آری، این چنین شد برادر!

 

 

 

 

علی شکوری راد

آقای خامنه ای شاید ناسنجیده ترین سخنرانی و یا خطبۀ خود تا کنون را در آن روز ایراد کردند.

 

نامه ای به عبدالله: آری این چنین شد برادر!

فکر کردم حال که دو سال از انتخابات پر حادثۀ دهم ریاست جمهوری گذشته چیزی برای آن بنویسم اما این نامه که هنوز گرفتارش هستم به یادم آمد که حاوی سیر گذرائی ست بر حوادث آن روزها و با حس و حال همان روزها نوشته و منتشر شده است. گرفتاری من از آن جهت است که بزودی باید در دادگاه در مورد آن جواب بدهم. من رسماً از سوی دادستان متهم شده ام که در این نامه به رهبری توهین کرده ام. آیا شما در این نامه اثری از توهین می بینید؟
سلام عبدالله. لازم نیست بپرسم چطوری. می دانم در این 46 روزی که در سلول انفرادی هستی و از اخبار بیرون بی اطلاع مانده ای و از خانه و خانواده ات تقریباً بی خبری، خیلی سختی کشیده ای بخصوص آنکه گرفتار کسانی هستی که به در و دیوار چنگ می زنند که بلکه برای توجیه افتضاحی که در انتخابات ببار آورده اند چیزی بدست بیآورند.
نامه را به تو نوشتم چون تو را شب بعد از انتخابات گرفتند. بدون ارائۀ حکم در خیابان و پیش چشم فرزندت که آن شب در جلسۀ دفتر سیاسی حزب همراه تو بود و با هم به خانه بر می گشتید. تو اعتراض کرده بودی و آنها با اسلحه به سرت کوبیده بودند و تو را خونین و مالین با خود برده بودند. خون تو بر روی صندلی ماشینت آخرین یادگاریست که از تو بجا مانده است. تو و مصطفی که آن شب در دفتر سیاسی غایب بود و ساعتی پس از تو بازداشت شد، قدیمی ترین بازداشتی های اخیر هستید و از آنچه پس از بازداشتتان گذشته است بی خبرید و شاید خبر های نادرست بسیاری را به شما داده باشند تا بقول خودشان شما را ببرانند. آرزوئیست که در سر می پرورانند. سری که به سنگ خواهد خورد.
یادت هست در جلسۀ دفتر سیاسی به این جمع بندی رسیدیم که در همه حال با مهندس موسوی همراه و هماهنگ باشیم، نه تند تر و نه کندتر، و قرار شد بیانیه بدهیم و این را هم بگوئیم. دکتر میر دامادی با چند نفر از دوستان بعد از پایان جلسه نشسته بودند تا بیانیه را تنظیم کنند. ریختند و بدون ارائۀ حکم قانونی همه را گر فتند. بنظر می رسد آمده بودند همه را ببرند. جلسه زود تمام شده بود و آنها دیر رسیده بودند، بلافاصله بعد از خروج تو از حزب، و شاید از همانجا تو را تعقیب کرده بودند و در خیابان و با آن وضع بازداشتت کردند. شبانه به خانۀ رضا و صفایی فراهانی رفته و آنها را نیز گرفتند. برای این کارشان هیچ دلیلی نداشتند. هنوز کسی حرفی نزده بود و حزب موضعی نگرفته بود. ناگزیر فردا همه را آزاد کردند و لی تو و مصطفی را نگه داشتند و به همین دلیل شما هنوز خبر ندارید بعداً چه اتفاقاتی افتاد. همان شب که تو را گرفتند، فردا شبش دانشجویان کوی به خیابان آمده و در اعتراض به نتایج اعلام شدۀ انتخابات تظاهرات کرده بودند. پلیس آمده بود سرکوب کند درگیری و در جریان آن تخریب و آتش سوزی پیش آمده بود که آن موقع معلوم نبود چگونه بوده است ولی حالا با اخباری که رسیده است می توان فهمید تخریب و آتش سوزی کار چه کسانی بوده است. ساعت 3 نصف شب نیروی انتظامی و لباس شخصی هایی که همان عوامل اغتشاش بوده اند بطور سازمان یافته به کوی حمله کرده، به اتاقهای دانشجویان ریختند و به مراتب فجیع تر از حملۀ سال 78 تخریب کردند، زدند، گرفتند و بردند.
