مجلس صبح چهارشنبه 23-9-90 فعالیت اجتماعی برای اطاعت امر خدا-شناخت نیاز و قدرت -مختصر نوشتن نامه

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

پایین فکر می کردم که چه بگویم، یادم رفت. برای این می گویم که متوقع نباشید من جزئیات کار را یادم بماند. مثلاً خیلی ها نامه می نویسند که همانطور که در نامه ای که در یک ماه پیش نوشتم ، الان چنین است. من نه، نامه یک ماه پیش یادم هست، تکرار کنید منتها خیلی خلاصه . دو تا نامه هم دارم خیلی مفصل هست که نرسیدم بخوانم. آن جا اگر بخوانم باعث میشود که همه شماها معطل بشویدو منتظر بمانید. انشاالله آن را گذاشتم که بعدا بخوانم. نامه را مختصر بنویسید و اگر یک وقت مفصل شد، آن وقت خلاصه اش را ، چیزهایی را که میخواهید بنویسید. 1- التماس دعا 2- چنین وچنان . که من بعد که آن را خواندم هر وقت بخواهم مراجعه کنم یادم بیاید و به آن مراجعه کنم. اما یک خصوصیاتی هست در کارهای اداری ، کارهای اجتماعی ، کشاورزان البته به این خصوصیت ها برخورد نمی کنند . یک زمینی دارد، گندم کاشته است ،آن همسایه اش یک زمینی دارد جو کاشته است، آن یکی همسایه اش یک چیز دیگر، با هم کار ندارند. نه این به آن کاری دارد نه آن به این کاری دارد، این یکی از خصوصیت کار کشاورزیست که در خیلی جاها نیست. مثلا در تجارت هم کاسب ها،  اگر موجب رقابت یکدیگر نشوند با هم کاری ندارند. مثلا این مغازه با آن مغازه پهلویی رقابت میکند، اما با مغازه ای که چهار قدم پایین تر باشد کاری ندارد. یکی از خصوصیات و مضراتی که در کار اجتماعی هست ، در کارهای اداری، اجتماعی نه! چون همه کارها اجتماعی هست. بچه تربیت کردن و بچه داری اجتماعی هست، اداره کردن پرورشگاهی، کار اجتماعی هست ، همه اینها کار اجتماعی هست ولی کار اداری نیست. یعنی کار سیاسی این است که ، چون مشاغل منحصر هستند ، مشاغل دیگر باد نمی کنند، دیگر زیاد تر بشوند. مدیر کل یکی است ، حکومت ها خیلی زحمت میکشند برای این که خیلی ها را از خودشان راضی کنند، یک مدیرِ کلی به زور درست میکنند ولی دیگر بیشتر نمیشود ، این است که رقابت و حسادت در آنجا بیشتر هست. سابقاً چون خانمها ، زن ها در این مشاغل نمی آمدند از این گرفتاریها نداشتند اما حالا آن ها هم دچار گرفتاری هستنند. با این خصوصیت که مردها به اصطلاح پوست کلفت هستند ولی زن ها نه!، حساس هستند. بیشتر هم خودشان را آزار میدهند، هم دیگران را. اما در اینجا اگر آن حال توکل به خداوند  و حال درویشی را داشته باشید هیچ جیزی ضرر نمیزند.

 

یک مثلی هست که خیلی هم روی آن حرف زدند ،اذا عَرَفتَ فَاعْمَلْ ما شِئْتَ 1، وقتی که مرجع و راه خودت را شناختی هر کاری دلت میخواهد انجام بده. نه اینکه هر کار دلت میخواهد بکن، یعنی آن وقت اگر دل داشته باشی دلت جز کار خوب نمیخواهد. خیلی ها هستند خوب در فطرت ها می بینیم که اصلا رغبت به کار بد نمی کنند ، اصلا خوششان نمی آید ، امکان هم دارد کسی را اذیت کنند، نمیکنند ، خوششان نمی آید. بعضی ها هستند به عکس. در اجتماع هر دو نمونه را فراوان می توانید ببینید،  منتها اینکه اگر خدا به شما دیده داد، که ببینید و بشناسید ، شکرانه اش این است که خودتان را نگه دارید یعنی بیخود دیگری را رسوا نکنید. یکی اگر حسادت میکند هزار دروغ گویی کرده است ،خودتان را شناختید، او را شناختید، نگویید، بی آبرویش نکنید ،از خودتان دفاع کنید آن قدری که مربوط به خودتان هست دفاع کنید. اما اگر یکی از دوستانتان هم خواست اینکار را بکند تَک تَک او را راهنمایی کنید. اما به صورت علنی و همگانی آبرویش را نبرید. آبرویش را اگر بردید دیگر آن قابل اصلاح نیست. امتحان کنید، کسی که کار خطا میکند تا نفهمیده همیشه خودش را خیلی دور میگیرد و همیشه امید هست که به راه اصلاح بیاید ولی اگر به شما شناخته شد ، کما اینکه شما هم از یک نفری که به دروغ گویی شناخته شده است هر چه می گوید، می گویید دروغ هست. وقتی هم که شما اینجور حساب میکنید آن هم دیگر مجبور است همه اش دروغ بگوید برای اینکه اگر راست بگوید باور نمی کنید.

