دقت در پاسخ پرسشگران و درک مفاهیم

رهبرتان و قطب‌تان را چگونه انتخاب می‌کنید؟ مگر شما که می‌خواهید پیش طبیب بروید، رأی می‌گیرید. رأی ندارد، طبیب متخصص است که دیگری نیست؛ به متخصص رجوع می‌کنید، آن متخصص از کجا متخصص شده، یک طبیب متخصص دیگری او را درس داده، پیش او درس خوانده و او تشخیص داده که او متخصص است

 

 

 

 

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم1

 

به موازات این که دیگران می‌خواهند ما را بشناسند، ما یعنی عالم درویشی و تصوف، ما هم باید در شناخت خودمان از خودمان جلوتر برویم. دنیای امروزه جور عجیبی شده به این معنی که خداوند پیش از آن که بفرماید: «َنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي»2 بشر هم یک حیوانی بود مانند دیگر حیوانات، فقط یه خورده باهوش‌تر از حیوانات دیگر بود، بعد که  «َنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي» نه این که روح اولی را از آن‌ها گرفته و نفخه‌ی خدایی داد، بلکه به همه‌ی موجودات غیرالهی یعنی حیوانی که در سلسه‌ی حیوانات جای می‌گیرد به همان، روحی اضافه کرد.

 

البته در طی تاریخ که تحولاتی در همه‌ی جانداران ایجاد شد، در انسان هم طبعاً این اتفاق افتاد، منتها تفاوتش این است که بسیاری از جمادات و موجودات که در آن‌ها تحول ایجاد شد، چیز دیگری شده‌اند. یعنی مثلاً در آب تحولی ایجاد شده و آب‌هایی که H2o باشند، دو اکسیژن دارند و این یک تحول است؛ ولی در انسان این تحول ایجاد نشده، این تحول نیست. برای این‌که وجود انسان به اعتبار ارتباط با خداوند است و هر چه با او ارتباط دارد، تابع تحول نمی‌شود. همه چیز تابع او هستند. «و لن تجد لسنّه اللّه تبدیلا3» مثل لباسی که در بیاورد و لباس دیگری بپوشد. این است که این سؤال یا ایرادی می‌گیرند که شما تصوف را با مقتضای روز عوض کنید. مقتضای روز را عوض می‌کنیم، یعنی مانند آن روز با مقتضیاتش به خداوند تعلق دارد.

 

تصوف هم ارتباط با خداوند است. هیچ سختی ندارد. آنچه تغیر نپذیرد تویی و هر چه تغیر پذیرد تو نیستی، یعنی تصوف. بعد برای این‌که نمی‌فهمند و مشکلی که دارند و داریم این است که ما بخواهیم معنا را به زبان درآوریم حتی محبت، محبت یک معنایی دارد. چه تعریفی می‌توانیم از آن بکنیم. هر چه می‌گویید از محبت، آثار محبت است، نه خود محبت.

 

هر چه گویم عشق را شرح و بیان                           چون به عشق آیم خجل گردم از آن

 

در دنیای امروز، همه چیز بر اساس سیاست است، دنیای امروز نه دنیای مخلوق خداوند و رهروان راه خداوند. امروز که افراد یک به یک ملاقات می‌کنند و ما در رادیو و تلویزیون می‌بینیم، یکدیگر را در آغوش می‌کشند و فردا سایه‌ی هم را به تیر می‌زنند. این‌ها الهی نیست. ما بخواهیم چیزهای الهی را به زبان درآوریم از این قبیل می‌شود.

