مجلس صبح چهارشنبه 16-6-90( شهادت وحید بنانی-ان الحیاه عقیده و الجهاد -وقایع عاشورا-آسانی مرگ و زندگی-بارداری )

برادران و خواهران ما در کوار فارس نزدیک شیراز، این روز‌ها، خوب پس از گرفتاری ها  امروز هم عزادار هم هستند برای اینکه دیشب یا دیروز آقای وحید  بنائی که زخمی شده بود و بیمارستان بود، مرحوم شد خدا انشاء الله که رحمتش کند

بسم الله الرّحمن الرّحیم

برادران و خواهران ما در کوار فارس نزدیک شیراز، این روز‌ها، خوب پس از گرفتاری ها  امروز هم عزادار هم هستند برای اینکه دیشب یا دیروز آقای وحید  بنائی که زخمی شده بود و بیمارستان بود، مرحوم شد خدا انشاء الله که رحمتش کند و اجر خودش را هم بدهد و اما اجر خودش هم دو چیزست: یکی‌ اینکه  در آن بالا که هست الآن، بهترین موقعیت را خدا به او بدهد چون خدا وعده داده برای شهدا (شهدا یعنی‌ کسانی‌ که در راه عقیده کشته می شوند ) همان فرمایشی که منصوب به حضرت  امام حسین (ع) و گویی اینکه بعضی‌ می گویند مال آن حضرت نیست ،خوب مال یکی‌ از شاگردان و پیروان حضرت باشد، بوی آن حضرت را  می دهد که می‌فرماید «انّ الحیاة عقیدةٌ و جهاد»، زندگی‌ داستان عقیدۀ محکمیست و کوشش در راه آن عقیده و در واقع  سرنوشتی که خداوند برایشان مقرر کرده بود را خواستند و به دست دشمنان دین محقق شد. سرنوشت را خدا مقرر کرده بود، خداوند سر نوشتشان را به دست یزید داد گفت تو اجرا کن. چرا؟ چون دوستان حضرت پاک و صاف بمانند، وِزر و وبال و هر چه هست به گردن دشمنان بیفتد. به هر جهت حالا انشاءالله، بهترین موقعیت همین هست که می گوییم. دو سه تا از داستانها و موقعیت های صدر اسلام را به یاد بیاوریم. جریان واقعۀ عاشورا را آنقدر آلوده کردند که تا کسی‌ حرف می‌زند می گویند روضه می خوانی‌، روضه نخوان! و ِالا‌ از هر چه بخواهید، نمونۀ فضل‌، تقوا و کَرَمند در یک طرف و نمونۀ حدّ اعلای شرارت و شقاوت در طرف دیگر که بنی‌ امیّه باشند و … ،حالا هم خوب بعضی ها هم بهانه شان این بود که ما مأموریم. خوب مأمور غلط می‌کند کار خطا بکند، مأمور و آمر هر دو با هم می سوزند از آن گذشته یکی‌ واقعۀ حنظلۀ غسیل الملائکه هست.حنظله زن گرفت: شروع. عروسی‌ و زفافش بود صبح که پاشد هنوز می‌خواست غسلی کند، آماده برای نماز شودکه فریادِ  « بشتابید به خدمت پیغمبر، دارند حرکت می کنند برای جهاد» را شنید. حنظله فرمان پیغمبر را که مستقیم به گوش او رسید و برای او بود ، این فرمان را مقدم دانست و در حالت غسل نکرده بود که در جنگ شهید شد . صحابه  از حضرت سوال کردند پیغمبر فرمودند که دیدم که فرشتگان آمدند او را غسل دادند ولی‌ خوب در واقع فرشته‌ها از جانب خدا، از جانب پیغمبر بودند، صحابه گفتند به فرمان پیغمبر غسلش نداده بودیم، هیچ دعایی هم نخواندیم: مجالی نبود، نمازی بر او نخواندیم. فرزندی هم که از این عروسی‌ بود، سعد  اسم داشت، او هم به این صورت ولی‌ جزءِ شهدای کربلا شهید شد. این هم داستان، خوب من چند داستان صدر اسلام رو می گویم، خودتان عبرت بگیرید و اما حضرت زینب (علیها سلام). وقتی‌ بعد