بنابراین اگر میخواهید کمکی به آدم ناسالم بکنید ،اگر طبیب هستید می خواهید معاینه می کنید آن وقت می شناسید ، می دانید چه چیزی هست  ولی به دیگران چیکار دارید؟! و این است که از جهت اخلاقی هم به اطبا گفته اند که اسرار پزشکی را نباید فاش کنند جز به خودش یا مواردی که مثلا فرض کنید وبا دارد فقط به همان اطرافیانش بگویند که مواظبش باشید. این برای این است که همیشه خداوند راه اصلاح را برای همگان آزاد گذاشته است . هیچ بلیطی نمیخواهد هیچ اضافه ای نمیخواهد که بدهید و از این بزرگراه بروید، نه!، این بزرگراهی است خیلی وسیع ، در و پیکرش هم باز است هر وقت خواستید که از فساد  و بدی پناه ببرید،می توانید. البته در این وسط برای کسانی که فعالیت اداری دارند، نحوه اداری، یک دشمنی هایی پیش مییاد از طرف آن کسانی که این شغل را میخواهند.در این صورت شما اگر خودتان را لایق میدانید، اگر لایق نمیدانید اصلا بروید کنار بگویید نه! من اهلش نیستم. اگر ،نه، فکر نکنید که این فعالیت شماست که خداوند به شما کار میدهد و نتیجه میدهد. نه! ، فعالیت شما فقط برای این است که امر خدا را اطاعت کنید. فرض کنید که شما در تابستان تشنه هستید ،می گویید که یک تکه یخ بیاورید آن شخص حساب نمیکند که یخ برای چه میخواهید، یخ را باید بردارد، ببرد که امر شما را اطاعت کرده است ولی یخ را که برد نباید بگوید که خوب اجازه میدهید آب هم برایتان بیاورم یا آب نمیخواهید؟. من میخواهم که این دوا را در یخ نگه دارم ،یخ آوردم .کار شما نیست که نظر او را برآورده کردید، کار شما فقط اطاعت امر است.

در این کارهای دنیایی کار شما فقط همین قدر اثر دارد که خداوند به شما گفته است وقتی که میخواهید کاری بکنید اسباب و وسایلی که من گفتم رعایت کنید، فعالیت بکنید، فعالیت که کردید متوقع نباشید که چَشم، خدا الان به شما میدهد، خدا میشود بدهکار ،نه!، خدا همیشه طلب کار است. وقتی که وظیفه خودتان را انجام دادید آن وقت میتوانید به خدا عرض کنید که خدایا حالا دیگر نوبت توست. البته همیشه نوبت اوست ولی خوب این به عنوان مثال بود.