 

یکی از موارد این است که احزاب یا گروه‌های سیاسی یا باندها در عالم سیاست هر کدام شعاری دارند، یکی می‌گوید: نان و کار و آزادی برای همه. چه عیبی دارد این شعار. ما هم می‌گوییم عیب ندارد، اما می‌گوییم به ما چه که در این مجلس از آن سخن بگوییم. هر وقت خواستیم نان بگیریم می‌گوییم نان برای همه، آب برای همه. این حرف در بیرون است. این است که گنجاندن معنای این‌ها به لفظ ،کاری مشکل است. یکی از این مشکلات لفظی است که معمولاً در همه‌ی گروه‌های سیاسی و احزاب یک شعار درست می‌کنند. اصلاً شعار لغتش از عربی آمده، در قدیم هر کس در هر گروهی لباس مخصوصی می‌پوشید که در جمع مشخص باشد، مثلاً یک لباس رو داشتن و یک لباس زیر پیراهن که آن را دستار می‌گفتند. حالا این شعاری که می‌گویند شعار نوار سبز یا نوار سفیدی که به دست می‌بندند. شعار شیعیان و شیعیان آل علی (ع) سبز بود. شعار بنی‌عباس سیاه بود. بنی‌عباس لباس سیاه می‌پوشیدند. این لباس سیاه جلوی دیگران شعار بود. این شعار را می‌شود عوض کرد و حتی می‌توان این شعار را درآورد و لباس دیگری پوشید.

 

ما شعار نداریم، ما می‌خواهیم شعور داشته باشیم نه شعار. البته ممکن است گفته شود شعور و شعار لغت بازی است، ولی مطلب همین است.

 

وقتی حزبی می‌گوید شعارش این است، البته شعار در معنای امروزه با معنای اولیه فرق کرده است. می‌گویند فلان شعار، یعنی شعار حکومت طبق قانون یعنی اگر عملی شده شمایی وجود ندارد. وقتی می‌گویید شعار من مثلاً هر عبارتی، حکومت قانون اگر بر فرض محال این وضعیت به وجود آمد؛ اگر شما از بین رفتید، شعار آن هدف است که شما به آن رسیده‌اید و شما از بین رفته‌اید. بنابراین تصوف و عرفان از بین نمی‌رود، همیشه حاضر است، اما هیچ‌وقت از بین نمی‌رود. این است که می‌گویند: عاشقان را مذهب و ملت خداست. یعنی خدا که از بین نمی‌رود. هر چی هم که می‌خواهند به زور به ما شعار بچسبانند که شعار شما چیست؟ دو سه بار که سؤال کردند، آدم فکر می‌کند، لابد باید جوابی بدهد. آن جواب اولی‌اش که باید بگوید ما شعار نداریم. شعاری که شما می‌گویید، نداریم. ما شعارمان خداست، همه‌ی شعارهایی که شنیده‌ایم و شنیده‌اید و خواهید شنید همه‌ی این‌ها ظاهراً هیچ‌کدام عیبی ندارد. عبارت را که ببینید هیچ عیبی ندارد، ولی به عکس آن شعر معروف: عباراتهو شطا و حسنک واحدهُ؛ عباراتکم شطا و قبحک واحدهُ آن وقت پس فردا می‌گویند که شعار این‌ها این است و یکی دیگر هم اگر آن شعار را داشته باشد می‌گویند شما جزء آن‌ها هستید، نه ما با خداییم: من کان لله کان الله له ما مال خداییم، خدا مال ماست، نه این‌که خدا مال ماست، مال ما خدایی است. شعار فراماسونرها را به ما می‌گویند. می‌گویند این شعار فراماسونرهاست، می‌گویند این شعار شماست. می‌گویند این شعار کمونیست‌ها و چپ‌هاست. به ما می‌گویند این شعار شماست، پس شما کمونیست هستید. همه رقم تهمت می‌زنند که به زبان درنمی‌آید و مطلب را نمی‌فهمند. در جایی عده‌ای می‌گویند و تهمت می‌زنند که به من پول داده‌اند که ما در انتخابات به نفع فلان کس رأی بدهیم و جمعی می‌گویند که ما پول می‌دهیم که فلانی انتخاب شود، کدام را باور کنیم. من هر دو مورد را دیده‌ام. این نمونه‌ی اعتقادات و چیزهایی است که دیده شده است ما نه اونیم نه اینیم، بلکه بین‌الامرین هستیم.