روز دوشنبه 25 خرداد علی رغم اینکه به راهپیمائی در خواستی موسوی مجوز ندادند و شایع شده بود برای سرکوب تظاهرات دستور تیر داده شده است مردم با حضور خودشان چه حماسه ای که نیآفریدند! چه جمعیتی و چه شعوری! همه حیرت زده بودیم از این همه مردمی که آرام، بدون شعار وبا نشان سبز به صحنه آمده بودند. آنها علاوه بر داشتن انگیزۀ اعتراض به نتیجۀ اعلام شده، از لحن اهانت گر و تحقیر آمیز احمدی نژاد در تجمع روزیکشنبۀ میدان ولی عصر و به تعبیر خودشان جشن پیروزی که مردم را خس و خاشاک نامید نیز بشدت تحریک شده بودند. بنظر من فقط یکبار در مراسم استقبال از امام و بار دیگر در تشییع جنازۀ او چنین جمعیتی به خیابانها آمده بودند. من تقریباً همۀ راهپیمائی های 22 بهمن را بوده ام. در آنها هرگز چنین جمعیت زیاد، آگاه و با انگیزه ای را ندیده بودم. این در حالی بود که هیچ سرویسی برای آنها بر قرار نشده بود. نه وسیله نقلیه و نه ایستگاه صلواتی حتی برای آب خوردن. ناظران بی طرف آن جمعیت را قریب سه ملیون ارزیابی کرده بودند.
حالا حضور همین جمعیت، که خود ما را نیز شگفت زده کرده بود، شده جرم دوستانی است که پس از تو و یا دوباره بازداشت شده اند. آنها دنبال سازمان و تشکیلاتی می گردند که این جمعیت را در آن روز و روزهای بعد به خیابانها آورده و به تعبیر آنها اردو کشی خیابانی کرده است. رنگ سبز نماد موسوی را که بر گرفته از سیادت اوست و سیل جمعیتی که برای اعتراض به تخلف و تقلب در انتخابات به خیابانها آمدند را گذاشتند کنار رویکرد یکبارۀ مردم به رسانه های بیگانه که به علت سانسور شدید اخبار، یکجانبه گرائی و بی کفایتی صدا و سیما در جذب مخاطب، پدید آمد و آن را تعبیر به انقلاب مخملی کرده و در شیپور وضعیت فوق العاده و اضطراری دمیده و شرایط را فوق امنیتی کردند. بزن بزن و بگیر و ببندی راه انداختند که نیا و نپرس. اگرچه شما در زندان شرایط سختی را گذرانده اید، اما در این مدت، امنیت در بیرون از زندان اگر بدتر نبوده است بهتر هم نبوده است. درپایان راهپیمائی آرام روز 25 خرداد، اتفاق بدی افتاد. از پشت بام ساختمان گردان 177 عاشورا در ابتدای خیابان محمد علی جناح به سوی مردم تیراندازی شد. من خودم قبل از اینکه حمله ای به آن ساختمان بشود شاهد بودم که جوانی تیر خورده بود و مردم تحریک شده بودند و به سمت آن ساختمان سنگ پرتاب می کردند. ظاهراً نیم ساعتی پس از عبور ما از آنجا، فاجعه اتفاق افتاده بود و تیراندازی شدت گرفته و تعدادی از راهپیمایان کشته و زخمی شدند.
راهپیمایان بطورخودجوش قرار گذاشتند فردایش دوباره در میدان ولی عصر تجمع کنند ولی صدا و سیما بطور گسترده در همۀ شبکه هایش اعلام وتبلیغ کرد که هواداران احمدی نژاد در همان جا و در همان ساعت تجمع برگزار خواهند کرد. البته بعداً شورای هماهنگی تبلیغات مسئولیت این تجمع غیر قانونیِ اعلام شده را بر عهده گرفت تا ظاهراً قانونی جلوه کند. آنها با همۀ تدارک و تبلیغشان نتوانستند حتی یک پنجم جمعیت حامیان موسوی را جمع کنند و خیلی سرخورده شدند. با این حال از رو نرفتند و سعی کردند با تبلیغات دروغین ادعای جمعیت میلیونی بکنند. همان روز و روز بعد، تجمعات خودجوش و عظیم حامیان موسوی و کروبی در مقابل صدا و سیما و میدان هفتم تیر برگزار شد. موسوی اعلام کرد برای بزرگداشت شهدای روز دوشنبه درخواست تجمع در میدان امام خمینی(ره) داده است. همان طور که پیش بینی می شد مجوز داده نشد اما جمعیت عظیمی گردآمدند و موسوی با بلند گوی دستی برای بخشی از آنها سخنرانی کرد. در این تجمعات بزرگ، نه درگیری وجود داشت و نه اغتشاش وآتش سوزی. از دماغ کسی خونی نیامد و به کسی آسیبی نرسید.
