مجلس صبح جمعه –   18-9-90- درک حکمت الهی- خانمها

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

یک وقتی سوالی رسیده بود که واقعه کربلا ، حالا نه آن نوشته واقعه کربلا چون خیلی در این مورد سرو صدا می کنند، ولی همه وقایع می شود همین حرف را زد. می گوید چند سال است که کوشش می کنم که بفهمم آیا خدا قائل نبود بدون این زحمات دین اسلام را چنین کند، چنان کند؟! خوب برای مثالی که یک ایده کلی از این سوال یا جوابی که باید به آن داد در ذهنمان روشن شود، این فکر را کنید. من می توانم بگویم آقا من چندین سال است که فکر می کنم و حواسم پرت است نمی فهمم چرا خداوند در همچین اتم کوچکی این همه نیرو آفریده است. بیخود فکر می کنیم. اولاً به من چه که آفریده است ، بعلاوه من همین اول که نباید مدعی جانشینی خدا باشم که همه چیزها را بفهمم. خوب نمی فهمیم این هست. این را بگزاریم گوشه ی چیزهائی که نمی فهمیم. اما تفاوت این فهم با مثالی که من زدم شیء اتمی ، تفاوتش این است که من می توانم، یعنی هر کسی می تواند به آن نفری که گفته هر چه فکر می کنم نمی فهمم اتم چه چیزی هست، اینجوری فکر کند، به تو چه خوب! فکر نکن. این کارِ تو نیست، بله. اما اینکه چرا امام حسین(ع) اینجوری شد یا وقایع دیگر چرا اینجوری شد،نه. این را باید فهمید. منتهی توجه داشت از این مثال اینقدر استفاده داشت، استفاده ببریم که نمی فهمم،راجع به اتم نمی فهمم، ولی اینقدر می توانم بفهمم که چرا نمی فهمم. یعنی فکر کنم که خوب من که دارم اینطور می گویم، چرا نمی فهمم؟ چرا آن را نمی فهمم را همیشه باید فکر کرد.

حالا من چرا از این حکمت خداوند، این حکمت را نمی فهمم برای اینکه آن قلمی که این حکمت را نوشته من نمی توانم نوشه اش را بخوانم ، آن سواد را ندارم، فرض کنید یک عالم خیلی بزرگ ایرانی  در همه ی چیزها ، یک کتاب لاتین، فرانسه ، انگلیسی  جلوی او بگذارند، خوب نمی فهمد ، بگوییم آقا تو که عالمی چرا نمی فهمی؟! ،خوب نمی فهمم. اینجا دیگر چرا ندارد،نمی فهمد. آن کتابی که  نوشته بگوییم آقا چرا اینجوریه آن کتاب را الفبایش را ما اگر بلدیم ولی خودِ قرائتش را بلد نیستیم، نمی توانیم بگوییم سواد خواندن آن کتاب را نداریم که بفهمیم. سواد خواندن آن کتاب را هم تا یک حدی قابل سلوک هست، کتاب را بخوانید به نصفه که می رسید یک مقدار بیشتر یا یک مقدار کمتر دیگر دوران آن تمام می شود، می گویند بفرمایید آن طرف، از آن طرف خبر نداریم، همین قدر که خیلی ها گفتند و می فهمند. پس آن هم باید فهمید منتهی مدتی دارد، اگر کسی بگوید دنیا خالقی نداشته است، همین طوری خودش دارد می چرخد. مثل این فرفره ها که می چرخانید یک چرخی می دهید بعد خودش می چرخد، بعضی ها می گویند این طور هست ، می گویند اول یکی چرخانده است بعد دیگر ولش کرده و رفته است، بعضی ها می گویند، نه! از اول همین جوری بوده آخر چرا از اول اینجور بوده؟! به هر جهت برای آنها نه،برای کسی که می خواهد بفهمد خداوند قادر هست یا نیست ؟! خداوند قادر است ولی برای اینکه بدانید خداوند محتاج نیست. دعا ، نماز ، هر چه می خوانید برای خودتان می خوانید. خدا محتاج نیست ، منتهی می گوید اگر می خواهید از فیض من بهره ببرید از نور من روشن شود و استفاده کنید این کارها را باید بکنید، که اسمش را گذاشتیم  نماز ،اسمش را گذاشتیم  روزه، ولی خدا محتاج به اینها نیست .