 

شیخ محمد عبده از مردان دانشمند و فاضل بود و حضرت صالح علیشاه به او احترام و محبت می‌کردند و به او فرمودند شما آقایید و من هم به او ارادت داشتم و پیش او می‌رفتم. او تعریف می‌کرد که مرحوم حاج ملاسلطان حضرت آقای شهید به عبارتی که او گفت من می‌گویم یک جا در جلسه‌ای یکی از سردارها پرسیدند که مردم از ما چه می‌گویند و ما را چطور می‌دانند. گفته بود آن‌هایی که مرید شما هستند شما را هم ردیف امام می‌دانند. آن‌هایی هم که دشمن شما هستند، شما را از شمر و یزید بدتر می‌دانند. ایشان لبخندی زدند و گفتند ما نه آنیم، نه اینیم. بین‌الامرین. من چون این عبارت را به کار بردم. از ایشان یاد کردم.

 

بنابراین مقوله‌ی ما از مقوله‌ی مصاحبه‌ها بالاتر است، مثلاً مصاحبه کنیم در معنای حلوا چه می‌توانیم بگوییم، ولی هر چه هم که بگویید بجاست، یرای این‌که از شیرینی صحبت می‌کند که همه‌ی عالم باید به کام ما شیرین باشد، این همه‌ی قوه‌ی مصاحبه است.

 

وقتی یک نفر مثلاً سنی، یک نفر شیعه، یک نفر اسماعیلی در مجلس درس و بحث مذهبی هر کدام نظر خود را می‌دهند، اما در این بین بانگ اذان بلند می‌شود و هر سه بلند می‌شوند و نماز می‌خوانند. ما به این وحدت تکیه و نظر داریم، یعنی همان چیزی که پیغمبر فرمود: «وَلاَ تَهِنُوا وَلاَ تَحْزَنُوا وَأَنتُمُ الأَعْلَوْنَ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ»4. سستی نکنید، اندوه به خود راه ندهید، شما بالاتر از همه هستید، اگر ایمان داشته باشید. بعد در این‌جا آن وقت اصطلاحات سیاسی به کار می‌برند. مثلاً اگر از یک نفر روستایی، از دراویش خیلی بزرگوار هم مثلاً بپرسند دمکراسی چیست؟ او اصلاً نمی‌شنود و می‌گوید دمکراسی چی؟ نفهمیدم؟ چی گفتی؟ او دمکراسی را در لغت نمی‌داند، ولی می‌گوید: «وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ …5». خدا ما را آدم آفریده و محترم شمرده، امر را محترم شمرده است. زمانی موریانه در گناباد زیاد بود، در کتابخانه‌ها کتاب‌ها را می‌جوید. کتاب قرآن را هم می‌جوید. همه‌ی کتاب‌ها را می‌جوید. موریانه صفات شیطان را هم می‌جوید. همه را می‌جوید. صفات خداوند را هم می‌جوید. جنبه‌ی طبیعی آن این است که می‌خورد، خورنده است، او همه چیز را از بین می‌برد. این‌ها هم مثل موریانه به جان افکار ما می‌افتند، به جان قرآن ما می‌افتند، به قرآنی که اندر سینه داری. حافظ شعری این‌گونه دارد. می‌پرسند دمکراسی چیست؟ بعد می‌گوید دمکراسی تعریفش این است. ما دمکراسی را بهتر از شما و همه می‌دانیم به قول حضرت مست‌علیشاه:

 

بنازم به بزم محبت که آن‌جا               گدایی و شاهی مقابل نشیند

 

