آقای لاریجانی! دروغ نگوئید!

 

 

سید ابراهیم نبوی
مصاحبه شما را در مورد ” گزارشگر ویژه سازمان ملل” و نکاتی دیگر که گفته بودید شنیدم

 

مصاحبه شما را در مورد ” گزارشگر ویژه سازمان ملل” و نکاتی دیگر که گفته بودید شنیدم و سووالاتی برایم مطرح شد که لازم می دانم از آن جناب بپرسم. شما را خوب می شناسم و شما هم مرا می شناسید. با هم مصاحبه کرده ایم و اتفاقا در آن مصاحبه که در ” مرکز فیزیک نظری و ریاضیات” صورت گرفت، قبل از آغاز مصاحبه دو تن از همکلاسی هایم را دیدم. یکی شان دکتر مسعود علیمحمدی، جوان محقق و دانشمندی بود که به دلیل بی کفایتی نیروهای امنیتی کشته شد و دیگری رفیقی دیگر که نامش را نمی برم تا به سرنوشت آن یکی دچار نشود. در آن مصاحبه همواره گلایه داشتید از سیستم قضائی و سیاسی کشور که هیچ حساب و کتابی ندارد و به رفتارهای مسوولان مربوطه با نگاه طنز می نگریستید. نمی دانم چه شده که به این راحتی جلوی دوربین می نشینید و بدون اینکه گمان کنید مخاطب تان هم شعوری دارد، حرف می زنید و چنان می گوئید که آدمی یا اصل را بر این می گذارد که بقول آیت الله مصباح یزدی شما هم طلسم شده اید، یا بیماری احمدی نژادی دروغ علنی در مقابل چشمان مردم، بیماری مسری کل حکومت شده است. و اما بعد.

گفته اید : ” سیستم قانونی حکومتی ما پنهانی نیست، ما هر کی رو می خواهیم مجازات کنیم، آشکارا می گیریم، اخبارش همه جا هست، ما زندان گوانتانامو نداریم که افراد را به آنجا ببریم، هر کی دستگیر می شود از فردا معلوم است، وکیلش معلوم است، جریاناتش معلوم است، خبررسانی می شود.”

آنچه در این عبارات آمده است، با واقعیت نمی خواند. حداقل دهها و صدها مثال می توان برای نقض این گفته ها آورد. من برخی از آنها را می گویم.

1) آقای میرحسین موسوی، نامزد انتخاباتی ریاست جمهوری، و یکی از مدیران عالیرتبه حکومت تا سال 1388، که تا زمان محو شدن از زندگی سیاسی و اجتماعی، تحت حفاظت حکومت هم قرار داشت، همراه با همسرش خانم زهرا رهنورد، از اواخر سال 1389 از خانه خودشان ربوده شده اند. آنها نه وکیلی داشتند، نه حق ملاقات با فرزندان شان را داشتند، نه حکومت اعلام کرده جرم شان چیست، نه گفته شده که در چه محلی زندانی هستند. نه حتی گفته شده که زندانی اند، یا محصور اند، یا چه وضعی دارند. لطفا بفرمائید چه خبررسانی در مورد آنها شده، جرم آنها چیست؟ کجا هستند؟ وکیل شان کیست؟ و اگر چنانچه از واقعیت برمی آید جرم آنها شرکت در انتخابات ریاست جمهوری است، برطبق چه قانونی آنها زندانی شده اند. نقض حقوق بشر، در مورد حق داشتن مکان، ملاقات با فرزندان، آزادی بیان و سایر حقوق آنان اتفاق افتاده است، آیا این موضوع یک سرفصل قانونی است، یا یک اتهام به جمهوری اسلامی؟ آیا این اتهام واقعیت ندارد که حکومتی رقیب انتخاباتی رئیس جمهور منتخب رهبرش را دستگیر کند و از همه حقوقش محروم کند؟

