ظرف وقت و عمر را نبايد خالي گذاشت …

ظرف وقت و عمر را نبايد خالي گذاشت و بايستي در هر موقعيت با انجام وظيفه اي درست پر كنيم /زمان و مكان انجام هر كار را در نظر داشته باشيد[1] 

بسِْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم . وقتي تسبيح ميگردانيم «نمي دانم حالا چه اسم هايي گذاشته اند ، آن دانه هاي بالا را مي گويند «مقري » و اين دانه هاي بين كه بزرگتر است را «مخبر » مي گويند؛ يعني خبرمي دهد» تسبيح را كه مي گردانيم براي اينكه در عددي كه گفته اند اشتباه نشود ، يك «مخبر »گذاشته اند؛ يعني حواس شما هم كه زياد به تسبيح نباشد، به «مخبر » كه رسيديد ، خبر مي شويد

زندگي ما هم همين طور است. تسبيح، زندگي و مهر ه ها را يكي يكي مي چرخاند، هيچ خبر نداريم ،ولي تفاوت آن اين است كه به «مخبر » هم كه ميرسيم باز هم خبر نمي شويم. در تسبيح به «مخبر »كه رسيديم، خبر ميشويم، ولي در زندگي خبر نمي شويم.

يكي از بزرگان، وقتي مأمور قبض روح آمد كه جانش را بگيرد، گفت: چرا بي خبر آمدي؟ مأمورگفت: من رسم ندارم خبر بدهم، بسياري اوقات خود ما هم خبر نداريم. يك روز صبح يك ليستي ازمقام عالي مي رسد، كه جان چه كساني بايد گرفته شود. هر كدام زمان مشخصي بايد بروند ولي به من اجازه داده اند كه به تو خبر بدهم و رفت. مدتي گذشت، دو مرتبه اين مأمور آمد و شخص از او پرسيد: چرا آمدي؟ تو قرار بود خبر بدهي. گفت: من خيلي به تو خبر دادم. خيلي به مخبرها رسيدي ،گوش ندادي، رد شدي. شخص گفت: نه، هيچ نيامدي خبر بدهي. گفت: آخر خبر دادن ما به اين شكل است كه: يك روز چشم تو درد گرفت دوا ريختي خوب شد، ولي چشم تو ضعيف تر شد. من به تو خبر دادم. يك روز نتوانستي پا شوي، ليز خوردي پاي تو شكست، مدتي بستري شدي. آن خبرِ من بود. يك روز ديگر مثلاً كليه تو درد گرفت آزمايش دادي گفتند: چنين و چنان است. اينها را من خبردادم. خبر من از اين طريق است.حالا مرتباً  هر روز به ما خبر ميدهند. يك تسبيحي داريم كه همه ي دانه هاي آن «مخبر » است. اين تسبيح صد تا دانه است، دو تا مخبر دارد ولي زندگي ما، هر چند سال هست، هر روز مخبردارد. بنابراين قدر اين فاصله هايي كه بين دو تا «مخبر » خدا به ما مي دهد را بدانيم. ولي مواقعي كه ظاهراً آزاد هستيد و فكر مي كنيد كه تا روز قيامت زنده خواهيد بود آن لحظات را قدر بدانيد ؛ يعني نگذاريد كه خالي باشد. زمان و وقت و عمر مثل يك ظرف خالي مي ماند كه دست شما داده اند ، بايد پر كنيد. از چه پر ميكنيد؟ از يك چيزهايي كه مثل حباب روي آب است پر مي كنيد. يك كمي كه پركرديد باد ميكند و از بين مي رود، ولي اگر از چيزهاي سنگين پر كنيد، هميشه هست. فَاَمَّا مَنْ ثَقُلَتْ مَوازينُهُ فَهُوَ في عيشَةٍ راضِيَةٍ [2] كسي كه وزنه ي او سنگين باشد در حياتي است كه موجب رضايت اوست.