اعلام شده بود جمعه مقام معظم رهبری خودشان نماز جمعه را اقامه خواهند کرد. خیلی ها پیشنهاد می کردند خوبست آقای موسوی و کروبی هم اعلام کنند در این نماز شرکت می کنند و هوادارانشان را نیز دعوت کنند بیایند. می گفتند به این ترتیب ثابت می شود حرکت ما درون نظام و اعتراض ما به بخشی از نظام است و نه تمام آن. از این نظر پیشنهاد خوبی بود ولی از همه نظر سنجیده نبود. فکر می کردند آقای خامنه ای از موضع رهبری جوری صحبت خواهند کرد که اختلافها حل و فصل بشود. بعداً ثابت شد که چه خوب شد چنین کاری صورت نگرفت. آقای خامنه ای شاید ناسنجیده ترین سخنرانی و یا خطبۀ خود تا کنون را، تا جایی که من به یاد دارم، در آن روز ایراد کردند. ایشان بطور غیر منتظره ای شأن رهبری را پائین آورده و تقریباً از موضع رهبر یک حزب رقیب به موضوع وارد شدند. چیزی که همۀ پیروان فهیم ایشان را نیز شگفت زده و منفعل کرد. ایشان بار دیگر قبل از اعلام نظر شورای نگهبان نتیجۀ اعلام شده از سوی وزارت کشور را تأیید کردند و معترضین را موظف کردند اعتراضات خود را از طریق شورای نگهبان که خود در یک طرف اختلاف قرار داشت پیگیری کنند و اعتراضات چند میلیونی مردم تهران را اردوکشی خیابانی و فشار غیر قانونی نامیدند و به اصل قضیه که اعتراض به تخلف و تقلب گسترده در انتخابات بود بی اعتنایی کردند. اگر ایشان به حق قانونی تجمع و راهپیمائی اعتراضی که در قانون اساسی به آن تصریح شده است عنایتی می کردند و در کنار همۀ آنچه گفتند به وزارت کشور تذکر می دادند که در کنار دو مجوز تجمعی که به طرفداران دولت داده اند یک مجوز نیز به معترضان بدهند و امنیت آن را تضمین کنند، شاید قدری توازن و عدالت رعایت می شد. این کار نه تنها صورت نگرفت بلکه به نحو غیر مسئولانه ای معترضان تهدید شدند که مسئول نا امنی در تجمعات خود خواهند بود. این کلام خواسته یا نا خواسته چراغ سبزی شد برای خشونت های بعدی که متأسفانه باعث کشته و مجروح شدن بسیاری از هموطنانی شد که شأن وجودی حاکمیت حاضر، حفظ امنیت آنها بوده است. شاید یادداشت من را با عنوان ” سخنان رهبری در مرقد امام، ضامن پیروزی مهندس موسوی” را دیده باشی. استدلال من برای این حرف این بود که وقتی رهبری تأکید کرده اند اغتشاش نباشد و گفتند اغتشاش به ضرر رأی مردم است، معنایش رعایت امنیت هواداران موسوی در برنامه های تبلیغاتی شان بود و من گمان داشتم اگر اجتماعات هواداران موسوی امنیت داشته باشد و آنها بتوانند آزادانه و در امنیت به خیابانها بیایند، موج سبز که بتدریج خودش را نشان داده بود، فراگیر می شود. همین طور هم شد. تا پیش از انتخابات هواداران موسوی و احمدی نژاد در خیابانها و میادین رو در روی هم قرار می گرفتند، شعار می دادند و حتی کرکری برای هم می خواندند اما به هیچ وجه در گیر نمی شدند. نه جایی تخریب شد، نه جایی آتش گرفت و نه خون از دماغ کسی جاری شد. وقتی ارادۀ رهبری بر عدم اغتشاش قرار گرفت. اغتشاشی هم صورت نگرفت. معنای این حرف این می تواند باشد که ارادۀ ایشان می تواند جلوی اغتشاش را بگیرد. کما اینکه وقتی در نماز جمعه چنین اراده ای را از خود نشان ندادند بلکه تلویحاً وقوع اغتشاش و خشونت را محتمل دانستند فردایش بد ترین شکل خشونت و اغتشاش در خیابانها مشاهده شد.
