عيد فطر / وحدت مؤمنين / بنيان مرصوص…

عيد فطر / وحدت مؤمنين / بنيان مرصوص / چلّه هاي عرفاني موسي / عبوديّت حالت بندگي است / عبادت جلوه ي خارجي عبوديّت / غريزه و عقل در انسان / نعمات الهي / خلوص نيّت در عبادت و اطاعت امر الهي[1]

 

چهارشنبه، اول شوال 1429 ه . ق. مطابق با 10/7/1387 ه . ش. (جلسه برادران ايماني)

بسِْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم

  عيد سعيد فطر را به همه ي مسلمانان جهان به خصوص شيعيان و بالاخص آنهايي كه دستشان به دامن ولايت علي رسيده است تبر يك مي گويم. ان شاء الله خداوند دستان ما را بر اين ريسمان محكم نگه بدارد. عيد فطر يكي از دو عيدي است كه در اسلام رسميّت دارد. اسلام عزاي رسمي ندارد، عزا نمي گيرد. براي اينكه هيچ كس از بين نمي رود كه بگوييم مرگ، از بين رفتنش است و عزا بگيريم. خدا خودش فرمود: وَ الَِيْنا تُرْجَعُون[2] ، به سوي ما باز مي گرديد. به همين جهت هم حتّي اگر در مرگ كسي، جشن بگيريم اشكال ندارد. ولي در اسلام عيد داريم. گو اينكه مؤمنين هر دمي دو عيد كنند . ولي غير از آن هم ايام خاصي را به نام عيد مقرر كرده است؛ يعني به نام برگشت به سوي خدا، شادي داشته باشيم؛ كه يكي عيد فطر است . نكته ي ديگري كه در احكام اسلام و در دستورات طريقتي گفته شده و مي گويند، اين است كه همه ي اينها براي وحدت مسلمين و بالاخص مؤمنين است. اتحاد مؤمنين را مي فرمايد: کَاَنهَُّمْ بُنْيانٌ مَرْصُوصٌ [3]،مثل اينكه ديواري از فلز و از آهن هستند. هر ديوار ديگري رخنه هايي دارد ولي اين ديوار، ديواري است كه رخنه ندارد. تزئينات اين ديوار، همين اعيادي است كه ما داريم، همين مراسمي است كه داريم. اينها به منزله ي تزئينات اين در و ديوار بنيان مرصوص است و به همين جهت هم فرموده است كه نماز بخوانيد. به نماز پنج گانه ي روز، كار

نداريم، نماز عيد. البته اين نماز را واجب نكرده است، ولي مسلماً در مواردي كه شرايط نماز عيد فراهم باشد، بايد نماز خواند و خوب است .ولي فرمودند اين نماز را نمي شود فُرادي خواند. ياللعجب ! نماز يعني فرادي، يعني تكي، تنهايي با مرجع خودمان كه فرمود الَِيْهِ تُرْجَعُون و با دلبر خودمان مناجات مي كنيم بايد تنهايي باشد. ولي فرموده اند كه نماز عيد و يا نماز جمعه، به تنهايي صحيح نيست و اين نماز، نبايد فُرادي باشد. البته نمازهاي ديگر هم مستحب و بهتر است به جماعت بوده و فُرادي نباشد، ولي براي اين نماز اصلاً فُرادي صحيح نيست و از شرايطش اين است كه فُرادي نباشد؛ يعني همه ي مؤمنين با هم عيد كنيد و با هم شادي داشته باشيد.

 

اي گروه مؤمنان شادي كنيد                    همچو سرو و سوسن آزادي كنيد [4]