از واقعۀ کربلا آنها را به صورت مثل اُسرا آوردند به نظرم پیش عبیداله زیاد، بچه ها هم خوب البته بودند، اهالی هم مقداری نقره به اندازۀ آبنبات به عنوانی می آوردند خدمتشان. یکی‌ غذایی‌ آورد، داد خدمت حضرت زینب. حضرت زینب قبل از اینکه بخورند فرمودند: « این غذا چیست؟» گفت: «صدقه» فرمودند: «بردار و ببر. صدقه بر ما حرام است.» آن شخص گفت: «چرا مگر شما چه کسی‌ هستید که صدقه بر شما حرام است؟» فرمودند: «ما خاندان پیامبریم.» آن شخص ناراحت شد، بر سر خودش زد و گفت: «بر آنها  لعنت که به ما گفتند شما از دین خارج شده‌اید.» حضرت فرمودند: «خودشان از دین خارج شدند، از دین که جدا، از انسانیت خارج شدند.» خوب داستانهای دیگر، داستانهای شهدا را همیشه با دقّت بخوانید به حرف روضه خوانی اکتفا نکنید خودتان هم بخوانید ، خودتان بخوانید و مجسّم کنید.خوب او هم که غذایی‌ تقدیم کرده بود مسلمان بود، اعتقاد به پیغمبر داشت، به خاندان پیغمبر داشت بعد می گویند که این خاندان – این ها – از دین خارج شدند بر خلیفۀ مؤمنین –که؟‌ یزید بن معاویه – خروج کردند. به هر جهت انشاءلله ، همان طور که گفتم برای شهدا اولین اجر این است که خدا، مقامات خودشان اعلا بفرماید و  بالاتر ببرد و دوم این است که دشمنانشان را، آنهایی که قابل اصلاحند، اصلاح کند تا پشیمان شوند و با همان پشیمانی از بین بروند    نه اینکه شقی بشوند و شقاوتشان از این حرفها بیشتر بشود. این شقاوت چیست؟ ماه محرم ماهیست که در شرع نباید جنگ کرد. منظورم دفاع نیست. دفاع باید کرد. اگر کسی‌ حمله کرد به مسلمان ها، باید دفاع کنند ولی‌ خودشان نباید حمله کنند. اینکه حضرت امام حسین (ع) هم فرمودند. نشستند دیدند این همه قشون مسلح بودند(البته اسلحه آنها شمشیر بوده و    نمی دانم تفنگ نداشتند، زره پوش و هیچ چیز نداشتند) ولی‌ خوب آن‌ها هم که مسلح آمدند، معلوم شد خیال جنگ دارند. حضرت فرمودند: «شما جنگ نکنید» اینکه به اصطلاح قشون حضرت جنگ نکردند تا وقتی‌ که تیر از جانب آنها آمد. آنها تیر زدند حضرت گفتند دفاع بکنید، بعد هم وضعیتی پیش آمد که می دانید، آن وقت فرمانده لشکر که عمر سعد بود، می‌دانست خوب، قشون سمت مقابل شروع نخواهد کرد: اولاً باید فرمانده جنگ کند به علاوه آنها شنیده بودند، می دانستند که در ماه محرم نباید جنگ کنند. این بود که خودش شروع به جنگ کرد بعد شقاوت اینجاست: که گفت: «‌ای لشکریان! شاهد باشید و پیش امیر (یعنی‌ عبیداله زیاد) شهادت بدهید که اوّل تیر را من زدم». تیر زد! این را افتخار می دانست، بعد هم دیگران هر کدام داستان جعلی گفتند، یکی‌ گفت من ده نفر را کشتم، بستم، چنین کردم و  چنان کردم. «شاهد باشید»  برای اینکه پیش امیر جایزه بگیرند. آخر به اینها باید گفت چه‌ می خواهید؟ جایزه بگیرید؟ آتش جهّنم، بدنامی در دنیا و بین دوستان و اقوامتان ؟رحم الله معاشر الماضین ،که به مردی قدم سپردندی تکرار میشود نمی توانم برای هر نفر خصوصی بگویم، ازطرفی در جلسه نمی‌شود دقیقاً گفت. ولی‌ خوب همین قدر که راجع به گفتۀ من تفکّر کنید کافیست

 

Tags