2) آقای مهدی کروبی، نامزد دیگر انتخابات سال 88 در روز نهم اسفند 1389 از صحنه زندگی اجتماعی و سیاسی همراه با همسرش محو شده است. آیا دستگیری او آشکارا صورت گرفته؟ اگر گرفته چرا خبری در مورد وی منتشر نشده؟ محل نگهداری او کجاست؟ جرمش چیست؟ چرا به جرمی که او متهم است، همسرش هم دستگیر شده؟ وکیل آقای کروبی چه کسی است؟ آیا این وکیل با متهم ملاقات کرده است؟ آقای احمدی نژاد رئیس جمهور قانونی کشور در نیویورک گفته است که کروبی و موسوی زندانی نیستند، و در خانه خودشان هستند. آیا این یک شوخی مدرن جهان اسلام است؟ اگر آنها زندانی نیستند چرا حق ندارند با اعضای خانواده شان ملاقات کنند؟ اگر زندانی نیستند، پس کجایند؟

3) خانم نداآقاسلطان، در جریان درگیری های انتخاباتی توسط ضربه گلوله کشته شده است. این موضوع جلوی دوربین اتفاق افتاده و تصویر آن در همه جای جهان منتشر شده است. مقامات رسمی اعلام کردند که وی به وسیله کارمند بی بی سی و عنصری از سازمان اطلاعاتی انگلیس کشته شده است. چنان که معلوم است، خانم آقاسلطان هیچ ربطی به درگیری های خیابانی نداشته. آیا کشته شدن ایشان در خیابان، نقض حقوق بشر و از همه مهم تر، ناپیگیری جمهوری اسلامی در مورد یک قتل خیابانی و همچنین انتساب آن به یک منبع موهوم، نقض حقوق بشر نیست؟

4) موارد مختلفی وجود دارد که افرادی مانند ” محسن روح الامینی”، ” امیر جوادی فر” و ” محمد کامرانی” در جریان درگیری های انتخاباتی دستگیر شدند. به گفته شما دستگیری در کشور بسیار علنی است، اما در مورد این افراد با وجود پیگیری خانواده های آنان هیچ اطلاعاتی به آنها داده نشده، برخلاف آنچه گفته اید نه تنها در ایران زندان گوانتانامو وجود دارد، بلکه زندانی بدتر از گوانتانامو به نام کهریزک وجود دارد. وکیل این سه جوان چه کسانی بودند؟ چرا نه تنها تا فردای آن روز بلکه تا چند هفته بعد که جسد شکنجه شده آنان تحویل حانواده شان داده شد، هیچ اطلاع رسانی در مورد آنان صورت نگرفت؟ آیا گزارشگر ویژه حقوق بشر حق ندارد وقتی موردی چنین را می بیند، به عنوان اتهام شکنجه کردن در زندانی که چنان شرایط غیرانسانی در آن وجود دارد که رهبر کشور خود دستور به تعطیل آن می دهد، موضوع را پیگیری کند. مسوول پلیس تهران که خودش شریک جرم بود در اطلاع رسانی چند هفته بعد اعلام کرد که موضوع کهریزک دروغ است، آقای قاضی مرتضوی که خود دستور دهنده شکنجه و ارسال کننده بازداشتی ها به آنجا بود، بارها به اطلاع رسانی دروغ پرداخت. آیا دروغ پردازی در مورد شکنجه، زندان و مواردی از این دست جزو همان اطلاع رسانی است که شما گفته اید؟

5) دهها مورد، که همه آنها نام شان مشخص است و تمام روند دستگیری شان روشن است، توسط سیستم قضایی از میان سیاستمداران، روزنامه نگاران و اعضای احزاب رقیب انتخاباتی در روز 22 خرداد 1388 دستگیر شدند. جرم بسیاری از آنان شرکت یا تدارک تظاهراتی است که چند روز بعد از دستگیری آنان بطور خودجوش راه افتاده است. این افراد دستگیر شده اند، هیچ کدام وکیل نداشته اند، برخی از آنها تا مدتها ممنوع الملاقات بودند و بعد در دادگاهی حضور پیدا کردند که افراد دیگری محاکمه می شدند. این عمل با کدام مواد قانونی ایران سازگار است و اگر نقض حقوق بشر باشد که هست، چگونه باید به آن رسیدگی شود. شما گفته اید که از بررسی نقض حقوق بشر استقبال می کنید، همه این موارد نقض حقوق بشر است، جز آنکه نقض قوانین ایران نیز هست.