چرا آزادي؟ چون »مؤمنان را ز انبيا آزادي است. [5]«

ماه رمضان در واقع به منزله ي چلّه اي است براي تمام مسلمان ها (به اصطلاح عرفان چلّه مي گويند براي رياضت كشيدن) و سي روز هم هست، گاهي بيست ونه روز يا گاهي سي روز. خداوند كه موسي را به كوه طور دعوت كرد براي اينكه اين عيد را بگيرد، اول مي فرمايد وَ واعَدْنا مُوسى ثَلاثينَ لَيْلَةً [6] مي فرمايد: سي روز دعوتش كرديم، بعد مي فرمايد: وَ اَتْمَمْناها بعَِشْرٍ ، سي روز رياضتي كه ما در ماه رمضان مي كشيم براي موسي ع مقرر شد، براي اينكه اين احكام را بياورد. ده روز ديگري كه مقرر شد براي اين است كه موسي چلّه ي عرفاني را هم تمام كند و براي اينكه نشان دهد كه گرچه رياضت اوليه سي روز است و ده روز در قسمت دوم، ولي پايه همان سي روز است ،اوّلش آن است؛ يعني شريعت را تقدم زماني مي دهيم ولي تقدم زماني هم كه داديد كارتان تمام نشد. آن سي روز را كه گذرانديد، وقتي كه احكام را اجرا كرديد تمام نشد، وَ اَتْمَمْناها بعَِشْرٍ . از اوّل خداوند مي توانست بگويد به موسي چهل روز وعده كرديم، ولي فرمود سي روز به او وعده كرديم يعني در واقع تا كسي سي روز را تمام نكند نمي تواند آن ده روز را بگيرد؛ يعني تا شريعتش را، اين احكام ظاهري رياضت را كه مي گويند، انجام ندهد نمي تواند به معنا برسد. اين پوست است بعد كه به مغز رسيد به مغز توجّه مي كند. اين افطار هم يك افطار كلي است. ما هر روز در اين ماه رمضان، روز را در حال روزه بوديم و شب را افطار مي كرديم. اين عيد فطر يك افطار كلي است ؛ يعني فرض فرموده اند كه ما در تمام سي روز ماه رمضان، در حالت رياضت هستيم، امروز را به عنوان ختم اين دوره براي ما عيد گذاشتند . البته در نظر خداوند نه خوردن و آشاميدن و نه اعراض از خوردن و آشاميدن عبادت تلقي نمي شود. عبادت يعني آنكه عبوديّت خودمان را به نحوي نشان بدهيم؛ عبوديّت يعني بندگي و بندگي يك حالت دائمي و هميشگي است. مي گويند حالت بندگي يا حالت آزاد، حالت سلامت يا حالت خستگي. عبوديّت هم حالت بندگي است، يعني ما در هر حال بفهميم و بدانيم كه بنده اي هستيم از بندگان خدا؛ اين عبوديّت است . منتها در بعضي لحظات خداوند براي خاطر ما، براي اينكه ما را حفظ كند و عبوديّت ما را خدشه دار نكند، عبادت هايي فرموده است؛ تا به نحوي اين عبوديّت را نشان بدهيم. نشان دادن جلوه ي خارجي عبوديّت ، عبادت است، عبادات هم براي نشان دادن تمام جنبه هاي عبوديّت است. يكي از عبادات، نماز است براي نشان دادن بندگي و به خاك افتادگي ما. يكي از عبادات، روزه است. خداوند خودش به ما نياز به غذا و آب داده است و به ما امر كرده است كه اين نياز را به اندازه ي معمولي مرتفع كنيد. اطاعت اين امرِ خدا از لحاظي عبادت است. همين كه فرمود: وَ مَنْ اَعْرَضَ عَنْ ذِکْري فَاِنَّ لَهُ مَعيشَةً ضَنکاً [7]، يا در جايي ديگر فرموده است: وَ مَنْ يَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمنِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرين [8]، هر كسي از اطاعت امر خدا اعراض كند نه اينكه فراموش كند خداوند شيطاني را به گردنش آويزان مي كند كه هميشه با او باشد. اعراض اين است كه در آن روزي كه به ما گفته است نخور ، ما بخوريم. اين خودش نحوه اي اعراض است .اگر در روزي هم كه فرموده است بخور، نخوريم، اعراض است. بنابراين در نظر هر انساني و در مكتب انسانيّت، مهم، اطاعت كردن امر خداست چه بكن و چه نكن. بنابراين، اين اصطلاحي كه عرفاً از هم مي پرسند كه توفيق داشتي؟ يعني روزه گرفتي يا نگرفتي؟ صحيح نيست، براي اينكه كسي كه روزه نمي گيرد با كسي كه روزه مي گيرد، هيچ فرقي نمي كند . روزه نگرفتن كسي كه به امر الهي روزه نمي گيرد و نبايد روزه بگيرد  چنانچه كه در احكام نوشته اند  مثل كسي است كه به امر الهي روزه مي گيرد و حتّي اگر بعد از آنكه بر خودش مسلّم شد كه از مواردي است كه نبايد بگيرد، ولي گرفت، مثل آن كسي است كه مي تواند روزه بگيرد و نگيرد.