در واقع از مراحل سلوکی که حضرت صالح علیشاه به من گفتند . من هیچ وقت فعالیتی به قصد اینکه یک چیزی بشود نمیکنم. هر فعالیتی ،هر کاری چه در انجام وظیفه چه غیر آن می کردم، فکر می کردم، یعنی به این نتیجه رسیده بودم که این کار وظیفه شرعی من است که این کار را بکنم. آن کار را می کردم حالا نتیجه می داد یا نمی داد. گاهی اوقات حتی زائدِ بر آنچه من فکر می کردم نتیجه می داد. برای اینکه خوب می فهمیدم که خداوند به هیچ کدام از این کارها اهمیت نمیدهد. مثل اینکه ببینید مورچه ها بار را از جایی به خانه شان می برند. دوتا مورچه به هم میرسند نمیدانیم که چه می گویند چه کار میکنند  یه وقت می بینید این بار را این برداشت برد، یا هر دو رها کردند و رفتند.در نظر شما کار این ها هیچ قیمت ندارد یک فوت می کنید همه ی آنها بروند . کار ما هم همین هست ، در نظر خداوند اینکه ما امرش را اطاعت کردیم یا نکردیم ، او اجر و پاداش میدهد. خداوند به آنچه خود گفته پاداش میدهد یعنی یک چیزی که گفت و نکردید او پاداش بد میدهد، یک چیزی که گفت و انجام دادید پاداش میدهد، خدا میفرماید خیلی خوب این خدمت تو رسید فعلا باشد، هر وقت مقتضی بود انجام میدم. البته من گفتم خوب است که این حالتی که در درویش قاعدتاً باید این جور باشد ، غیر درویش ها هم بدانند که درویشی این است، که برای دیگران مزاحمت فراهم نکنند.

خوب غیر درویش ها چه جوری بدانند؟ ، ما رفتارمان یک جوری باشه که دیگران بدانند. در این موارد با صبر و حوصله کارتان را انجام بدهید اگرکسی از شما بد گفت سرتان را بیندازید زیر، همان قدری که دفاع از خودتون را انجام بدهید. البته این، نه اینکه بگویند درویش ها تو سری خور هستند  هر چی  بگویید، هیچی نمی گویند ،نه! ، همینجور که من در یک صحبت گفتم درویشها و درویشی در مقام مهر و محبت و در مقام صلح مثل آب زلال هستند ، هم شفاف ، هم نرم و در مقام دفاع از حق خودشان مانند کوه ابوقویز، مانند آهن تفت دیده، آهن خیلی محکم. به هر جهت حالا که بیشتر دیگر در این قرنِ اخیر، سالیان اخیر، خانم ها بیشتر تمایل پیدا کردند به کارهای اداری، اجتماعی این ناراحتی ها و این چیزها را بدانید و در مقابلش یا مقاومت کنید یا رد بشوید.

