کس نخارد پشت من … !

 

 

عبدالعلی بازرگان
باید آستین های همت را بالا زد و کاری کرد، کاری درخورعظمت حادثه و آینده یک ملت.

 

دوران دانشجوئی بود و همچون بقیه جوانان سری پرشور و سینه ای پر سوز داشتیم. می گویند آرزو بر جوانان عیب نیست؛ ما هم برای خود آمال و آرزوهائی داشتیم و دلمان می خواست کاری برای نسل خود در محیط دانشگاه می کردیم، اما آس و پاس و دست خالی بودیم و ره به جائی نمی بردیم. رفتیم سراغ تجربه اندوخته ای از نسل قبل که چند لباسی بیشتر از ما پاره کرده بود تا راه میان بُری برای استعانت از سرمایه داران نشانمان دهد. اندرزی داد که هنوز هم از گوش دلم بیرون نرفته!… گفت تهیه بودجه برای برنامه هائی که دارید، آسان ترین گامی است که باید بردارید، اگر از عهده این کار بر نمی آئید، بهتر است بروید پی کارتان! تامین مالی محکی است برای شناخت خودتان و زمینه هائی که دارید.

امروز هم که کفگیر رسانه های مستقل سبز به ته دیگ خورده، ناصحانی که درحسن نیت و قصد خدمت و دلبستگی شان به آزادی و استقلال تردید نیست، دیگ های پُر و پیمان همسایه را سراغ می دهند که بی منت مهمان نوازی می کند وبرای احسان و انسانیتش تعهدی هم انتظار ندارد.

البته می توان دهها دلیل برای قانع کردن خود و دیگران در یاری طلبیدن از همسایگان تراشید و حتی چنین درخواستی را هم حق قانونی خود در جوامع مدنی امروز تلقی کرد. شاید اگر علیل و ذلیل و زمین گیر بودیم توجیه کردنش آسان بود، ولی وقتی جوانان برومندی در خانه هستند که می توان برهنر و همت و بازوی پرتوان آنان امید وتکیه داشت، چه دلیل دارد عزت خودکفائی و استعدادهای بالقوه عظیم ملت خودمان را نادیده بگیریم؟

جمعیت ایرانیان مهاجر را مشائی معاون رئیس جمهورتا چهار میلیون نفربرآورد کرده بود که علاوه بردرجه تحصیلات، به دلیل پدیده فرار مغزها، از ثروتمندتری مهاجرین بوده و میانگین درآمد آنان درآمریکا با رقم ۳۶۰۰۰ دلاردر سال ۳۰٪ بیشتر از متوسط درآمد مردم این ابرقدرت وابرثروت است. با توجه به این که طبق آمارچند سال قبل، سرمایه ایرانیان مقیم خارج متجاوز۴۰۰ میلیارد دلاراست، اگرهر ایرانی برای نجات کشورش ازجهل و جور و ظلم و زور، با چنین امکاناتی فقط روزی یک دلاربپردازد، سیل چنین سرمایه ای از سر تمام سازمان های سیاسی، حقوق بشری، فرهنگی ،هنری و خیریه ما هم سر ریز خواهد کرد وهمه امورمان سامان خواهد یافت!

می گویند ما ایرانی ها عادت به خرج کردن برای امور اجتماعی نداریم!… نمی دانم تا چه حد این ادعا قابل اثبات است، چرا که برخی هموطنانمان در خیرات و مبرات دست گشاده ای دارند، اما پیروان برخی مذاهب و آئین ها در آمریکا، نه یک دلار در روز، که تا ده در صد درآمد ماهیانه شان را به تشکیلات مورد باورشان می پردازند و می دانند که چنین پرداختی به اضعاف مضاعف به خودشان برمی گردد و موقعیت سیاسی و اجتماعی شان را در جامعه متکثر و دنیای در حال رقابت امروز تثبیت می کند.

کار آزادی خواهان ایران هم از دو حال خارج نیست؛ یا سازمان هائی که برای خدمت به مردم تشکیل می دهند، خدمتشان خریدار ندارد، که طبیعی است تعطیل شوند و یا  ملت خادمان خود را حمایت نمی کند، که آن هم طبیعی است آسیب پذیرترو استبداد زده تر شود. ، درغیر اینصورت چه دلیلی دارد که به خرج دیگران خواسته باشیم خانه خود را آباد کنیم! از قدیم هم که گفته اند:”کس نخارد پشت من، جز ناخن انگشت من”….طبق آمار منتشر شده  بیش از ۱۵۰ هزاردکتر و مهندس ایرانی در آمریکا زندگی می کنند که اگر یک در صد آنها هم با روزی یک دلاراز رسانه هائی که پیام مظلومیت ملت را می رسانند حمایت کنند، مشکل بسیاری ازآنها حل خواهد شد.

نقل خاطره ای از یکی از خیرین وطن که به رحمت حق پیوسته دراینجا بی مناسبت نیست؛ خدایش بیامرزد که هم خودش دست به خیر داشت و هم دیگران را تشویق به خیرمی کرد وهم متخصص جمع آوری پول برای دیگرموسسات و اداره کننده جلسات این چنینی بود. ساختمان بیمارستان سوم شعبان در خیابان ری و مسجد الغدیردر خیابان میرداماد و بسیاری دیگر از جمله آثارتلاشهای ایشان است. پول جمع کردن از سرمایه داران، پرروئی و اعتماد به نفس می خواهد؛ او از کسی خواهش نمی کرد، منت هم می گذاشت که امروز آمده ام تا باری از دوشتان بردارم و بخشی از مسئولیتتان نزد خدا و خلق او را به عهده بگیرم تا سبکبار شوید! با شرح گرفتاری های مردم و دردها و رنج های آنان چنان بیدارشان می کرد که دل به دریا می زدند و دست در جیب می بردند!

اما امروز به چنین روضه خوانی ها ئی نیازی نیست تا اشک کسی درآید؛ فاجعه فساد اقتصادی و اخلاقی و سیاسی و خطر فروپاشی آنچنان برای همه آشکارشده که اشک همه را درآورده است. باید آستین های همت را بالا زد و کاری کرد، کاری درخورعظمت حادثه و آینده یک ملت.

نکته دیگر این که می گویند آزادی نه گرفتنی و دادنی، بلکه یادگرفتنی است! آزادی، امنیت، دموکراسی و حقوق بشر هم یادگرفتنی است و با تمرین و به تدریج حاصل می شود یعنی تامین بودجه گام اول آنست و انتظارات زود و زیاد واعمال زور و ضربتی در تحولات اجتماعی به دور از طبیعت آنست و سرانجامی جز بازگشت به نقطه نخست، بلکه بدتر ازآن، آنچنان که تجربه کرده ایم، ندارد. اصولا در “مسیر” و”رفتن” است که “مقصد” تحقق می یابد و با میان بُرزدن و به شتاب رفتن جز به سرآب نمی توان رسید.