رفع شبهه وپاسخ به پرسشها(قسمت دوم)

رابطه مرید و مراد چگونه است؟/جامعه درویشی و چگونگی پیوندهای درونی آن/میزان در مکتب درویشی/سیاست و نظام سیاسی و درویشی/سیاسی بودن  به چه معناست؟

 

 

 

(سایت مجذوبان نور : مخاطبین محترم و عزیزان ایمانی می توانند پرسشها ی خود را برایمان  ارسال  و در همین سلسله گفتار پاسخ های خود را دریافت کنند )

 

رابطه مرید و مراد چگونه است؟

 

نوع ارتباط مرید و مراد به همان گونه ایست که در قرآن کریم در داستان حضرت موسی(ع) و خضر بدان اشاره شده است. حضرت موسی از خضر طلب درس و بحث نکرد.خضر هم به او نگفت که دفتر و کتاب تهیه کند .خضر به موسی گفت : به دنبال من بیا تامن مانند یک دایه و مادر قدم به قدم ترا به جلو ببرم .

 

در جامعه درویشی افراد از استاد و مرشد خود نیرویی معنوی  میگیرند وبه واسطه اوست که در عوالم غیب طی طریق میکنند . این حرکت، اجباری و تحکمی نیست که فرموده اند: لااکراه فی الدین . یک مقوله صرفا معنویست که اهل دنیا را بدان راهی نیست. فرق میان متشرعین قشری و اهل طریقت ، فرق شنیدن و فهمیدن و فاصله بودن و شدن است .  نسبت مرید و مراد همچون نسبت بیمار به طبیب است . استاد هدایت  وطبیب الهی ،  دردمندی را درمان میکند که به بلوغ روحی رسیده باشد. دارو برای آنکس تجویز میکند که  آگاه به درد خویش و طالب شفا باشد . آنکه در قیل و قال و درس و بحث مانده  اگر علامه دهر هم باشد از درک این  امور عاجز است و قیاس به نفس کرده ، راه خدا راخرافه می پندارد . ارتباط مراد و مرید در درویشی  همچون رابطه مقلدان و مروجان شریعت با مراجع  نیست که مثل رابطه ی یک حقوق دان متخصص با یک نفر غیر آشنا با حقوق باشد و جنبه دنیوی ندارد. راه زمینی نیست ،آسمانی است ، بلکه امری الهی است که از آدم تا خاتم و تا آخر الزمان  بر یک طریق بوده ،هست و خواهد بود  و اراده بشری در تغییر  آن دخالتی نداشته  و  این راه همان صراط مستقیم و راه هدایت است .

 

جامعه درویشی و چگونگی پیوندهای درونی آن

 

در هر گروه و واحد اجتماعی، رهبریت آن به صورت مستقیم  و غیر مستقیم از سوی اجزای تشکیل دهنده ی آن انتخاب می شود . این انتخاب  مبتنی بر اصول دموکراسی ودر جهت حفظ حقوق افراد آن جامعه است  و بدین قرار رهبران جامعه ،  قدرت و توان و مشروعیت سیاسی خود را از مردم و حمایت آنها کسب میکنند. اما بافت و پیوند درونی جامعه درویشی از جنس و نوع  جوامع متداول نبوده و جامعه درویشی از نوع آنچه سیاسیون فکر می کنند نیست .

 

بنی آدم  اعضای    یکدیگرند              که در آفرینش زیک  پیکرند

 

چو عضوی به درد آورد روزگار          دگر عضوها را نماند قرار

 

جامعه درویشی پیکر ی واحد است که اعضای آن نه بر اساس یک نظام و انتظام  قرار دادی، بلکه بر اساس یک رویکرد الهی و یک ارتباط  و پیوند معنوی که ریشه در جان و قلوب آنها دارد ، تشکیل شده است .

 

هر درویشی همچون  دیگر شهروندان   در جامعه زندگی میکند . معلم ، کارگر، کارمند، کشاورز،وکیل ،قاضی ،نظامی و… هر یک شغلی داشته و به گونه ای  امرار معاش میکند. به لحاظ فکری واجتماعی ، یکی فکر و اندیشه اش محافظه کارانه و به لحاظ سیاسی در طیف راست و  یکی به لحاظ فکری تند رو و در طیف چپ، یکی طرفدار این و یکی طرفدار آن حزب و گروه ،همچون دیگرمردمانند، اما همه آنها یک وجه مشترک وممیزه مشخص دارند و آن تبعیت ازیک اصول معنوی و انسانی است که از عرفان آموخته اند.اگر مخالف حکومتند سعی بر آن دارند که در مخالفت مقید به آموزه های عرفانی و الهی باشند و اگر موافق و حامی حکومتند در موافقت از همان موازین تبعیت میکنند وخلاصه در هر شغل و پیشه ای مقید به اصول درویشی هستند.  در کتاب پند صالح فرموده اند: “دست به کار و دل با یار” دست به کار همان نقش اجتماعی  و دل با یار بودن وجه اشتراک  جامعه درویشی است . یک ارتباط صرفا معنوی میان جمعیتی پراکنده و متفاوت که بر اساس ایمان به خداوند دارای رابطه قلبی با یکدیگرمی باشند. لذا اگر یک درویش در نقطه ای از مملکت ویا درجهان  به او  صدمه ای  وارد شود، دراویش دیگر درهر کجا که باشند خود بخود واکنش نشان می دهند و این اتحاد و همدلی نه از نوع تشکل های سیاسی است که افراد از کسی دستور بگیرند و اقداماتی مشخص انجام دهند، بلکه همان ارتباط عاطفی و باطنی است که  آنها را به یک عکس العمل واحد ترغیب می کند . نیرویی الهی در جامعه درویشی موجب میشود که درمقابل تعرضات، درویشان  مخالف و موافق حکومت،  چپ و راست ،یک پزشک ویک کارگرو  …در کنار یکدیگر قرار گیرند و این امری است معنوی که خودجوش انجام می شود و برای مقابله کسی از کسی دستور نمی گیرد .موافقت و مخالفت با حکومت امری فردی و شخصی است و هیچ ارتباطی با مکتب درویشی ندارد،  اما آن ارتباط قلبی و اتحاد و همدلی در دفاع از اعتقادات ، جدا از موضعگیریهای سیاسی است و امری صرفا معنویست.