در  اثر همین، یعنی همیشه، همان جوری که یک کودک غذا میخورد ، شیر میخورد، بازی میکند بدون اینکه خودش توجه کند، کم کم بزرگ می شود. امروز که کودک آمد، دیروزش یکی دیگر بود ولی خودش می گوید دیروز فلان جا رفتم ، همه کارای دیروزش یادش است . بعد تا فرد توانست به ده دوازده سالگی یا پانزده سالگی برسد ، میداند آن خودش بود که رفت درس خواند و سر کلاس رفت ، هویتش همین جور سر جای خودش باقی هست . حالا اگر محیط کارش چون بشر کاری که میکند زندگی که میکند با یک عده ای همیشه همراه هست چون بشر هرگز تنها زندگی نکرده است، در جامعه بوده است. در این جامعه، خوب حالا جامعه ای که کودک یا نوجوان داشت در اول با جامعه ای که بعدا داشته خیلی متفاوت هست. این تفاوت ها، تفاوت های اصولی نیست ، تفاوت های اجتماعی است که باید بشر همه  این مراحل را ببیند . علی هذا از این تغییرات نگران نباشید این هم که طبیعتاً، فطرتاً در بشر اولیه کارها را جدا کرده است، جدا نکرده جدا شده است. فرض کنید در آن بشر اولیه که در جنگل زندگی می کردند یک فرشی می انداختند، فرشی اگر داشت اگر نه زمین را صاف می کردند، زوجین، مرد و زن خانواده، پدر خانواده و بچه ها در همان جا می خوابیدند در همان جا زندگی می کردند.از میوه درخت می خوردند و از حیواناتی که یا شکار می کردند یا مثل گوسفند خودشان ذبح می کردند ، پوستشان را لباس می کردند، هیچ  نگرانی نداشتند. خوب در این بین اگر فرض کنید یک پلنگی می آمد یکی از اعضای خانواده با او دعوا می کرد، اگر آن شخص کشته میشد دیگران تجربه می گرفتند ،که اگر پلنگی آمد باید چه کار کنند و وظیفه کیست، که دفاع کند؟ زن خانواده که معمولا طفلان کوچک را نگه می داشت او که نمی تواند، مرد باید انجام دهد. به این ترتیب تقریبا خودشان کارها را جدا کردند کارهای بیرون این خانواده، یعنی این قطعه زمینی که روی آن نشسته اند، مرد انجام میداد که نیروی بازویش بیشتر بود. این طریق بود، حتی بشر ترقی کرد و زندگی اش مبتنی بر نیروی بدنی و نیروی بازو نبود بلکه نیروی فکری بود. به اصطلاح این نیروی فکری و معنوی در مرد و زن هر دو یک جور بود. در آنجا دیگر نمیشد تقسیم کرد برای اینکه هر کاری می آمد هر دو می توانستند. نیروی بدنی را بشر از خودش جدا کرد و به ماشین ها سپرد ،هفت تیر و تفنگ و شمشیر و امثال اینها، دیگر نیرو نمی خواست با این شمشیر ، یک بچه کوچک هم میتواند زخمی کند. حالا که این جوری شد چون همه به آن زندگی قدیمی عادت کرده بودند ، این تغییر برای آنها مشکل بود. هم برای مرد و هم برای زن. این توجه را باید بکنیم که این مشکل از تغییر عاداتی است که در طی چندین هزار سال برای بشر ایجاد شده، حالا این را میخواهند تغییر بدهند مشکل،ایجاد میشود. ولی این مشکل بزرگی نیست و عادی است مثل همه مشکل های عادیِ زندگی که قابل حل هست منتهی به آن توجه باید داشته باشید. یعنی هم مرد توجه کند و هم زن،  که این هیچ برتری و مزیتی نیست. فرض کنید در این رشته های ورزشی حالا وزنه برداری یک نفر زن وزنه برداری نمیکند،طبعش نیست و یک نفر مرد هم بچه داری نمیکند و حتی در حیوانات هم غالباً مادر نگه داری میکند، پدر نگه داری نمیکند . جائی نشان می داد عقاب، نمیدانم فلان زندگی شون، که در این ها، بچه ها را هم پدر حفظ می کرد هم مادر، منتهی غذا، گاهی مادر می رفت می گرفت می آورد برای حیوان گاهی پدر، ما هم یکی از جاندارانی هستیم که خدا آفریده است. میتوانیم از زندگی بسیاری جانداران عبرت بگیریم. به هر جهت این ندانستنِ این مسئله خیلی اختلافات بین زن و مرد را فراهم میکند . خانواده هایی که هم مردشان جداگانه خوب است به تنهایی ،زنش هم خوب است به تنهایی، ولی با هم نمی سازند. مثل شکر و نمک هر کدامشان جداگانه خوب هستند ولی با هم قاطی نمی شوند. اینجا به این علت است که این تفاوت را قائل نیستند یا اگر قائل هستند مرد این را برای خودش مزیتی میداند، زن هم چون مزیت، علیه او هست قبول ندارد. و حال آنکه در زندگی عادی هم همین جور هست هر کسی نیاز های و قدرت های خودش و طرف مقابلش را دقیقا بداند، با هم اختلافی ندارند. مثل این پازل ها ظاهرا کج و معوج است ولی این دوتا با هم جور میشوند، یک نقشه میشود ، اما اگر غیر از این در آن پازل باشد یا توجه به جور، جمع شدنِ این ها نباشد باید از یک گوشه اش برید دیگر. این هم اینجور ،چون خیلی چیزها از این قبیل رسیده دقیقا نمی خواستم یا نتونستم جواب بدهم ،همین جور ضمن این چیزها جواب دادم؛

  • معنی این حدیث آن است كه هرگاه معرفت حق پیدا شد آنچه عمل نیك بخواهی از زیاد و كم بجای آور؛ چنانكه در دنباله حدیث هم در بعضی جاها تصریح شده، مِنْ كَثیرِ الخَیر وَ قَلِیلِهِ، نه آنكه مراد آن باشد كه آنچه بخواهی از نیك و بد و حلال و حرام بجای آور؛ زیرا لازمه معرفت حقّ شدّت مراقبت نسبت به احكام و دقّت و عدم تخطّی از وظائف است؛ زیرا عارف، حقّ را در همه جا حاضر و ناظر مي‏داند و كسی كه حقّ را در همه حال حاضر بداند برخلاف امر او رفتار نمي‏كند.