و اما پر كردن اين ظرف خالي؛ از چه پر ميشود؟ چطور پر ميشود؟ هر چيزي مناسب خود اوست. وقتي چمدان را مي خواهيد ببنديد كه به مسافرت برويد، مقدار زيادي چيزهاي مختلف جمع مي كنيد كه مي گوييد: مي خواهم به مسافرت ببرم. بعد اينها را بايد طوري درون چمدان بچينيد كه همه جا شود. مثلاً توپي كه داريد نمي توانيد آن پايين بگذاريد . مي چرخد . شيشه ي عسل داريد نمي توانيد آنجا بگذاريد، نگاه مي كنيد هر كدام جايي دارد. اخيراً چمدان هايي مي سازند كه بعضي چيزها را در هنگام ساخت رعايت كرده اند؛ يك جيبي براي كاغذها، يك جايي براي مسوا ك و…ساخته اند. خداوند هم براي ما همين كار را كرده است، گفته كه هر زمان و هر جايي يك اقتضايي دارد، در غير آن اقتضا اگر عملي باشد غير طبيعي است. بسياري از اشخاصي را كه مي گويند: مغزشان معيوب است، اين افراد را از كارهايي كه انجام مي دهند، مي توانيد تشخيص دهيد . اگر دقت كنيد ،خيلي اوقات خود آن كاري كه انجام مي دهند عيبي ندارد، ولي زمان يا مكاني كه آن كار را انجام مي دهند، نادرست است. مثلاً بچّه ي كوچكي چيزي كه به ضرر اوست مي خواهد بخورد، آهسته آن را برمي داريد و جمع مي كنيد. اگر او شخص بزر گتري باشد و شما اين كار را بكنيد ، مي گويند : چه بي ادبي! از جلوي مهمان چيز را برداشتيد و برديد؟ به اين شخص بايد گفت: اين مضرّ است، من چون دكتر هستم مي گويم كه براي شما مضرّ است. ولي آن بچّه اگر دست خود را دراز كرد، بايد آهسته روي دست او زد. هر كاري موقعي دارد. اين موقع بندي هم براي اين است كه براي انسان در سنين مختلف وظايف جديدي ايجاد مي شود؛ چه وظايف واجب و چه چيزهايي كه مطابق ميل اوست. مثلاً شخصي تا مجرد است همه ي مجالس مي آيد، خود او اگر نان خالي هم پيدا كرد مي خورد . وقتي زن گرفت و بچّه داشت، نمي تواند همه اش به مجالس بيايد و اگر بيايد و وظيفه ي زناشويي خود را فراموش كند، اين مجلس آمدن در سر او ميزند. مثل حديث و خبري هست كه مي گويند : چه بسا نمازگزاري كه نماز كمر او را مي زند. چه بسا روز ه گيري كه روزه كمر او را مي زند . اين عمل از آن قبيل مي شود. اين است كه بايد ظرف خالي زمان، يعني عمر را در هر موقعيت با انجام وظيفه اي درست پر كنيم. بعضي وقتها كه موقعيت پيدا كرده ام به بعضي افراد گفته ام كه نماز اوّل وقت ، بخصوص نماز مغرب و نماز صبح خيلي خوب است. واجب نيست، مستحب است. اما خيلي وقت ها مي شود كه آن موقع مهمان داريد، تكريم و اكرام مهمان مهم ّتر است. اگر ميتوانيد ، بگوييد : اجازه مي دهيد؟ و برويد نماز را بخوانيد ولي اوراد را نخوانيد. آن مستحب است ولي اين مستحبي است كه مهم ّتر از آن است. يا خود شما جايي مهمان هستيد، اگر تشخيص مي دهيد كه اينها دو تا اتاق دارند واينجا نشسته اند و نمي شود نماز را در اوّل وقت آن خواند، در هر موقع كارِ همان وقت را انجام دهيد .

در داستاني است كه مي گويند: يكي پيش پيغمبر آمد و گفت: من چند بار توبه كردم دزدي نكنم ولي نمي توانم، باز گاهي شبانه دزدي مي روم، چه كار كنم؟ حضرت فرمودند: نذر كن كه اذان صبح هر جا بودي اذان بگويي. يك روز به سرقت رفته بود، پشت بام كه رسيد اذان مي گفتند شروع كرد به اذان گفتن، صاحب خانه آمد و او را گرفت. اذان گفتن براي آن كار سرقت او بي موقع بود ولي براي واقعيت و امر الهي موقع مناسب و درستي بود. منظور اينكه وقت و عمر را خالي نگذاريد حتماً يك كاري بكنيد. براي همين هم گفته اند كه: اگر نفس را مشغول نكنيد او شما را مشغول مي كند ، اگركاري كه درست است انجام ندهيد او شما را به كار نادرست وادار مي كند، نَعُوذُ باِللَّهِ مِنْ شُرُور. از اين شرّهايي كه ممكن است ايجاد شود پناه به خدا ميبريم، ان شاءالله .

 

 



[1] . صبح يك شنبه، تاريخ 3/ 6/1387 ه . ش.

[2] . سوره قارعه، آيه هاي 7- 6