هدف از همه ي اين عبادات، منظم كردن روح و معنويّت خودمان است. خداوند بنا به گفته ي صريح تورات و هم چنين گفته ي ضمني اسلام، همه ي جانداران را آفريد و بعد از آن انسان را آفريد و انسان را هم مثل آنها آفريد. فرمود كه وقتي آفريديم و منظمش كرديم، آن وقت به فرشتگان گفتيم سجده كنيد؛ يعني تا آن وقت كه

روح الهي دميده نشده بود، اين بشر هم مانند ساير مخلوقات و ساير جانداران بود. خداوند هرگز به فرشتگان و به قولي به كروبيان نفرمود به مخلوقات من، به حيوانات سجده كنيد. به فرشتگان گفت كه وقتي از روح خودم در او دميدم به او سجده كنيد. بنابراين وجه مشتركي بين انسان و حيوانات وجود دارد و فصلي هم وجود دارد؛ يعني جدا شدن انسان از حيوانات. از لحاظ علوم طبيعي و علوم مادّي هم روشن است،محتاج به بحث و بررسي نيست، محسوس است.

خداوند انسان و حيوان را مشترك قرار داده و براي ادامه ي حيات آنها، غريزه را آفريده است كه خودبه خود به دنبال ادامه ي زندگي خودشان بروند. تمام اعمال حيوانات زير نظر و اراده ي اين غريزه است انسان هم از اين قاعده مستثني نيست؛ منتها انسان را از روح خودش آفريد و روح خدا هرگز مطيع و تحت نظر هيچ نيروي ديگري نيست . غريزه اي كه در حيوان آفريده نمي تواند و نبايد به آن روح الهي كه در انسان آفريده شده حكومت كند. منتها چون انسان به دنيايي آمد كه حاكم قبلي آن حيوان و جاندار بودند، غريزه بر خود او هم حكومت مي كرد. بنابراين خداوند حاكم ديگري به نام عقل يا اراده آفريد، اراده ي عاقلانه كه آن بايد بر تمام اعمال انسان حكومت كند ، نه غريزه و خداوند براي اينكه انسان را موفق بدارد، عبادات را مقرر كرد؛ مِن جمله

روزه. در اين مدت روزه گرفتيم. در اين مدت اگر كسي توانست روزه بگيرد، يك توفيق دارد، اگر خداوند توفيق روزه گرفتن و با جمع بودن را از او گرفته باشد، توفيق ديگري داده كه اطاعت امر است. به هرجهت انسان اگر اطاعت امر الهي بكند، چه روزه بگيرد، چه نگيرد، براي خداوند فرق نمي كند، چه شما همين هفده ركعتِ واجب را بخوانيد چه سي و چند ركعت مستحب را هم روزها بخوانيد، براي خداوند فرقي نمي كند. خزانه اي ندارد، كامپيوتر يا قُلّكي ندارد كه اينها را براي شما نگهدارد. خداوند به روحي كه شما را وادار به انجام اين عبادت مي كند ، نگاه مي كند. ارزش، مال آن روح است. همين طور نعمات الهي آن قدر فراوان است كه خداوند مي گويد: لَنْ تُحْصُوه [9] نعمات الهي آن قدر زياد است كه نمي توانيد بشمريد، از نعمات الهي كم نمي شود. خداوند براي اينكه نشان بدهد اين حرف ها و چيزهايي كه من گفتم نه اينكه از نعمات من كم مي شود، نعمات من خيلي زياد است ، شما نمي توانيد بشماريد جوابي به حضرت سليمان داد. حضرت سليمان به اصرار از

