عقل جزئی نزد مولانا

 

مولانا از سه نوع عقل در كتاب شريف مثنوي معنوي سخن مي‌گويد كه يك نوع آن مذموم است و دو نوع ديگر ممدوح. عقل مذموم عقل جزئي است كه سطحي‌انديش است و باطن و عمق حقايق را درك نمي‌كند و اسير محسوسات است. عقل ممدوح عقل كلي و عقل كل است. عقل كلي منور به نور الهي است و حقايق امور را مي‌فهمد. اين نوع عقل مخصوص بندگان مهذب الهي است. او بدين عقل؛ عقل عقل، عقل ايماني، عقل عرشي و عقل من لدن مي‌گويد. نوع سوم عقل، عقلي است كه حقيقت پنهان جهان هستي است و اين جهان نمود و صورت آن عقل است. اين جهان كالبد آن عقل است و آن عقل روح عالم است. (كل عالم صورت عقل كل است. د4، ب3259)

مولانا عقل ناقص را « عقل جزوي»، «عقل زيرك»، «عقل كسبي» و… مي‌نامد. اين عقل در كشف حقايق متافيزيكي ناتوان است. مولانا عقل جزوي را كوته‌پرواز و حس‌گرا، فاقد توانايي دريافت حقايق و منحصر در فهم اسباب ظاهري امورمي‌خواند. (عقل جزوي، عقل استخراج نيست/ جز پذيراي فن و محتاج نيست. مثنوي، د4، ب1295)

برخي از مهم‌ترين مسائلي كه ازديدگاه مولانا عقل جزوي قادر به درك آن نيست، عبارتند از: 1- عالم غيب، 2- ذات خداوند، 3- حقيقت وحي، 4-حقيقت انسان كامل، 5- حقيقت روح، 6- قضاي الهي، 7- حقيقت عشق، 8- جبر و اختيارو 9- معاد و رستاخيز.

حيطه قلمرو عقل جزوي امور مادي و عالم طبيعت است. عقل معاش بدون توجه به عقل معاد از ويژگي‌هاي عقل عملي جزوي است. مولانا عقل جزوي را قادر به شناخت عالم امر كه داراي جهت و وصل و فصل است، نمي‌داند. از ديدگاه وي ذات خداوند و نيز صفات وي از دسترس عقول بشري خارج است. و نيز اين عقول نمي‌توانند كلام خداوند (وحي) كه به انبيا و اولياي الهي عرضه مي‌شود را درك كنند و البته ماهيت انسان‌هاي كامل كه تجلي‌گاه كلام وحي‌اند نيز براي اين عقول ناشناخته است. حقيقت روح انسان يكي ديگر از مواردي است كه مولانا به استناد آيه 85 سوره اسرا آن را از مصاديق امر خدا دانسته و عقل را از فهم ماهيت آن ناتوان مي‌بيند. قضاي الهي نيز كه با حضور آن، عقل و بصيرت به كناري مي‌روند، مكشوف عقول جزوي نيست. عشق حقيقي هم از آنجا كه صفت خداوند است و به تبع موصوف خود (خداوند) لايتناهي است، خارج از قلمرو عقل جزوي است. و عقل قادر به تجزيه و تحليل و در نتيجه شناخت آن نيست. (عاشق از خود چون غذا يابد رحيق/ عقل آنجا گم بماند بي‌رفيق)

عقل جزوي عشق را منكر بود/ گرچه بنمايد كه صاحب سِر بود. د1، 1981-1982)

عقل جزوي فقط با عشق جزوي و مادي مانوس است و امكان و ظرفيت استعلا يافتن از عشق مجازي به عشق حقيقي را ندارد. آن بخش از عشق‌هاي مجازي نيز كه منشأ آن شهوات باشد فرجام خوشي ندارد. عشق‌هايي كز پي رنگي بود عاقبت ننگي بود.

قيامت به عنوان يكي از مهم‌ترين مصاديق عالم غيب به وسيله عقل جزوي قابل فهم نيست.

موانع فهم امور مابعدالطبيعه هبوط روح از عالم غيب به جهان مادي و خدشه‌دار شدن سنخيت روح آدمي با خداوند و جهان غيب و قرار گرفتن اراده خداوند بر وجود غفلت در جهان هستي، بيانگر اين نكته مهم است كه دنياي مادي دنياي آميختگي حق و باطل است. به تعبير ديگر، با ورود انسان به عالم مادي بين او و جهان غيب، حجاب‌هايي قرار گرفت كه اين حجاب‌ها مانع درك كامل انسان از حقايق آن عالم شدند. مولانا اين حجاب‌ها را در حواس پنجگانه، جهات شش‌گانه، هواهاي نفساني، ذهن و زبان خلاصه مي‌كند. وي ويژگي مهم اين حجاب‌ها را محدود كردن خردهاي انسان‌ها دانسته و مي‌گويد به اين دليل خردهاي محدود، قادر به شناخت خداوند لايتناهي و جهان نامحدود نيستند.

آكادمي مطالعات ايراني لندن