بعد می‌گوید: رهبرتان و قطب‌تان را چگونه انتخاب می‌کنید؟ مگر شما که می‌خواهید پیش طبیب بروید، رأی می‌گیرید. رأی ندارد، طبیب متخصص است که دیگری نیست؛ به متخصص رجوع می‌کنید، آن متخصص از کجا متخصص شده، یک طبیب متخصص دیگری او را درس داده، پیش او درس خوانده و او تشخیص داده که او متخصص است، پس من نیستم که انتخاب می‌کنم کی رهبر من باشد، خداوند او را انتخاب می‌کند. مجموعه‌ی بشر را لحاظ علوم و دانش پیشرفت کرده، در این پیشرفت هم جناح الهی پیشرفت کرده است. پیشرفت در وصف حال زندگی و در مسایل زندگی هم همان‌طور شیطان هم پیشرفت کرده، به همه طرق جدید گول زدن بشر پیشرفت کرده که بتواند بشر را خراب کند و گول بزند. چه بسا نمازگزاری که نماز لعنتش می‌کند، چه بسا روزه‌گیری که روزه لعنتش می‌کند؛ چطوری لعنتش می‌کند. شیطان اجازه داشته، شیطان همه‌ی راه‌ها را پیدا کرده است. انواع تبلیغات و دشمنی‌ها و تفرقه‌اندازی‌هایی که بین بشریت ایجادشده، کار شیطان است. یکی خطایی کرد و گفت: بر شیطان لعنت. شیطان حاضر شد و گفت: تو بر من لعنت کردی، من از کجا به فکرم رسیده بود، به این گناهی که تو کردی، تو به من یاد دادی. شیطان خیلی مفصل برنامه‌ها و چیزهای دیگری هست، مثلاً شیطان سؤال را طوری می‌پرسد و می‌گوید. خداوند گفت: «وشاورهم فی اموال و اولادهم» 6. خداوند به شیطان گفت در همه چیز بشر دخالت کن. از شما می‌پرسند شعار شما چیست؟ شنونده می‌گوید: من فکر کنم جواب بدهم، چیزی می‌گوید همان غلط است. اصلاً ما شعار نداریم. بعد می‌گوید. طرف مقابل می‌گوید شعارتان این است. حرف خوب است، درست است و می‌گوید پس شعارتان این است که حلوا شیرین است، خربزه آبکی است، فکر نان کنید. این حرف‌ها درست است و می‌گوید شعارتان این است فردا خربزه فروشی می‌گوید این‌ها تابع من هستند، چون می‌گویند خربزه آبکی است. ماشاءالله شعارها و شیطنت‌ها در دنیا آن قدر زیاد است، بنابراین به خاطر این فرموده‌اند: مؤمن باید زیرک باشد و فرمایش امام است: « المؤمن كيس»6 یعنی سیاست زیاد داشته باشید. خدا قسم خورده: « ونَفْسٍ و ماسوّاهَا فَألْهما فُجُورها وتَقْواها». 7 نفسی را که من آفریدم، خودم راه صحیح و ناصحیح را به او الهام می‌کنم.

 

 

 

پی‌نوشت‌ها

 

1. شنبه، مجلس مردانه، تاریخ 21/3/1390

 

 

 

2. سوره‌ی حجر، آیه‌ی 29.

 

3. بدان که سنت خدا هرگز مبدل نخواهد گشت. سوره‌ی احزاب، آیه‌ی 62.

 

4. و سست نشوید و اندوهگین مباشید که اگر مؤمن باشید شما برترید. سوره‌ی آل عمران، آیه‌ی 139.

 

5. . به راستی ما فرزندان آدم را ارجمند داشته‌ایم. سوره‌ی الاسراء، آیه‌ی 70.

 

6. از علی (ع) در صفات مؤمنان.

 

7. پس به او نافرمانی و پرهیزکاری را الهام کرد. بی‌گمان آن‌که خود را پاکیزه داشت؛ رستگار شد. سوره‌ی شمس، آیه‌های 8 و 9.

 

(سایت مجذوبان نور)