آیت‌الله دستغیب: کسی که خدایی می‌کند و همه را مطیع خود می‌خواهد، یک فرعون کوچک است

آیت‌الله دستغیب در جلسه دیروز تفسیر قرآن خود با اشاره به اینکه حقیقت سجده، اظهار خضوع و تذلّل در مقابل خداوند متعال و اقرار به ضعف و ذلت و فقر خویش است؛ به وضعیت انسان‌هایی که هر روز خود را بزرگتر از دیگران می بینند و عجب و غرور و تکبّر سراپای ایشان را فرا گرفته و به بیان قرآن در تاریکی به سر می‌برند، اشاره کرد و گفت: ظلمت زمانی ایجاد می شود که انسان از پروردگار عالم بریده باشد و خود را خدا ببیند. خدا دیدن، گاه مثل فرعون است و گاهی در عمل و با اخلاق و رفتار ناپسند.

این مرجع تقلید همچنین افزود: کسی که وقتی وارد خانه می شود، همه را در مقابل خود خاضع و خاشع می خواهد، در واقع فرعون کوچک خانه است و بخاطر نان آوردنش احساس می کند خدای اهل خانه است و این عین تاریکی است. در مقابل، آنکه وقتی وارد خانه می شود بهجت و تازگی و نشاط به خانه می آورد و اهل خانه را به دین خود امیدوار می کند و هر کجا می نشیند چون گل می شکفد، عین نور است.

مشروح سخنان ایشان در جلسه یازدهم تفسیر سوره رعد که در آن آیات ۱۵ و ۱۶ این سوره مبارکه شرح داده شده، به نقل از پایگاه اطلاع رسانی مسجد قبا، بدین شرح است:

وَ لِلَّهِ یَسْجُدُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ کَرْهاً وَ ظِلالُهُمْ بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ(۱۵)

قُلْ مَنْ رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ قُلِ اللَّهُ قُلْ أَ فَاتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ لا یَمْلِکُونَ لِأَنْفُسِهِمْ نَفْعاً وَ لا ضَرًّا قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الْأَعْمى‏ وَ الْبَصیرُ أَمْ هَلْ تَسْتَوِی الظُّلُماتُ وَ النُّورُ أَمْ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَکاءَ خَلَقُوا کَخَلْقِهِ فَتَشابَهَ الْخَلْقُ عَلَیْهِمْ قُلِ اللَّهُ خالِقُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ وَ هُوَ الْواحِدُ الْقَهَّارُ (۱۶)

هر که در آسمانها و زمین است و سایه هایشان خواه و ناخواه، هر صبح و عصر برای خدا سجده می کنند.

بگو: پروردگار آسمانها و زمین کیست؟ بگو: خداست. پس بگو: آیا غیر خدا را برای خود برگزیده اید که مالک سود و زیان خود نیستند؟ یا آنکه شریکانی برای خدا قرار داده اند که مانند آفریده های خدا آفریده اند وآفرینش بر آنها مشتبه شده است؟ بگو: خدا خالق همه چیز است و او است یکتا و پیروز.

«طوع» به معنای میل و رغبت است. نمازهای مستحبی را «تطوّع» می نامند بخاطر آنکه اجباری در آنها نیست و با میل و رغبت بجا آورده می شود. «کَره» یعنی اجبار. وقتی عامل اجبار، از بیرون باشد، این کلمه به فتحه خوانده می شود اما وقتی انسان مجبور به انجام کاری شود و از درون نسبت به آن بی رغبت و ناراحت باشد «کُره» خوانده می شود.

«ظلال» جمع «ظِل» و به معنای سایه هاست. «غُدُوّ» جمع «غَدوه» است یعنی صبح. «آصال» جمع «اُصُل» و آن نیز جمع «اصیل»، از ریشه «اصل» است یعنی آخر روز که به شب می رسد.

سجده تمام موجودات برای خدا

وَ لِلَّهِ یَسْجُدُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ؛ «مَن» درباره صاحبان عقل به کار می رود؛ یعنی ملائکه و انسانها اما خدای تعالی در سوره «نحل» می فرماید: «وَ لِلَّهِ یَسْجُدُ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» بنابراین سجده بر خداوند منحصر به صاحبان عقل نیست و در بین همه موجودات عمومیت دارد لکن در اینجا به مناسبت آنکه خطاب به مشرکین و کفّار است، از «مَن» استفاده شده تا توبیخی باشد برای کسانی که ادعای عقل دارند و گمان می کنند انسانند اما از پرستش پروردگار یکتا سر باز می زنند.