 

میزان در مکتب درویشی

 

همانطور که گفته شد چون درویشی جوهره معنوی دین است ،مثل هر حقیقت معنوی دیگر که بیرون از زمان و مکان است،  براصولی  ثابت ولا متغیر استوار است، اما این که در هر زمان  و مکان چگونه این حقیقت و معنی  بروز و ظهور داشته باشد،  متغیری است که ولی وقت و قطب زمان آنرا معین میکند و  این خود اساسی ترین  ملاک درویشی و مبتنی بر اصل تناسب معنی با صورت است. درویشی در هر دوره و زمانی همانا قول، فعل،  روش و منش قطب همان زمان است و  وقتی از مکتب درویشی یاد می شود، گفتار و کردار هیچیک از دراویش در هر مقام معنوی که باشند میزان و معیار درویشی نیست و چون هر زمانی قائم به بزرگ همان زمان است حتی صورت ظاهر  اعمال و اقوال اولیا سابق هم میزان و ملاک  درویشی نیست.

 

تفاوت در روش اولیای هر زمان

 

اولیای الهی نور واحد هستند .حقیقت امام حسن (ع) و امام حسین(ع) یکیست، بدین معنا که اگر هر کدام از این بزرگواران در زمان یکدیگر بودند، در امر امامت و هدایت  همان عمل  امام دیگر را انجام میدادند .اما روش حسینی در زمان امام حسن  و روش حسنی در زمان امام حسین جایز نیست . مکتب ایمان در زمان امام حسین یعنی امام حسین و آنچه از گذشتگان و اولیا سابق بصورت قول و فعل بوده با تایید امام حاضر قابل اجرا ست . اگر شخصی  با امام حسن بیعت میکرد و این شخص به ظاهر از مومنین و شیعیان خالص بوده باشد اما پس از رحلت و شهادت امام حسن با امام حسین بیعت نمی کرد او را شیعه و مومن نمی گفتند و اگربا امام حسین بیعت کرده اما  به هر دلیل  الگوی خود را روش امام حسن قرار می داد ، هر چند  شیعه خواهد بود اما او مرتجع و قشری است .قشریگری تنها در یک گروه خاص معنا و مفهوم ندارد بلکه در درویشی هم اگر میزان بزرگ زمان نباشد و سالک تکیه بر ماضی داشته باشد او نیز  قشری خواهد بود.

 

سیاست و نظام سیاسی و درویشی

 

سیاست چیست ؟

 

سیاست تعریف جامع و مانعی ندارد . شاید بصورت کلی بتوان گفت:  اندیشیدن ، برنامه ریزی و تدبیر و اصلاح برای اداره امورو شیوه رسیدن به هر هدفی را سیاست می گویند وبا این تعریف گستره سیاست نامحدود است و اساسا با این تعریف  هرانسانی  در  شرایط متفاوت وبا ظرفیتهای فکری و درونی  و  امکانات و  ابزارهای مختلف، برای رسیدن به اهداف خود به راهکار ی  می اندیشد و یا  ارائه  میدهد که به آن سیاست گفته می شود  و لاجرم هرسیاستی  قانون خاص خود را دارد . اما در عرف  امروز جامعه  از سیاست تعریفی در محدوده  روابط میان حکومت و مردم  شده است که چون غالبا این روابط صرفا جهت حفظ اقتدار حاکمان به هر صورت ممکن است، استعمال این واژه یادآور فریب ، دروغ و توطئه است.