یک دلیل ساده ای که ما اگر هر حکمتی را فکر کنیم به آن می رسیم. فرض کنید خداوند گفته است چهار رکعت نماز اینجوری بخوانید، یا دو رکعت نماز اینجور بخوانید.  بعد گفته است اگر حواستان پرت شد ، شک کردید بین دو و سه در واقع  نمازتان یعنی سه و چهار ،نمازتان در واقع  آن آخر،چهار رکعتی باید باشد که تمامش کنید . خدا می گوید خوب برای اینکه من به تو محبت می کنم ،نمی گویم از نو بخوانید، غلط است، یک همچین کاری بکنید درست می شود ،فرض کنید سه و فلان اینها . . . ،برای اینکه خدا احتیاج ندارد ،اگر خداوند نیازمند بود میگفت من نماز  چهار رکعتیِ درست گفتم، تو شک کردی خراب  شد از نو  بخوان. این است که در واقع این وسواس را آنهایی که دارند، وسواسی است که خیال می کنند خدا احتیاج دارد. نه خدا احتیاج ندارد. حتی بعضی فقها گفته اند هر چی شک کردی اگر یک مقدار فکر کردی دلت به هر طرف مایل شد،همان را اجرا کن، قبول است. خدا می خواهد که ما خودمان منظم باشیم. برای اینکه منظم باشیم می توانیم، لیاقت خواهیم داشت که اگر زحمت بکشیم بفهمیم ولی اگر منظم نباشیم نه ! ؛ بنابراین اینکه هر واقعه ای را چرا اینجوری است؟!در نظر ما این وقایع است، مثلا صد قرن ، بیست قرن گذشته است از نظر خلقت یک لحظه است، ما برای اینکه گفتیم خلقت مبتنی بر زمان و مکان است. این جمعیت که ما اینجا هستیم هر کدام یک جائی داریم ، یعنی این مقدار هوا که ما جلوی آن را گرفتیم، این مقدار هوا جای ماست ،حق ماست.  آن یکی دیگه هم همینجور ، هرکدام مخصوص خودشان ، یک عکس دسته جمعی بر می داریم، این جمع را در یک ورقه کوچکی همه زمانها با هم ، ما که خودمان مخلوق خداوند هستیم می توانیم مکانها را جمع کنیم، آن شعر ناصر خسرو که می گوید:

الهی تو آنی ،توانی ،تپانی دو عالم به قدرت، ته استکانی

ما که مخلوقش هستیم همه را در یک عکسی جمع کردیم، از لحاظ زمان می بینید که شما خودتان فراموش شده است ، حتما براتون شده در خاطراتتان که مثلا روز عاشورا چه خاطراتی ، خودتان انشاء الله ، که صد سالگییتان  باشد، در صد سالگی این را می بینید،گاهی فراموش می کنید که این واقعه در آن سال است در آن زمان است  با هم یکی می کنید و یک داستانی می گویید، خاطره ای می گویید که در دو تا سال اتفاق افتاده یکی این سال یکی آن سال ولی شما اینها را جمع می کنید یکی می گویید. شما که مخلوق خداوند هستید تا یک حد این کار را می کنید، خداوند به طور واقع برایش زمانها و مکانه فرق نمی کند. فکر کنید مثلاً شما (حالا من خیلی آشپزی بلد نیستم یک کمی یاد گرفتم) ولی آشپزی می کنید یک غذاهائی هست که همین جور باید گرم شود، اول پخته شود. مثلا فرض کنید شیر برنج ، برنج اول پخته نیست بر می دارید می چشید بد مزه است، برنج خام است. دو مرتبه می اندازید تا وقتی که برسد آن وقتی که رسید غذای مطلوب شماست. همه ما بشر همین کار می کند هرچند وقتی می چشیم، آن بزرگانی که آن زحمات را می دهد، اجرشان خیلی بالاتر از من و شما است که زحماتمان آن اندازه نیست. تفاوت این است که آنها یقین دارند، ایمان دارند که این زحماتی که می کشند به امر خداست و خداوند اجر می دهد این است که هیچ ناراحتی از آن ندارند. ما اگر دستمان یک خراش بردارد آخ و اوخ می کنیم، آب نخرد به آن . ولی آنها نه! ، دستش را بریدند ، بریدند ،این دست را بریدند،بریدند! اینها به امید چی است؟!به امید آن اجری که بعد، خود به خود داده می شود،اینها نگرانی ندارند. همان شیر برنج که گفتم، مثال زدیم اول ممکن است، که هِل هم که داخلش ریختیم ، هِل تلخ است ، هِل به دهنتان آمد می گویید عجب تلخ است ولی همین تلخی را تحمل می کنید چون بعد خیلی شیرین می شود بنابراین به نظر من همان قدری که قابل فکر کردن هست چون همه چیز با فکر حل نمی شود. فکر کنید می فهمید که چرا .همین ها که می گویند،فکر می کنند نمی فهمند ، می فهمیم انشاء الله خدا این فهم را به همه ی ما بدهد.