تبیین معنای سجده

سجده دارای صورتی است و حقیقتی؛ صورت سجده، گذاشتن پنج عضو بر زمین است که اگر نباشد، سجده صحیح نیست اما حقیقت سجده، اظهار خضوع و تذلّل است. وقتی آدمی در مقابل خداوند متعال سر به سجده می گذارد، اقرار به ضعف و ذلت و فقر خویش می کند؛

«انا عبدک الضعیف الحقیر المسکین المستکین لا یملک لنفسه نفعا و لا ضرا و لا موتا و  لا حیاه و لا نشورا»

اگر تنها صورت سجده اتیان شود و از حقیقت آن خبری نباشد، نه آن سجده اثری دارد و نه نمازی که خوانده، اگر چه صورت نماز صحیح است.

حقیقت رکوع نیز بیان حقارت شخص در مقابل پروردگار است. اگر کسی رکوع بجا آورد اما  خود را بزرگ بداند و احساس حقارت نسبت به خداوند نداشته باشد، حقیقت رکوع را بجا نیاورده است.

وقتی گفته می شود «همه چیز برای خدا سجده می کنند» ؛ یعنی موجودات عالم در مسیری که برایشان تعیین شده حرکت می کنند، به عبارت دیگر در اتیان امر پروردگار، ذلیل و ناچارند.

طَوْعاً وَ کَرْهاً؛ آنجا که سخن از فنای موجودی نباشد، با طوع و رغبت مسیر معلوم خود را طی می کند مانند دانه ای که از زمین می روید و رشد می کند و برگ و  بار می دهد. اما اگر موجودی در مسیر رسیدن به نقطه کمال و نهایت رشد ظاهری و مادی خود به مانعی بر بخورد و مجبور به فنا و نابودی گردد، به اکراه این سرنوشت را می پذیرد. به عنوان مثال وقتی حیوان درنده ای بچه آهویی را دنبال می کند و او را به چنگ می آورد و آماده خوردنش می شود، آن بچه آهو به سرنوشت محتوم خود دچار شده و راه فراری ندارد اما از این سرنوشت راضی نیست و آن را به اکراه می پذیرد.

وَ ظِلالُهُمْ؛ سایه موجودات تابع خود آنهاست، با آنها حرکت می کند و با آنها می ایستد. وقتی موجودی برای پروردگار خضوع و خشوع و سجده می کند، سایه او نیز این کار را انجام می دهد.

بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ؛ شبانه روز کنایه از تمام مدت عمر است و الا در ورای کره زمین که شبانه روز معنا و مفهومی اینچنینی ندارد، باز هم موجودات پروردگار خویش را سجده می کنند.

بیانی در باب سجده

وجود هر موجودی از خداست و همه موجودات ناگزیر در راهی که خدا معیّن فرمود، حرکت می کنند. تنها انسان است که به صورت نسبی دارای اختیار است و می تواند تدبیر بعضی امور خود را به دست گیرد که البته باز هم اراده خدا مافوق اراده او است. به عقیده شیعه: لَا جَبْرَ وَ لَا تَفْوِیضَ بَلْ أَمْرٌ بَیْنَ الْأَمْرَیْن‏: نه اجبار مطلق است و نه اختیار مطلق بلکه چیزی بینآبین است. (بحار، ج۲۵، ص۳۲۸)

انسان از لحاظ جسمی نمی تواند در بدن خود تغییرات مهمّی ایجاد کند؛ کمی بلندتر یا کوتاهتر شود یا جای چشم و گوشش را عوض نماید. از لحاظ روحی و نفسی نیز هیچ اراده و اختیاری و حتی هیچ اطلاعی ندارد. از آینده و بعد از مرگ خود نیز بی خبر است. تنها از نظر اعمال، آن هم به مشیّت پروردگار، اختیار عمل دارد. اگر این حقیقت در قلب و جان آدمی قرار گیرد، پی به ضفعها و کاستی های خود می برد و با خشوع کامل سر به سجده به درگاه پروردگار  بی همتا می گذارد. در رکوع نیز همینطور می شود و در واقع می تواند نماز خوبی بخواند.

این آیه خطابی است به کافرانی که اسباب را موثر می دانند و نقشی برای خدای تعالی به عنوان مدبر و موثر واقعی قائل نیستند تا بفهمند همه عالم در برابر پروردگار سجده می کنند، حتی اعضای بدن خودشان، پس دیگر چرا ایمان به خدا نمی آورند و خدا را به ربوبیت نمی خوانند؟

توجهی دیگر به توحید پروردگار

قُلْ مَنْ رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ؛ این آیه باز خطاب به منکران خداست که خداوند از آنها می پرسد: پروردگار و مدبر آسمانها و زمین کیست؟

قُلِ اللَّهُ؛ خدای تعالی بی آنکه منتظر پاسخ آنها بماند خود می فرماید: «الله تبارک و تعالی» کنایه از آن که پاسخ این سوال به حدی روشن است که نیاز به گفتن ندارد. چرا که این کفار هم وقتی به عقل و فطرت خود رجوع می کنند به خوبی درمی یابندکه هر معلولی نیازمند علتی است و این همه موجودات عالم را باید خالقی باشد حتی اگر طبیعت را مادر و خالق موجودات بدانند باز این طبیعت در ماده اولیه خود نیازمند خالق و صانع است.