 

سیاسی بودن  به چه معناست؟

 

سیاسی بودن ، بصورت معمول،  در اذهان عموم ،مترادف با مخالفت  با نظام حاکم، است.لذا می بینیم  مردم افرادی  را سیاسی خطاب می کنند که با حاکمان سر ناسازگاری داشته باشند .اما سیاسی بودن در ذهنیت حاکمیت به گونه دیگریست. در طول سه دهه گذشته در ایران رسم شده است که ، حکومت واکنش مردم در حمایت  از خود رابه معنای سیاسی بودن و حاکی از بلوغ  فکری جامعه  تبلیغ و القا  کرد ه است و سیاسیون مخالف را سیاسی نمی گوید و حقی برای آنها قائل نیست و آنها را دشمن ، برانداز و مستحق مجازات میداند. این شیوه نگرش کار را بدانجا رسانده است که مدیران جامعه برای حذف رقبا و هر گروه و فردی که عمل او به هر دلیل در راستای منافع آنها نباشد، برای حذف او از عنوان (سیاسی بودن) به منزله یک اتهام بهره می برند .  بنابراین اگر سیاسی بودن در راستای حمایت از حکومت باشد مورد قبول حاکمیت است و اگر در تقابل با حکومت غیر قابل قبول و جرم تلقی می شود .

 

چه عواملی موجب سیاسی بودن مردم می شود؟

 

در یک نظام قانونمند، مردم برای آرامش روانی و بهبود شرایط زندگی خود افرادی را در مدیریت کلان جامعه انتخاب میکنند تا نمایندگی آنها را به عهده داشته باشند. مردم اینگونه جوامع به قانون و اجرای آن اطمینان دارند ،به نمایندگان و عملکرد آنها ایمان دارند،به مراکز نظارتی و مخصوصا آزادی مطبوعات و احزاب مطمئن هستند و لذا  در صورت بروز هر مشکلی بنا بر حقوق شهروندی، آزادی آنرا دارند که بی هیچ ترس و واهمه ای اعتراض کنند ، در نتیجه ضرورتی نمی بینند که افکار خود را درگیر سیاست کنند و این امر را واگذار به نمایندگان و اهل خبره  کرده و خود از ورود به سیاست اجتناب میکنند .

 

اما در جوامعی که قانون حکومت نمی کند، یک نگرانی و التهاب پنهان از نبود قانون و اجرای آن روح مردم را درگیر خود میکند و اساسی ترین دلیل فرد گرایی  افراد جامعه در امور سیاسی همین امر است . در چنین جوامعی معمولا مردم خواسته یا ناخواسته چه در حمایت و چه در مخالفت با حاکمیت، بجای طرفداری از یک منشور و برنامه مشخص بدنبال یک ناجی میگردند تا بواسطه حمایت از او به حقوق خود دست یابند. لذا در حقیقت  سیاسی بودن در چنین جوامعی معلول عدم امنیت روانی است . یعنی مردم  به شرایط موجود ظنین هستند و این عدم اطمینان موجب می شود که در ابعاد مختلف اجتماعی  دچار تشویش و نگرانی باشند .

 

در این جوامع  رای مردم ارزشی ندارد و به دلیل تهدید صاحبان قدرت و  نیروهای فراقانونی ، منتخبین مردم، توانایی طرح خواسته ها و مطالبات جامعه را نداشته و مردم با دیده  تردید  به آنها نگاه میکنند و بدین دلیل  خود مسئولیت نظارت بر نمایندگانشان را به عهده میگیرند و  دست بکار شده و پا به عرصه سیاست می گذارند و چون منافع خود و حکومت را همسو نمی بینند  ، بخاطر دغدغه ها و نیازهای حیاتی و اجتماعی خود  همه سیاسی خواهند شد. پس اینکه عده ای فکر میکنند سیاسی بودن مردم جامعه  افتخار دارد  در اشتباه بسر میبرند . سیاسی بودن جامعه حاکی از قانومند نبودن حکومت و عدم امنیت مردم است . این عدم امنیت عموما دو رویکرد سیاسی متضاد در پی خواهد داشت، بخشی از جامعه  راه مخالفت در پیش می گیرند و در راستای اصلاح یا تغییر، موضعگیری میکنند  و عده ای برای گذران زندگی و یا حفظ منافع خویش  راه حمایت از  حکومت را انتخاب میکنند اما وجه مشترک آنها  ازسیاسی بودن ، ترس نهانی و احساس عدم امنیت است.

 

جالب آن است که  این عدم امنیت روانی  بیش از همه در مدیران سیاسی جامعه  وجود دارد ،چرا که  آنها  برای غلبه بر ترس ناشی از این بحران و تبدیل تزلزل موقعیت به ثبات، سیاست حذف و کنترل مردم را درپیش گرفته و از این رو  برای توجیه برخوردهای خصمانه،  کوچکترین مسائل اجتماعی را امنیتی جلوه داده وهمه چیز را آب و رنگ سیاسی داده اند. حوزه این کنترل و مهار جامعه تا بدآنجا پیش می رود که به حریم خصوصی افراد هم وارد می شوند و در چگونگی تفکر و نوع اندیشیدن و دین و ایمان شهروندان هم مداخله می کنند وهمین است که امروز می بینیم داشتن  ایمان و عشق به خداوند نیز موجب هراس حکومت میشود و جرم تلقی می گردد و اعتراض به یک شخص  در حاکمیت به معنای بر خورد با کل ساختار نظام محسوب می شود .

 

ادامه دارد…..