خداوند مي خواست و مي گفت كه اجازه بده من يك روز يا يك وعده غذايي، تمام جانداران تو را مهمان كنم. حالا اين بحث دارد كه چرا حضرت اين را عرض كرد و خداوند اجازه داد كه اين عرض را بكند؟ خداوند فرمود نمي تواني. حضرت باز هم تقاضا كرد . خداوند بالاخره فرمود: اوّلاً تمام جانداران را كه نمي تواني ولي براي اينكه بفهمي، موجودات دريا را به يك صبحانه  نه ناهار و شام  مهمان كن. حضرت خيلي خوشحال شد وسايل پذيرايي را با غذاهاي فراوان كنار دريا فراهم كرد. وقتي مهماني شروع شد نهنگي آمد گفت: به مهماني آمدم . حضرت سليمان گفت خيلي خوب به او غذا بدهيد، دادند . هر چه مي دادند مي گفت باز هم بدهيد، سير نشدم، صبحانه مي خواهم . تمام موجودي خواروباري را كه حضرت آورده بود، نهنگ خورد. هنوز هيچ حيوان ديگري نيامده بود صبحانه بخورد، نهنگ همه چيز را خورد و تمام شد. حضرت فرمود: سير شدي؟ گفت: نه، من هر روز صبحانه سه قورت مي خورم ، سه لقمه مي خورم، اينكه تو دادي نيم قورت بود، دو قورت و نيم ام باقي است. اين مَثَل دو قورت و نيم ام باقي است، از اينجا آمده است. اين داستان توجّه به نعمات الهي است. بنابراين، خداوند ترسي ندارد از اينكه ما روزه بگيريم، فرض كنيد همه ي كره ي زمين روزه بگيرند مبادا نعمت الهي كم بشود، نه !آنچه كه ظاهراً بعضي ها گفتند و مشهور است كه مالتوس گفته: غذا كم مي آيد، صحيح نيست، هيچ كم نيامده است، از گفته ي او بيش از صد سال گذشته، از غذاي كره ي زمين هيچ كم نشده است . خداوند از همين كره ي زمين به همه غذا مي دهد. وقتي اراده كند علم را آن قدر جلو مي برد كه از يك محصول به جاي اينكه سه، چهار برابر بردارند صد برابر محصول حاصل مي كنند. در بعضي مناطق چندبار محصول برمي دارند. صنعت آن قدر جلو مي رود كه بسياري چيزها صنعتي است. بنابراين محسوس است كه خداوند از روزه ي ما بهره اي نمي برد، بلكه آنچه مي فرمايد در مسير خود ماست، در مسير نفع بشريت است ؛ نه يك دانه بشر و يك دانه انسان، در مسير نفع بشريت است . حتّي براي اينكه اشتباه نكنيم، خود پيغمبر هم مي فرمايد: اَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُم ،

مِثْلُكُم هم فرموده است، درست است محبتي كه خداوند به اين بنده دارد به اندازه اي است كه مي فرمايد: لَوْلاکَ مَا خَلَقْتُ الافَْلَاک[10] ، ولي اين به درك ما ربطي ندارد. پيغمبر براي ما مي فرمايد من هم بشري مثل شما هستم. بنابراين آن عبادتي واقعاً عبادت است كه جلوه اي از عبوديّت باشد واِلّا اگر جلوه اي از عبوديّت نباشد نه به درد ما مي خورد نه به درد هيچ كس ديگري. بايد سعي كنيم هر عبادتي مي كنيم و هر امر الهي را كه اطاعت مي كنيم از خلوص نيّت باشد. ان شاء الله.

 

 

 

 



[1] . چهارشنبه، اول شوال 1429 ه . ق. مطابق با 10/7/1387 ه . ش. (جلسه برادران ايماني)

[2] . سوره انبياء، آيه 35 .

[3] . سوره صف، آيه 4.

[4] . مثنوي معنوي، دفتر ششم، بيت 4555 .

[5] . مثنوي معنوي، دفتر ششم، بيت 4554 .

[6] . سوره اعراف، آيه 142 .

[7] . سوره طه، آيه 124 .

[8] . سوره زخرف، آيه 36 .

[9] . سوره مزمل، آيه 20 .

[10] . بحارالانوار، ج 54 ، ص 199 .