قُلْ أَ فَاتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ؛ «ولی» وقتی به صورت مطلق بیاید به معنای کسی است که در تمام امورات درونی و بیرونی انسان قدرت تصرف دارد و سر و کار آدمی از ما قبل خلقت تا پس از مرگ و برای همیشه ، با او است و این ولیّ مطلق تنها خدای تعالی است. آِیا کس دیگری می تواند چنین ولایتی بر انسان داشته باشد. حتی پیامبر و ائمه اطهار علیهم السلام هم چنین ولایتی ندارند، آنان خالق ما نیستند و خود مخلوقند و به اذن و مشیت پروردگار قسمتی از ولایت او را دارند اما هرگز خدا نیستند علامت آن هم این است که اجل معینی دارند و در زمان مشخصی می میرند. درست است که خداوند دعاهای آنها را مستجاب می کند و در نزد پروردگار صاحب منصبند اما نمی توانند مرگ خود را به تاخیر بیندازند یا تقاضا کنند نمیرند که اگر چنین کنند از مرتبه بندگی و تسلیم خود فرو می افتند.

جبرئیل به پیامبر عرض کرد:

عِشْ مَا شِئْتَ فَإِنَّکَ مَیِّتٌ، وَ أَحْبِبْ مَن شِئْتَ فَإِنَّکَ مُفَارِقُهُ، وَ اعْمَلْ مَا شِئْتَ فَإِنَّکَ مُلَاقِیه:

هر طور که می خواهی زندگی کن اما بدان که خواهی مرد و هر که را می خواهی دوست بدار اما بالاخره از او جدا خواهی شد و هر عملی می خواهی انجام ده اما بدان که آن را خواهی دید. (بحار، ج۶۸، ص۲۶۷)

لا یَمْلِکُونَ لِأَنْفُسِهِمْ نَفْعاً وَ لا ضَرًّا؛ نافع و ضارّ حقیقی خدای تعالی است و اگر پیامبر و ائمه اطهار علیهم السلام هم منفعتی می رسانند و کاری می کنند، به اذن خداست.

قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الْأَعْمى‏ وَ الْبَصیرُ؛ کسی که خدا را انکار می کند در واقع قادر به درک کردن این معانی نیست و نمی تواند از پیله مادّیات خارج شود، تنها چیزهایی را می فهمد و می پذیرد که چشم و گوش و دیگر حواس پنجگانه اش حس می کنند. چنین کسی در حقیقت کور است. در مقابل، کسی که از ماده گذشته و آن را به تسخیر خود در آورده است می فهمد که پول و مرکب و دنیا برای او ساخته شده اند و در خدمت اویند نه او در خدمت آنها لذا خود را و روح شریف خود را فدای آنها نمی کند. می فهمد که تمام آنچه اطراف او است، وسایلی هستند تا او را به خدا برسانند؛ بدن، مقام، شهرت، علم و حتی عبا و عمامه، همه وسایلی برای عروج اویند لذا نباید با عبا و عمامه و عنوان خود، کاسبی کند؛ درس دین بخواند تا قاضی شود و میلیونها تومان حقوق ماهیانه بگیرد یا خمس و زکات دریافت کند. حضرت آیت الله نجابت رحمه الله درباره بعضی از عالمها می گفتند: «او یک بقّال است، یک عطّار است» کسی که درس خوانده برای دریافت خمس و زکات یا نشر رساله، در واقع هدفش افتتاح شرکت بازرگانی و یا تجارتخانه است. کسانی هم که در پی تحصیل علوم دانشگاهی می روند همینطور، آنها هم باید هدفشان از تحصیل، ارتقا به سوی پروردگار باشد. دانشجویی که زیان خود را در مادیات نبیند و همّ و غمّ خود را دنیا قرار ندهد، به تدریج می تواند صاحب فهم شود و از لحاظ معنوی بشکفد. این درسها و بخصوص ریاضیات می توانند کمک کنند به تجرّد انسان مخصوصا وقتی هدف، کمک کردن به دیگران باشد. چنین کسی به معنای واقعی «بصیر» است.