6) گفته اید که همه مردم حق دارند وکیل داشته باشند، ولی رویه کنونی قضایی کشور این نیست. با توجه به اینکه گفته اید از زمان آقای یزدی تا کنون بارها گزارشگر به ایران آمده است، به من اجازه بدهید مواردی مربوط به گذشته را بازگو کنم. وقتی قتلهای زنجیره ای اتفاق افتاد، تا مدتها هیچ اطلاع رسانی در مورد آن صورت نگرفت، حتی گفته شد که بناست گروهی از اراذل و اوباش به عنوان عامل قتلها معرفی شوند، اگر نبود استعفای جدی آقای خاتمی اطلاعیه وزارت اطلاعات هم برای اطلاع رسانی منتشر نمی شد. اما سرنوشت این جریان پندآموز و عبرت آموز است. شاکی مقتولین پرونده مرحوم فروهر و همسرش، خانم پرستو فروهر بود، وی بعد از چند سال پیگیری تهدید شد که دیگر به ایران نیاید، وکیل او آقای ناصر زرافشان بود که بعد از پیگیری خود وکیل به زندان افتاد، وکیل آقای زرافشان خانم عبادی و آقای عبدالفتاح سلطانی بودند که آنها هم به زندان افتادند. در نظام قضائی و سیاسی که وکلای یک مقتول امنیت ندارد، شما چطور می توانید از یک سیستم آشکار و علنی و مشخص نام ببرید؟ می دانید در طول ده سال گذشته چند وکیل بخاطر پیگیری پرونده موکلین شان زندانی شده و یا مجبور به ترک کشور شده اند؟ آیا منظور از وکلای متهمان همین افراد هستند؟

7) در دهم آبان سال 1380 آقای سیامک پورزند از محل کارش ربوده شد. تا یک سال و نیم نه تنها هیچ مرکز امنیتی و انتظامی دستگیری وی را تائید نکردند، بلکه انتشار خبر در مورد او ممنوع شد. من شخصا بخاطر نوشتن طنزی غیرمستقیم در مورد وی به ناجا، واحد اماکن احضار شدم. وی نه وکیل داشت، نه تا یک سال و نیم در موردش اطلاع رسانی شد، نه جرمش مشخص بود، نه محل زندانش معلوم بود و نه دلیل فشار آوردن به وی روشن بود. آقای پورزند در 12 فروردین 1382 دچار ایست قلبی شد و به بیمارستان منتقل شد. در این مدت بیست کیلو وزنش را از دست داده بود و بعد از اینکه از او در نیمه سال 1382 اعتراف تلویزیونی گرفتند، یک سال و نیم بعد در موردش اطلاع رسانی شد. همسرش که یکی وکلای سرشناس ایرانی بود و پیش از او زندانی شده و مجبور به ترک ایران شده بود، حق ارتباط با او را نداشت. او به یازده سال زندان محکوم شد. اما در سال 1384 او را که بیش از هفتاد سال از عمرش می گذشت آزاد کردند، اما ممنوع الخروج ماند. در تمام این سالها او فقط یک بار توانست یکی از دخترانش را ببیند. وی در 9 اردیبهشت 1390 به دلیل تنهایی و قطع ارتباط خودکشی کرد. جناب آقای لاریجانی! لطفا بگوئید که وکیل آقای پورزند که بود؟ آیا دستگیری اش علنی بود؟ آیا اطلاع رسانی تا قبل از یک سال و نیم پس از دستگیری در مورد او صورت گرفت. آیا زندانی که او رفته بود، سرهنگ محبی بازجویش، بهتر از زندان گوانتانامو بود که همه اطلاعاتش را همه در جهان می دانند؟ حکایت کوتاه می کنم و داستان هزاران مظلوم کشته شده یا به زندان رفته مثل فرج سرکوهی را نمی گویم که از زمان دستگیری تا آزادی اش هیچ کس، حتی رهبران کشور هم ندانستند که داستان او چیست. یکی از زندانیانی که 25 سال بخاطر جرائم اقتصادی اش زندان گرفت و جرمش فقط این بود که پولدار بود و جمهوری اسلامی در دهه هفتاد می خواست شاخ پولدارها را بشکند، برای من می گفت از روزی که دستگیر شدم، تا روزی که حکم گرفتم و تا روزی که با خوردن سیلی از قاضی محسنی اژه ای حکم عدم اعتراض به تجدید نظر را امضا کردم، در زندان انفرادی بودم. و هرگز نه وکیلی دیدم، نه خبری از من منتشر شد و نه ملاقاتی با خانواده ام داشتم.

