه روزمره خود نگاه کنیم: بسیاری از افراد کم فضیلت وقتی به قدرت دست پیدا می کنند بی فضیلتی خود را بصورت کامل به نمایش می گذارند؛ این بی فضیلتی ناشی از قدرت نیست؛ قدرت تنها آنرا به نمایش می گذارد. در طول تاریخ رهبران سیاسی بسیار بزرگی وجود داشته اند که علی رغم قدرت فوق العاده ای که بواسطه اعتماد مردم و شرایط تاریخی در اختیار آنها قرار داشته است منشاء بزرگترین خدمات برای مردم کشور خود و دیگران شده اند. اینکه افراد فاسد هستند تقصیر قدرت نیست؛ فساد پیش از کسب قدرت در وجود آنها حاضر بوده است، اما جایی برای نمایش خود نمی دیده است. »(به نقل از وبلاگ تحقیقات فلسفی)

باری در قدرت هر دو روی سکه وجود دارد و بستگی به آن دارد که چه کسی و چگونه از آن استفاده می نماید و همین نکته است که کلام آن عارف ربانی و حکیم صمدانی را بذهن متبادر می سازد که از حضرتشان سوال کرده بودند: « آیا عقل حجت می باشد یا خیر؟ »

در جواب فرموده بودند: « بله اما اگر عقل من باشد حجت است و اما اگر عقل شما باشد خیر حجت نیست.»

«العقل ما عبد به الرحمن و کتسب به الجنان»

عقل آن چیزی است که ما را به بندگی وادار نموده و از ورای آن بهشت را برایمان کسب نماید.

امید است که به فرموده ی کلام الهی در قرآن مجید:

« نماز (یاد خدا) از کار زشت و ناپسند باز می دارد، و قطعا یاد خدا بالاتر است، و خدا میداند چه می کنید.» ( ترجمه سوره عنکبوت آیه 45)

پروردگار توانا ما را از زمره ی نمازگزاران و ذاکرین خویش قرار داده و بدین واسطه ما را از اعوجاج و کژی در امور محفوظ و مصون بدارد.

در این مسیر تاسی به شیوه ی مرضیه ی اولیای حق موجبات رسیدن به تعالی شخصیتی در زندگی روزمره از کانون مقدس خانواده گرفته تا جامعه بزرگ انسانی را فراهم آورده، پویایی و تکامل جامعه را به ارمغان خواهد آورد.

با تقدیم احترام و ادب

خاکروبه درگاه مقدس ولوی

مهرداد مصوری

فروردین ۱۳۹۱