أَمْ هَلْ تَسْتَوِی الظُّلُماتُ وَ النُّورُ؛ در تاریکی ، انسان هیچ چیزی را نمی بیند اما در نور همه چیز قابل رویت است. کسی که هیچ چیز از خود و حالات خود نمی داند  و نمی داند که عباداتش او را به خدا رسانده یانه، نماز و روزه اش پذیرفته شده یا نه، در تاریکی است. آری اگر کسی در مقایسه با گذشته خاضعتر شده و به هیچی خود بهتر پی برده، عباداتش پذیرفته شده اند و به  خدا نزدیکتر شده است و در نور قدم برداشته اما کسی که هر روز خود را بزرگتر از دیگران می بیند و عجب و غرور و تکبّر سراپایش را فرا گرفته در تاریکی است.

ظلمت زمانی ایجاد می شود که انسان از پروردگار عالم بریده باشد و خود را خدا ببیند. خدا دیدن، گاه مثل فرعون است و گاهی در عمل و با اخلاق و رفتار ناپسند! کسی که وقتی وارد خانه می شود، همه را در مقابل خود خاضع و خاشع می خواهد، در واقع فرعون کوچک خانه است و بخاطر نان آوردنش احساس می کند خدای اهل خانه است و این عین تاریکی است. در مقابل، آنکه وقتی وارد خانه می شود بهجت و تازگی و نشاط به خانه می آورد و اهل خانه را به دین خود  امیدوار می کند و هر کجا می نشیند چون گل می شکفد، عین نور است.

أَمْ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَکاءَ خَلَقُوا کَخَلْقِهِ فَتَشابَهَ الْخَلْقُ عَلَیْهِمْ؛ آیا آنچه غیر از خدا می خوانند قادر به خلق کردن چیزی است؟ آیا می تواند چشمی یا گوشی طبیعی با تمام خواصّ چشم و گوش انسان بسازد؟ گیرم که انسانها آنقدر پیشرفت کنند که بتوانند روباتی با تمام خصوصیات انسانی بسازند اما آیا روبات روح دارد؟ و آیا از نظر عاطفی و اخلاقی و تقرب به خدا می تواند شبیه انسان شود؟ آن هم انسانی که عمری جاودان در عالم دیگر خواهد داشت!

حتی پیامبر و ائمه اطهار علیهم السلام هم اگر چیزی به اعجاز می ساختند که صاحب روح بود، به اذن خدا بود. آنان هرگز شریک خدا نیستند پیامبر و امامان آمده اند تا ما را از شرک بیرون آورند و به خدا نزدیک کنند نه آنکه هر کدام خدای دیگری باشند.

قُلِ اللَّهُ خالِقُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ وَ هُوَ الْواحِدُ الْقَهَّارُ؛ خالق همه چیز و همه کس، تنها خدای یکتاست که بر همه چیز احاطه و قدرت دارد و از دسترس همه چیز و همه کس خارج است، او حتی در ذهن عاقل ترین افراد هم نمی گنجد. خدایی که در مغز آدمی بگنجد دیگر خدا نیست آری وقتی انسان به هیچی خود پی برد، به تدریج می فهمد که پروردگار یکتا همه کاره عالم است.

ایاز و سلطان محمود

گویند سلطان محمود غزنوی وزیری داشت به نام «ایاز» که بسیار مورد احترام و توجه او بود. روزی همه سران کشور و فرماندهان لشکر را جمع کرد و گرانبهاترین الماسی را که داشت به آنها داد و به یک یک ایشان دستور داد آن را بشکنند، آنها که قدر و قیمت الماس را می شناختند، می گفتند: نه سلطان ما چنین جسارتی نمی کنیم این ارزش بسیاری برای حکومت شما دارد و ما به خود اجازه نمی دهیم چنین خسارتی به شما وارد کنیم. سلطان نیز به هر کدام آنها تحفه و جایزه ای به عنوان تشکر از درایتشان می داد تا آنکه نوبت به ایاز رسید. اما ایاز به محض آنکه فرمان سلطان محمود را مبنی بر شکستن آن جواهر شنید، آن را بر زمین زد و شکست. دیگران زبان به ملامت او گشودند و منتظر بودند سلطان او را عقوبتی سخت کند. وقتی پادشاه علت این کار را پرسید ایاز پاسخ داد: این گوهر، گرانقدر و ارزشمند بود اما ارزشمندتر از آن دستور سلطان است که نباید بر زمین بماند. پیش من یک اشاره شاه به صدها چو این الماس شرافت دارد!

در واقع وجود هر کس در نزد خود او گران قیمت ترین جواهر است لکن باید در مقابل خدای تعالی این گوهر را بشکند و سر به زیر فرمان او آورد و سجده خاکساری به درگاهش ساید و بنده او شود. در این راه نیز باید سختیهای گوناگون را تحمل کند و در مقابل بلاها صبور باشد همچنین به تکلیف خود در همه حال عمل کند، اگر فقیه است، به وظیفه امر به معروف و نهی از منکری که دارد عمل نماید و با بهانه های مختلف آن را از سر خود باز نکند.