مجمع روحانیون مبارز از پیش برای روز شنبه 30 خرداد تقاضای مجوز برای راهپیمائی از میدان انقلاب به سمت میدان آزادی کرده بود. به این در خواست هم وقعی نگذاشتند و مجوز ندادند. مجمع نیز ظهر شنبه اعلام کرد بدلیل عدم صدور مجوز برنامۀ راهپیمائی انجام نخواهد شد. گمان می رفت با تهدیدات رهبری در نماز جمعه و اعلام مکرر لغو راهپیمائی درخواست شده در صدا و سیما، مردم نیایند اما شگفتی دیگری رقم خورد و جمعیت انبوهی از مردم به راهپیمائی و تظاهرات پرداختند. بنظر می رسید سخنان رهبری بیش از آنکه مردم را آرام کند یا بترساند موجب تحریک آنها شده بود. یگان های ویژۀ ضد شورش به نحو بی سابقه ای از میدان انقلاب تا آزادی مستقر شده بودند و علاوه بر آنها تعداد زیادی نیروهای لباس شخصی که بعضاً یک جلیقۀ نظامی به تن کرده بودند و چوب و بعضاً سپر بدست گرفته بودند در کنار آنها قرار داشتند. آنها مانع ورود مردم به خیابان آزادی بودند در نتیجه جمعیت در خیابانهای اطراف حرکت می کردند. در آنجا هم نیروهای مخصوص و لباس شخصی مانع حرکت آنها شده و تلاش می کردند آنها را متفرق کنند. این نیروها چون آموزش ندیده بودند بجای آنکه مردم را متفرق کنند با آنها درگیر شده و آنها را می زدند و یا به سمتشان گاز اشک آور پرتاب می کردند.. این رفتار آنها موجب ایجاد هیجان حمله و گریز در طرفین شده و مردم را نیز وادار می کرد جهت مقابله با گاز اشک آور آتش روشن کرده و یا برای دفاع از خود به سمت نیروهای مخصوص و لباس شخصی سنگ پرتاب کنند. راهپیمائی آرام در مسیر خیابان آزادی با عدم صدور مجوز و بی درایتی مسئولان انتظامی تبدیل شد به زد و خوردهای پراکنده در خیابانهای اطراف و تا شعاع چند کیلومتر. در این در گیریها به سوی مردم تیراندازی شد و تعدادی به خاک و خون غلتیدند. رسماً اعلام شد ده نفر کشته و صد نفر زخمی شده اند، اما آمار بیشتر از این بود.
ترکیبی از تکنولوژی موبایل های دوربین دار، شبکۀ ارتباطی اینترنت و تلویزیون های ماهواره ای فارسی زبان بخصوص بی بی سی و صدای امریکا یک پدیده جدید ارتباطی کارآمد و موثری را شکل داد که توانست سانسور خبری و اطلاع رسانی شدید صدا و سیما را دور بزند و اخبار اعتراضات مردمی را به موثر ترین شکل در داخل و خارج منتشر کند. صدا و سیما مثل همیشه بطور افراطی یک جانبه عمل کرد و اخبار و نظرات جمعیتی که حداقل از نظر خودشان 14 میلیون نفر پشتوانه داشت را تماماً سانسور کرد و یا وارونه جلوه داد. این شد که یکباره مردم به اینترنت و بی بی سی فارسی که خیلی حرفه ای کار می کرد و یا تلویزیون صدای امریکا روی بیاورند و صدا و سیما با این همه شبکۀ سراسری تلویزیون بکلی جاماند و به محاق رفت. الآن هم اعتبار ملی و بین المللی آن در نازلترین حد است. بعضی ها دیگر اصلاً آن را نگاه نمی کنند.
فیلم لحظات جان دادن یک دختر جوان بنام ندا آقا سلطان که تیر به قفسۀ سینه اش خورده بود و در لحظۀ آخر، خون از دهان و بینی اش بیرون می زند در شبکۀ اینترنت قرار گرفت و در صدر اخبار جهان جای گرفت وصدها بار از شبکه های مختلف تلویزیونهای ماهواره ای جهانی نمایش داده شد و بصورت بلوتوث در موبیل ها منتشر شد. چهرۀ خشنی که این فیلم و دهها فیلم مربوط به صحنه های ضرب و شتم و بازداشت مردم توسط نیروهای مخصوص و لباس شخصی، از حکومت ایران به نمایش گذاشت اعتبار انتخابات و منزلت نظام را در انظار جهانیان بشدت پائین آورد و موجب تأملات و موضع گیری های جهانی علیه دولت ایران شد.