بشر تا موقعی كه در این جهان زندگی مي‏كند در دار تكلیف است و باید به وظائف مقرّره رفتار كند كه بعضی از مفسّرین ایه شریفه: وَاعْبُدْ رَبَّكَ حتّی یأتیكَ الْیقینَ را همانطور كه تذكر دادیم حتّی یأتیكَ الْمَوْتَ تفسیر نموده‏اند، بلكه اگر به معنی خود یقین هم بگیریم اشكالی پیدا نمي‏شود و غایت در مُغَیی داخل است؛ زیرا هرچه كمال روحی بشر بیشتر و معرفت زیادتر شود علاقه به بندگی خدا و اطاعت اوامر بیشتر مي‏شود. تا به جایی برسد كه كلفت عبادت و تكلیف از بین برود و تبدیل به راحت شود و آن در هنگام پیدا شدن یقین است كه در آن موقع از عبادت لذّت مي‏برد؛ چنانكه بزرگان دین و ائمّه هدات مهدیین(ع) از هیچ وظیفه خودداری نداشتند و در مقام عبادت از همه مراقب‏تر بودند و از عبادت لذّت مي‏بردند، كه فرمود: و قُرَّةُ عَینِی فِی الصّلوةِ(۱۱۴).

كسانی كه مقید به احكام دین نیستند برخلاف دستور خدا و رسول(ص) رفتار نموده ایمان آنها ناقص است. و بعض قلندریه كه مدّعی وصول شده و مي‏گویند تكلیف بر ما نیست، خلاف عقل و شرع عمل كنند و مقصودشان آزاد بودن در شهوات و لذّات دنیویه است و خود عمل آنها تكذیب دعوی آنها مي‏كند؛ زیرا لازمه قرب و وصول، مداومت بر عبادت و بندگی و مراقبت در حفظ وظایف عبودیت است، نه آزاد گذاشتن نفس و توجه به لذّات دنیویه.

و یكی از مزایای سلسله علیه نعمةاللّهیه از سابق همان‏طور كه مشروحاً بیان كردیم تقید به آداب شریعت مطهرّه بوده و مي‏باشد.

وظیفه ما فقرای نعمةاللّهیه آن است كه نوامیس مقدّسه شریعت مطهرّه را حفظ نموده طبق دستور شرع مقدّس رفتار نماییم كه تكمیل باطن بدون حفظ ظواهر شرع ممكن نیست و اگر كوتاهی كنیم، برخلاف رضای خدا و بزرگان دین رفتار نموده‏ایم و آنان را رنجانده‏ایم؛ چنانكه در تفسیر ایه شریفه: وَ قُل اعْمَلُوا فَسَیري‏اللَّهُ عَمَلَكُم وَ رَسُولُهُ وَالمُومِنُون(۱۱۵) از حضرت صادق(ع) در كافی(۱۱۶) روایت شده كه فرمود: مالَكُم تَسُوئونَ رَسولَ‏اللَّهِ؟ فَقیلَ: كَیفَ نَسُوئُهُ؟ فَقالَ: اَماتَعْلَمُونَ [اَنَّ ]اعْمالَكُم تُعْرَضُ عَلَیهِ فَاِذا رَای مَعْصِیةً فِیها سائَهُ ذلِكَ فلا تَسُوئوا رَسولَ‏اللَّهِ و سُرُّوه.

یعنی، چرا شما با پیغمبر خدا بد مي‏كنید؟ عرض شد كه: چگونه ما نسبت به او بد مي‏كنیم؟ فرمود: ایا نمي‏دانید كه اعمال شما بر آن حضرت عرضه داشته مي‏شود و هرگاه معصیتی در بین آنها ببیند رنجیده مي‏شود. پس با پیغمبر خدا بدی مكنید بلكه او را از خود خشنود كنید. و كلمه «والمؤمنون» كه در آن ایه ذكر شده، به علی و ائمّه(ع) تفسیر شده است.

 

۱۱۴) نور چشم من در نماز است.

۱۱۵) سورةالتوبة، ایه ۱۰۵: «عمل كنید كه خداوند و پیغمبر او و مؤمنین آن را خواهند دید».

۱۱۶) كتاب حجّة، باب عَرض الاعمال علی النّبی، حدیث ۳.

نقل از رساله رفع شبهات، تألیف: حضرت آقای حاج سلطانحسین تابنده رضاعلیشاه ثانی قدس سرّه سبحانی، چاپ پنجم، تهران، انتشارات حقیقت، ۱۳۷۷.