آقای جواد لاریجانی!

در نظام جمهوری اسلامی تکنوکراتهایی هستند که نمی دانند و شاید این نادانی حداقل مجوزی باشد که بگوئیم نمی دانند و دروغ می گویند، اما شما چرا؟ شما را که خودم می شناسم و می دانم، خودتان گفته اید که به جهالت و پلیدی این حکومت بیش از هر کسی آگاهید. شما چرا؟ گفته اید که ” امروز جنگ حقوق بشر غرب با شریعت است” و قصاص را مثال آورده اید. در این مورد بحث نمی کنم که آیا کسی حق دارد در مورد قصاص نظر بدهد یا نه، ولی آیا نقض حقوق بشر در جمهوری اسلامی در قصاص خلاصه می شود؟ آیا برگزاری مراسم ختم برای مرگ فرزند و پدر در خانواده اعرابی، آقا سلطان، کامرانی، سحابی مخالف شریعت بود که مراسم ممنوع و کسانی که برای تعزیت که وظیفه هر مسلمانی است، دستگیر شدند؟ آیا برگزاری مراسم دعای کمیل در خانه ” شهاب طباطبایی” که باعث دستگیری بیش از هفتاد تن از شرکت کنندگان در یک مراسم دینی شد، مخالف شریعت اسلامی بود؟ آیا کشته شدن مصطفی غنیان که بر پشت بام الله اکبر می گفت، مخالف شریعت اسلام بود؟ آیا شکنجه دادن کسانی که در راهپیمایی 25 خرداد و 30 خرداد دستگیر شدن رعایت شریعت اسلامی و شرکت در راهپیمایی نقض حقوق بشر بود؟ شما خود می دانید و چه شما، چه آقای صباح زنگنه در معاونت حقوق بشر و بین المللی قوه قضائیه بارها قضات را وادار کردید که قصاص را اجرا نکنند، سنگسار را متوقف کنند، تا چهره موهنی از اسلام نشان ندهند. چطور است که در آنجا می توانستید شریعت اسلامی را متوقف کنید، ولی دستگیری دهها نفر که برای نماز جمعه آمده بودند و قصد اعتراض به تقلب انتخاباتی داشتند، زیر پوشش مخالفت با شریعت تلقی می شود. شما خود خوب می دانید که نه شریعت و نه دین و سنت خدا، موضوع شما نیست. محصور کردن خانه مراجع تقلید در کجای شریعت آمده است؟ خراب کردن مساجد درویشانی که شاخص ترین چهره های عرفان اسلامی در میان آنها نام دارند، و اینان پیرو آن بزرگانند، در کجای شریعت است؟ کجای شریعت گفته شده که فرزند و خانواده احمد زیدآبادی باید ماهها محروم از دیدار همسر و پدرشان باشند؟ آیا زید آبادی و بسیاری همچون او مخالفان شریعت اند؟

آقای لاریجانی!

زمانی می خندید و می گفتید به خانمم گفتم سیاستمدار باید پوستش کلفت باشه، ولی یادتان نرود که هر گاه آنقدر پوست تان کلفت شد که دیگر هیچ توهین و فحشی به شما اثر نکرد، هیچ لعن و نفرینی به شما اثر نکرد، بدانید که چیزی به اسم شرافت انسانی دارد در شما می میرد. چیزی که نه دین و اعتقاد به دین جای آن را می گیرد و نه قدرت و موقعیت. یادتان نرود که هر گاه دروغ گفتید، و می دانستید دارید دروغ می گوئید لابد آنقدر از حق و حقیقت دور شدید که حتی یک ذره هم رنگ تان نمی پرد از این دروغ ها که می گوئید.