سخنان یک جانبۀ رهبری در نماز جمعه موجب شد سطح شعارهای اعتراضی خودجوش مردم که تا آن روز محدود به انتخابات، احمدی نژاد و دولت بود به رهبری معطوف و تند تر بشود. چیزی که خود عامل برخوردهای شدیدتر نیروهای ضد شورش و لباس شخصی که با انگیزه های ایدئولوژیک و نه انتظامی با تظاهر کنندگان برخورد می کردند شد و به همین دلیل آمار تلفات، مجروحین و بازداشت شدگان افزایش یافت که این خود بر وخامت اوضاع افزود. علاوه بر نیروی انتظامی نیروهای تحت امر قرارگاه ثارالله نیز تعداد زیادی از تظاهر کنندگان را بازداشت کردند که جمع آنها به چندین هزار نفر می رسید. خبرها حاکی از آن بود و هست که در بازداشتگاههای موقت رفتار بسیار خشنی با بازداشت شدگان اعمال شده و می شود. علاوه براین، بیخبری خانواده ها از محل نگهداری و سلامت بازداشت شده ها بر التهاب جامعه افزوده است. تحویل جنازۀ کشته شدگان به خانواده ها با تأخیر یا به سختی انجام می شود و بعضاً محل دفن آنها به خانواده ها اطلاع داده شده است. نوعاً به این خانواده ها تا کنون اجازۀ اعلام عزا ویا برگزاری رسمی مراسم سوگواری داده نشده است.
موضع مهندس موسوی در تمام این مدت بسیار اصولی و محکم بوده است و نشان داد بر خلاف ادعای اصولگرایی طرف مقابل، این ایشان است که یک اصولگرای واقعی ست. مواضع او مثل گذشته در چارچوب دفاع از اصل نظام و در همه حال همراهی با مردم بوده است. او تا آخر بر ابطال انتخابات پافشاری کرد و علی رغم ارسال شکوائیه به شورای نگهبان، بدلیل آنکه این شورا موضعگیری قبلی داشته و برای شکایات با توجه به تأیید زودهنگام نتایج اعلام شده از جانب رهبری، سقف رسیدگی داشت از حضور در آن شورا برای پیگیری شکایت منصرف شد. کمیتۀ صیانت از آراء گزارش مفصلی از تخلفات صورت گرفته در قبل، حین و بعد از برگزاری انتخابات را در قالب آخرین بیانیه خود به مردم ارائه کرد. آقای کروبی هم انصافاً خیلی خوب جلو آمده و در همه حال با حرکت مردم که حالا جنبش سبز نامیده می شود همراه بوده است. آقای خاتمی و مجمع روحانیون هم همینطور. خیلی خوب حرکت و حمایت کرده اند. علی رغم اینکه غیر از تو و مصطفی بعداً آقای میردامادی و شش نفر دیگر از اعضای شورای مرکزی یا دفتر سیاسی، سلیمانی، صفایی،حجاریان،شیرکوند، کوشا و شهاب طباطبایی و نیز تعداد دیگری از اعضاء حزب بازداشت شده اند و دفتر حزب از همان شبی که تو را گرفته اند پلمب شده است، تا کنون چند بیانیه از جانب حزب صادر شده و در موارد مختلف و بخصوص حمایت از مهندس موسوی، همدردی با آسیب دیدگان و پیگیری وضعیت بازداشت شدگان موضع گیری شده است. سازمان مجاهدین هم همینطور. اغلب گروههای اصلاح طلب هم موضع گرفته اند. همه بالاتفاق گفته اند نتیجه اعلام شده را قبول ندارند و دولت برآمده از این انتخابات را قانونی و یا مشروع نمی دانند.
نامه ام طولانی شد. در نامۀ بعد خواهم گفت بعداً چه اتفاقاتی افتاد و در قم چه خبر است. آرایش سیاسی جامعه چگونه شده و طرف مقابل به چه وضعیتی گرفتار شده است. همۀ دلسوزان نگرانند و از یکدیگر می پرسند آخرش چه می شود؟ سوالی که کسی پاسخ مناسبی برای آن نمی یابد اما می توان تا حدی به آن پرداخت.
خون هایی که بناحق بر زمین ریخته شد بی حاصل نبوده و نخواهد بود. می توان صدای خشم خدا را که رعشه بر اندام فراموش کنندگان او انداخته است شنید و اثرش را بر وجدان هایی که از طنین آن بتدریج به خود می آیند دید.
می دانم در انفرادی هستی و کسی را نمی بینی که بگویم به او سلام برسانی ولی بدان در بیرون همه به فکر شما هستند و برای آزادی شما تلاش می کنند. در آن تنهایی و خلوت خالصانه با خدا برای این کشور و این ملت دعا کن. برای آنها که آگاهانه و نا آگاهانه در مقابل ملت قرار گرفته اند و آخرتشان را تباه می کنند هم دعا کن، شاید بیدار شوند.

صبح دیدار انشاءالله نزدیک خواهد بود.
ارادتمند – علی
3/5/88
منبع: وبلاگ نویسنده