عقلانیت و اخلاق در برابر بی عقلی و بی اخلاقی

عنایت اتحاد

این چه دینداری، اخلاق و عقلانیت است؟ از حقوق انسانها می گویید اما در عمل با بندگان خدا چنین می کنید؛ این نفاق نیست؟

 

پدری شریف که شرافت او زبانزد خاص و عام بود، پدری صاف چون آینه که صفای او انسانها را به درستی، اخلاق، و دیدن خوبی ها رهنما بود، پدری متین که درس متانت، میانه روی و انصا ف میداد، پدری که پدرش، که خود نام آور در اخلاق و انسانیت بود، به درستی او را “عزت الله” نام نهاده بود، پدری که نه تنها پدر هاله و حامد بود، که پدری مشفق و معلمی درد آشنا برای همه ما بود، به ملاقات معبود شتافت. و در فراق خود نه تنها همسر غمخوار و فرزندان دلبندش را به فراقی دیگر ، که همه ما را با فقدان خود، عزادار کرد.
او را چون معلم و مرادش، مهندس بازرگان، که فخر ملیون و مذهبیون و محتشم و عزیز در نزد همه ایرانیانی است که ایران را سربلند و عزتمند و سرشار از معنویت و عدالت و آزادی و اخلاق می خواهند، مهندس میخواندیم. او مهندس بود، عدد می شناخت و اندازه می دانست. می گفت: “اگر بناست کارخانه ای بسازیم بایست آن را تولید کنیم که حلقه مفقوده صنعت است”. دلبسته آن بود که تولید کنیم و کار آفرین باشیم. در مقام وزارت و پس از آن، به توسعه صنعت، عدد شناختن و اندازه دانستن توصیه می کرد. از کس رنجی به دل نمی گرفت. به منافع ملی، دیانت و اخلاق پایبند بود. جایی که احساس خطر کرد، بی توجه به جفایی که به او رفته بود، به میدان آمد، و از دوست سابق و جفا کار خود، در انتخابات ریاست جمهوری نهم پشتیبانی کرد.
هاله دیگر تحمل فراق پدر را نداشت. او بارها و سالها فراق تحمیلی پدر را چشیده بود؛ در کودکی، در جوانی، و پس از آن در رژیمی که انتظار داشت قدر او شناسند و از وجود او بهره گیرند .
این سختی ها، و آموزه های مادر ارجمندش که با لبخند و وقارش متحمل تمامی این نا ملایمات بود، از او سنگ صبوری ساخته بودکه همه را به صبر، آرامش و امید دعوت می کرد.
این چه دینداری، اخلاق و عقلانیت است؟ در سخنرانیها از حقوق انسانها می گویید و در عمل با بندگان خدا چنین می کنید؛ این نفاق نیست؟ قرآن نمی خوانید؟ “چرا گویید انچه را نکنید” (۱). با کسانی که عزیزی عزتمند از دست داده اند چه کردید و میکنید؟! اگر جنازه، نه دوست ندارم، بیرق انسانیت، اخلاق و عزت همه ما، بر دستان حاضرین که از تبار همان مردند و به نمایندگی از هزاران غایبین که دل در آنجا داشتند، چند قدمی حمل می شد، چه اتفاقی می افتاد؟ جوان مردی کجا رفته؟ انسانیت چه شده؟
قاپیدن عکس و گل از دستان دختری داغ دار، چون هاله، که در نگاه او محبت و لطف موج میزند، ومچاله کردن آن، نشان از مردانگی و اقتدار است؟ یا ضعف و نا مردمی؟ چرا وحشت زده اید؟ تا کی چنین خشونت و وحشت زدگی؟ کج اندیشان داخلی و خارجی همین می خواهند، کی می خواهید از این حصار خود ساخته و تحمیل شده بیرون بیایید؟ ترمز پاره کردن و فرمان بیرون انداختن که هنر نیست، این عین بی دینی و بی اخلاقیست. جوان مردی و احترام به بانوان، آن هم داغدار کجا رفته؟
واقعا نمی توانید یا نمی خواهید که این بی اخلاقی ها را مهار کنید یا آن قدر در بدی خود غوطه ورید که “نمی بینید و نمی شنوید”؟ از یاد برده اید که قرآن می گوید:

” سپس عاقبت کسانی که بدی کردند, دروغ پنداشتن ایات خدا و مسخره کردن انهاست.” (2)

اگر نمی توانید وکار از دست رفته است، به ملت، ولی نعمتان این سرزمین، وا گذارید. و بر ایمان لباس ظلم نپوشانید که نه در آن امنیت است و نه هدایت:

” انان که ایمان اوردند و ایمان خود را به ظلم نیالودند برای انان امنیت است و ایشان هدایت شدگانند ”(۳)

اگر نمی خواهید، به سی و اندی سال گذشته برگردید و ببینید که خشونت و بی اخلاقی درمان کار نیست. اگر دنیا را دار مکافات می دانید و “به روز داوری باور دارید”، به یادتان میاورم که:

“بزودی انانکه ستم کردند خواهند دانست که به چه بازگشتکاهی باز میگردند.” (۴(

عزت ما، پس از عمری اخلاق، دیانت و ظلم ستیزی، خوشنام با کوله باری از افتخار بار سفر بست. هاله هم، که اگر نگویم منش پدر عزیزش را فرا تر برده بود، فرزند خلف او و نسل کامیاب درک بازرگان، طالقانی، سحابی و شریعتی، تحمل فراق بیشتر او را نکرد و به او پیوست، شهیدی شاهد.

ما مانده ایم که دیر یا زود به همان راه خواهیم رفت.پس ما بیاموزیم که راه و روش این بزرگان ظلم ستیزرا ارج بداریم و رهروی امین آنها باشیم. و باز امیدواریم آنها که تا کنون قدر فرصت داده شده ندانستند بخودآیند، فرصت زیادی برای دوستی با خلق نمانده است، اگر تا کنون دیر نشده باشد.
این حادثه؛ مواجهه تمامی عقلانیت و اخلاق با تمامی بی عقلی و بی اخلاقی بود.
بس است، فرصت فراخ نیست.
پی نوشت:
۱. …لم تقولون ما لا تفعلون ….(صف ۲(
۲…ثم کان عاقبت الذین اسا ء السوی ان کذبوا بایات الله و کانوا بها یستهزون ( روم ۱۰(
۳.الذین امنوا و لم یلبسوا ایمانهم بظلم اولئک لهم الامن وهم مهتدون .. (انعام ۸۲(
۴… وسیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون (شعرا ۲۲(